«میگل ارنستو لیتین کوکومیدز» (متولد 9 آگوست 1942) کارگردان، فیلمنامهنویس، تهیهکننده و رماننویس اهل شیلی است. میگل از پدری فلسطینی به نام «هرنان لیتین» و مادری یونانی به نام «کریستسنا کوکومیدز» زاده شد. میگل لیتین فیلمهایی را کارگردانی کرده است که تا امروز محبوبترین فیلمهای شیلی بودهاند، «شغال ناهل تورو» (1969) تصویری از سینمای جدید آمریکای لاتین است. مدت کوتاهی پس از اینکه «آگوستو پینوشه» طی یک کودتای نظامی به قدرت رسید و «سالوادور آلنده» رئیسجمهور سوسیالیست و دموکرات در 11 سپتامبر 1973 از قدرت برکنار شد، لیتین به مکزیک تبعید شد. فیلم او به نام «سرزمین موعود» ساخته سال 1973 به جشنواره فیلم کن، جشنواره فیلم نیویورک و هشتمین جشنواره بینالمللی فیلم مسکو راه پیدا کرد. لیتین در رشته تئاتر دانشگاه شیلی تحصیل کرد (1962-1959) و در زمان اتمام تحصیل خود «پروانه زیر کفش»، «مرد و ستاره و لبخند» را نوشت. در 21 سالگی مدیر صحنه شد (که آثاری از برتولت برشت و ا.میلر را در پرونده خود دارد) و در کنار آن بهعنوان دستیار کارگردان در فیلمهای «یوریس ایونز» که مدتی در این کشور اقامت داشت نیز همکاری میکرد. خلاقیت خستگیناپذیر او بهطور اجتنابناپذیری به هم عصرهای او نیز سرایت کرد از جمله «پاتریسیو گازمن»، «رائول رویز»، «هلویو سوتو» و همینطور «آلدو فرانسیا» بویژه بهخاطر صحنههایی که بهطور زنده بازی میکرد و بازتابهایی سیاسی را بیمحابا به صحنه نمایش میآورد. لیتین در نخستین پروژه خود به نام «شغال ناهل تورو» (1969) که براساس داستانی واقعی بود و غوغایی در شیلی به پا کرد داستان کشاورزی را روایت میکند که مرتکب جرمهای زیادی شده بود و داستان با مرگ او به پایان میرسد اما داستان در زمانهای که بیسوادی بیداد میکرد به ترویج خواندن و نوشتن میپردازد. داستان این فرصت را برای کارگردان بهوجود میآورد که استدلالهایی هم با شفقت و هم بیرحمانه داشته باشد تا به تحلیل رویکردهای مشخصی در دولت بپردازد که تجاوز و جرم و جنایت جایگاهی بسیار متفاوت داشت و کارگردان با حفظ فاصله زمانی، نتیجهگیری را به بیننده واگذار میکند. از همان ابتدا یک روند سیاسی شکل میگیرد که طی آن آلنده به قدرت میرسد و با نفوذی که در شرکت فیلمسازی شیلی داشت تا پیروزی کودتا در سال 1973 او و سایر متخصصان را مجبور به تبعید میکند. آثار برجسته این سالها «رئیسجمهور» (1971)، «در وصف رئیسجمهور محبوب» و «سرزمین موعود» (1973) بود. در سال 1984 لیتین پس از مهاجرت به اسپانیا تصمیم گرفت بهطور مخفیانه وارد شیلی شده و مستندی بسازد تا اوضاع کشور تحت حکومت پینوشه را به تصویر بکشد. این اثر با عنوان «ماجراهای میگل لیتین» برنده جایزه نوبل کتاب زیرزمینی گابریل گارسیامارکز در شیلی شد. لیتین بالاخره به شیلی بازگشت و به فیلمسازی ادامه داد که از بین آنها میتوان به «تیرا دلفوئگو» براساس ماجراجوییهای جستوجوگری به نام «ژولیوس پوپر» و«داوسن- آیلا 10» درباره گروهی از زندانیان سیاسی که در دوران حکومت پینوشه به جزیره داوسن تبعید شده بودند اشاره کرد. لیتین در سالهای 1992 تا 1994شهردار شهر زادگاه خود سنتر ولی در ایالت پالمیلا بود و مجددا برای دوره 1996 تا 2000 انتخاب شد. فیلمهای «اکتاس ماروسیا» و «آلسینو و کرکس» توسط آکادمی علوم و هنرهای سینمایی بهعنوان بهترین فیلم خارجی انتخاب شد. فیلم آلسینو و کرکس برنده جایزه طلایی سیزدهمین جشنواره بینالمللی فیلم مسکو شد. فیلم «آخرین ماه» ساخته سال 2005 به بیستوهفتمین جشنواره بینالمللی فیلم مسکو راه پیدا کرد. وی همچنین ساخت یک مستند و یک اثر سینمایی با موضوع جنایات رژیم غاصب صهیونیستی علیه مردم مظلوم و بیدفاع فلسطین با عناوین «وقایع فلسطین،خشم جادهها» و «آخرین ماه» را در کارنامه خود دارد. «میگل لیتین،» فیلمساز تبعیدی شیلیایی، یکی از بهترین نمادهای