printlogo


کد خبر: 162563تاریخ: 1395/6/3 00:00
نقدی بر زاپاس به بهانه اکرانش در سینماهای کشور
ساده، بی‌ادعا و محترم

حسین ساعی‌منش: اگر بخواهیم شروع به ایراد گرفتن بکنیم، احتمالا «زاپاس» فیلمی نباشد که دست‌مان را خالی بگذارد. ضمن اینکه ایرادهای ریز و درشتی که در گوشه و کنار فیلم به چشم می‌خورد هم لزوما جزو آن دسته از ایرادهایی نیست که با عبارت «چه اهمیتی دارد وقتی...» توجیه شود. مثلا به سرانجام رسیدن روابط بین شخصیت‌ها (به طور مثال، اکبر و خورشید) بیشتر از آنکه حاصل یک سیر پذیرفته شده در دل فیلم باشد، بیشتر حکم «بستن» این وضعیت نشان داده شده بین این 2 نفر را دارد که وقتی فیلم تمام می‌شود، مساله مبهمی باقی نمانده باشد. جدا از این نکته که خود همین «پرهیز از ابهام الکی» می‌تواند ویژگی مثبتی باشد، چنین ایرادی (و ایرادهای دیگری از این قبیل که در «زاپاس» هست) در یکی از نقاط مهم داستان فیلم، آن هم با این ایده نچسب و نامعقول (مشخصا درباره اکبر و خورشید) می‌تواند باعث «ضعیف» دانستن فیلم و نشانه‌ای برای کم‌ارزش بودن آن باشد ولی در این‌ مورد خاص، سوال اینجاست که چرا به جای اینکه «زاپاس» را با توجه به این موارد، «ضعیف» و «کم‌ارزش» بدانیم، در نهایت با صفت «دلنشین» (یا آن‌طور که بیشتر گفته شده، «شیرین») به خاطر می‌سپاریم؟ حتی اگر بخواهیم سختگیری بیشتری به خرج دهیم آن را تلویزیونی هم می‌نامیم (که البته چندان قابل درک نیست و دلیل خاصی پشت این حرف دیده نمی‌شود) ولی در عین حال دلنشین بودن آن را کتمان نمی‌کنیم. جواب احتمالا در جزئیاتی نهفته است که در کنار هم «فضا»ی فیلم را می‌سازند؛ مثلا همین که محل وقوع داستان فیلم به روستای کوچکی منتقل شده که مثل شهرهای بزرگ، سیاهی و پلیدی جزو بافت روابط و عنصر جدایی‌ناپذیر خانواده‌ها نیست و در عوض می‌تواند بستری باشد که قصه جالب «چشمه‌ای که هرکس در آن بپرد، مرد می‌شود»، در آن باورپذیر باشد و به رسمیت شناخته شود و همچنین برخی ویژگی‌های کاراکترها (مثل مانوری که داوود روی سکه گرفتنش می‌دهد) توی ذوق نزند.  یا مثلا روایت داستان از زبان کوچک‌ترین فرزند داوود که طبعا با لحن و بازی‌اش فضای کودکانه‌ای به فیلم می‌دهد که می‌تواند برگ برنده آن در مواجهه با موقعیت‌های جدی‌اش باشد و شرایط مناسبی را برای شکل‌گیری و جاافتادن بازی‌ها- و نه شوخی‌ها-ی کلامی فیلمنامه ایجاد کند که می‌شد تصور کرد اگر در یک فضای متفاوت اجرا می‌شدند (مثلا در فیلم «بارکد») چقدر لوس و بی‌مزه از آب درمی‌آمدند. می‌شود عوامل دیگری را هم برای دلنشین شدن فیلم برشمرد و دلایل «شیرین»کننده دیگری هم ذکر کرد (مثل بازی امیر جعفری که برخلاف جواد عزتی نمی‌شود نادیده‌اش گرفت) اما نکته مهم‌تر چیز دیگری است؛ اینکه این عوامل در طول فیلم، حضور «مداوم» دارند. یعنی راوی هرازگاهی خودش را با شیطنت نشان می‌دهد و کمرنگ نمی‌شود، روستا و شخصیت‌های ریز و درشتش هم که همیشه هستند و بازیگر اصلی را هم که در اغلب لحظات می‌بینیم. همین حضور مداوم و همیشگی این عوامل است که لحن کلی فیلم را می‌سازد و همان دلنشینی را حاکم می‌کند. یعنی باعث می‌شود که عوامل اختلال‌زا در این فضای کلی حل شوند. دیگر شوخی‌های بی‌مزه (مثل اشاره به سوالات تستی و تشریحی) حکم تک‌مضرابی را دارند و اینکه گاو به کجای همسر سابق خورشید شاخ‌زده و یکی، دو تا شوخی دیگر از این قبیل در میان لحظات ساده و بامزه‌ای که غالبا دیده می‌شود، گم می‌شوند. حتی مشکلات اساسی‌تر مثل همان که در ابتدا گفته شد هم، هرچند در ارزیابی نهایی‌مان از فیلم تاثیرگذار خواهند بود ولی به هر ترتیب، تحت‌الشعاع همان کلیت قرار می‌گیرند و توانایی چندانی در مخدوش کردن تصویر کلی‌ای که در پایان، از فیلم در ذهن‌مان نقش بسته ندارند. دست به دست دادن تمام این موارد باعث می‌شود که «زاپاس»، خانوادگی‌ترین فیلم اکران امسال تا اینجا باشد. البته عبارت «خانوادگی» که به فیلم اطلاق شد به این معنا نیست که در مقابل فیلم‌های تلخ خانوادگی از آن طرف بام می‌افتد و تصویر محافظه‌کارانه‌ای از خانواده نشان می‌دهد که مورد تایید نگارنده باشد یا اینکه حتما باید با خانواده به سالن رفت و به تماشای آن نشست! عبارت فوق به این معنا به کار رفته که فیلم را در نمایش بالا و پایین و جزئیات ریز و درشت یک «خانواده»، موفق معرفی کند. «زاپاس» لزوما روابط افراد خانواده را در داد و فریاد زدن نمی‌بیند و سعی می‌کند با نشان دادن هم فراز و هم فرود این روابط، تصویر کامل‌تری از خانواده فیلمش ترسیم کند (که خب البته طبیعی است با توجه به ژانرش بیشتر سرخوشانه باشد و روی بحران‌ها تاکید تلخ نکند). ضمن اینکه ادعایی هم درباره تعمیم دادن این خانواده و ریشه‌یابی مشکلات جامعه‌شناسانه ندارد و صرفا این کار را به خاطر نیاز قصه‌اش می‌کند. مثل همان کاری که سال قبل، «قندون جهیزیه» (به شکلی دیگر و البته موفق‌تر) کرده بود. در این وضعیت، حرکت داوود برای در آغوش گرفتن همسرش، در همین چارچوب دیده و توجیه می‌شود و نشانی از قبح‌شکنی در آن نیست (مقایسه کنید با «استراحت مطلق») و در نتیجه لزومی هم ندارد که نقش زن را مرد بازی کند یا اول فیلم عنوان شود که این 2 نفر واقعا زن و شوهرند! فرمول کوتاه دلنشینی احتمالا همین است؛ جایگزین کردن خودداری و لطافت با وقاحت و جار و جنجال در تعریف قصه. و فیلمی که مثل «زاپاس» به چنین چیزی دست پیدا کند، حتی اگر درخشان هم نباشد، بدون شک احترام‌برانگیز است.
پانوشت: راستی هنوز هم اصرار داریم اینها را نبینیم و فیلم را صرفا به خاطر حضور بازیگران «پایتخت» و «دردسرهای عظیم» تلویزیونی بدانیم و این چماق را بر سرش بکوبیم؟


Page Generated in 0/0063 sec