مبارزه با دیکتاتوری است. لیتین پیش از کودتای خونین و ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳، از سینماگران مشهور شیلی و از یاران «سالوادور آلنده»، رئیسجمهور محبوب و قانونی کشور بود. هنگامی که آگوستو پینوشه و یارانش کاخ «مونهدا» مقر ریاستجمهوری را زیر بمباران هواپیماها و چکمههای سربازان ویران کردند و زمینهساز مرگ آلنده شدند، شیلی وارد فصل تازهای از حیات تاریخیاش شد؛ فصلی تاریک، سرد و خونبار. ژنرال پینوشه بهسرعت دیگر مدعیان قدرت را کنار زد و خودش را رئیسجمهور شیلی معرفی کرد. هزاران نفر از یاران آلنده کشته، ناپدید و زندانی شدند و ژنرالها هر آنچه مختصر رنگ و بویی از خواست و اراده مردم و نسبتی با دموکراسی داشت نابود کردند. میگل لیتین هم از موج انتقامگیریها و تصفیهها در امان نبود. در روز کودتا بهطرز معجزهآسایی از اعدام خیابانی نجات پیدا کرد و بعد از 3 ماه، موفق شد به همراه همسر و 3 فرزند خردسالش شیلی را ترک کند و به مکزیک پناهنده شود. لیتین تمام دوران پینوشه را در تبعید گذراند و در همه این مدت، نامش جزو فهرست 5 هزار شیلیایی بود که ورودشان به کشور «اکیدا ممنوع» است. در سال ۱۹۸۵، 12 سال بعد از کودتا و تبعید، لیتین تصمیمی شجاعانه و البته بسیار مخاطرهآمیز گرفت. او نقشه کشید با چهره مبدل و بهطور غیرقانونی وارد شیلی شود و آنجا فیلمی از زندگی ملت زیر سلطه دیکتاتوری بسازد و ضمن نمایاندن رنج، درد، فقر و سرخوردگی مردم و آزادیخواهان، دستگاههای پلیسی و امنیتی پینوشه و ابهت پوشالی ژنرال را به تمسخر بگیرد. با حمایت امنیتی و تشکیلاتی گروه مقاومت زیرزمینی شیلی و به لطف برنامهریزی دقیق، چهرهپردازی چیرهدستانه و آموزشهای دشوار روحی، روانی و جسمی، میگل لیتین سرانجام در قالب یک بازرگان اروگوئهای و با گذرنامهای جعلی وارد خاک شیلی شد. پیش از او 3 گروه فیلمبرداری اروپایی با مجوزهای قانونی از دولت شیلی و با همکاری سفارتهایشان وارد خاک این کشور شده بودند. فقط سرپرستان گروهها از ماجرا آگاه بودند و میدانستند قرار است آنجا با کارگردانی و هدایت لیتین، فیلمی مستند بسازند. بازی مرگ و زندگی بود و اگر ماجرا لو میرفت، هم جان لیتین در خطر بود و هم جان کسانی که اعضای گروههای فیلمبرداری بودند. با وجود این، همهچیز طبق برنامه پیش رفت و لیتین 6 هفته از هرجا و هرکس که دلش خواست فیلم گرفت و به هرجا هوس کرد مسافرت رفت. او از طریق مجوز گروه ایتالیایی، حتی موفق شد به داخل کاخ مونهدا، مقر پینوشه راه پیدا کند و از آنجا فیلم بگیرد! نتیجه دلگرمکننده و کوبنده بود: لیتین و گروهش 32 هزار متر فیلم از شیلی بیرون آوردند و بعد در اسپانیا یک فیلم 2 ساعته سینمایی و یک فیلم 4 ساعته تلویزیونی تدوین کردند. این فیلمها و نحوه ساختشان ضربهای کاری بر پینوشه و حکومتش بود. همه غرور و اتوریته آنها زیر سوال رفته بود. لیتین 6 هفته آزادانه گشته بود و تا بیخ گوش پینوشه جلو رفته و فیلم گرفته بود، بدون آنکه نیروهای امنیتی بویی از ماجرا ببرند! از دیگر سو، همه دروغها و تبلیغات و ظاهرفریبیها بیش از پیش نمایان شده بود: حالا مردم دنیا تصویری واضح و انکارناپذیر از نابودی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی شیلی زیر لوای دیکتاتوری نظامی در پیش چشم داشتند. کار لیتین آنقدر بزرگ و چشمگیر بود که گابریل گارسیا مارکز تصمیم گرفت آن را تبدیل به یک کتاب کند. مارکز و لیتین از خیلی قبلتر با هم آشنایی و دوستی داشتند و در ۱۹۸۰، لیتین فیلم «بیوه مونتیل» را براساس سرگذشت مارکز ساخته بود. لیتین پای گفتوگو با مارکز نشست و ۱۸ ساعت از تجربههای سفرش سخن گفت. مارکز نوارها را پیاده کرد و به متنی 600 صفحهای رسید. متن را پیرایش و بازنویسی کرد تا به یک کتاب 200 صفحهای تبدیل شد و با نام «ماجرای اقامت پنهانی میگل لیتین در شیلی» انتشار یافت.