printlogo


کد خبر: 162587تاریخ: 1395/6/3 00:00
لطفا با صدای هادی عامل بخوانید
دلاوری از خطه اعتدال!

حسین قدیانی: با چند تایی از همکاران هنوز روزنامه‌ایم. چیزی تا اذان مغرب نمانده. روزنامه برای رفتن به چاپخانه تقریبا آماده است. کار چندانی نمانده. تلویزیون یکی از اتاق‌ها روشن است. پخش زنده کشتی المپیک. دلاور ایرانی حریف خود را شکست می‌دهد. دلاوری از خطه جویبار. جیغ و داد بچه‌ها به هوا بلند می‌شود. خستگی کار از تن‌مان درمی‌رود. برای دیدن حواشی پیروزی، چشم‌مان همچنان به تلویزیون خیره است که خیلی زود تصویر از فلان ورزشگاه شهر ریو منتقل می‌شود به صورت اکبر ترکان! نگو داریم برنامه «متن‌/ حاشیه» را نگاه می‌کنیم! نگو رقابت اصلی اینجاست! نگو کشتی اصل کاری هنوز شروع نشده! نگو آنچه پیش از این داشتیم می‌دیدیم «کشتی راست» بود! نگو یک «کشتی کج» هم در پیش داریم! و حتی نگو «کشتی کج»! رسما بگو دعوامرافعه چارواداری! و نزاع چاله‌میدانی! چیزی در مایه‌های دوران قبل از ادب! و پیشا ادبیات: «آقای نعمت‌زاده! بی‌هوا حرف نزن! ممکن است یکجا از کوره دربروم! من هم می‌توانم حرف بزنم! حرف بزنم؟! اینکه وزرای دولت علیه دولت صحبت کنند، دموکراسی نیست؛ هرج و مرج است! از نعمت‌زاده چیزهایی می‌دانم اما خجالت می‌کشم بگویم! بگم؟! مسؤول تمام ثبت سفارش‌ها و واردات بی‌رویه، خود آقای نعمت‌زاده است، نه مناطق آزاد! شما می‌روید با او مصاحبه می‌کنید، او هم بدون اطلاعات برای خودش حرف می‌زند!»
بنده خدا مجری صداوسیما یک آن هنگ می‌کند! خستگی به تن‌مان بازمی‌گردد! القصه! جناب ترکان مشغول جواب دادن به اظهارات عمومی چند روز پیش وزیر صنعت علیه مناطق آزاد است! و اینکه نعمت‌زاده بخش مهمی از قاچاق را ربط داد به نحوه عجیب و غریب مدیریت این مناطق توسط ترکان! ترکان اما همچنان مشغول سخن گفتن است! سخن گفتن که چه عرض کنم! نواختن کنسرت سمفونی اعتدال! و اتحاد! و ادب! و اخلاق! و تدبیر! رسما! چیزی در حد همان اعتدال! جناب اکبر ترکان! این درست که تیتر یک روزنامه ما دیروز سه‌شنبه و ناظر بر کارنامه نازل دولت اعتدال در المپیک «در حد اعتدال» بود اما والله یک کمی هم بالاتر از این حد، خودتان را نشان دهید، به جایی برنمی‌خورد! من این را محض اطلاع ایشان عرض می‌کنم! فکر کنم نمی‌دانند! سالیانی است دور و دراز که در این مملکت یک «هیأت دولت» داریم! مشتمل بر یک میز بزرگ! و چند تا صندلی! مشاوران و وزرا آنجا دور هم می‌نشینند بلکه «اعضای کابینه» به مدیریت رئیس‌جمهور و در جهت اصلاح امور، با هم گپ‌وگفت داشته باشند و احیانا اختلافی هم اگر بود، همانجا موضوع را حل‌وفصل کنند! صرف نظر از هیأت دولت اما چند سالی است امکانی برای ارتباط بیشتر و تفاهم فزون‌تر هم فراهم آمده به نام «ایمیل»! طرفه حکایت اینجاست که در همین دولت اعتدال، آقای ظریف، اختلافات خود با جان‌کری را از طریق همین ایمیل حل می‌کند! حالا فکر می‌کنیم که حل می‌کند! مثال می‌زنم؛ به لطف عنایت آقای صالحی و امثالهم، درون قلب رآکتور اراک سیمان ریخته می‌شود و هزار و یک تعهد دیگر هم انجام می‌شود لیکن تحریمی لغو نمی‌شود! از اینجا به بعد، محل ورود آقای ظریف است! ایشان مراتب اعتراض ملت ایران را از طریق ایمیل به اطلاع وزیر خارجه آمریکا می‌رساند! و همه چیز در نهایت خوبی و خوشی تمام می‌شود! مثلا! عجیب معنا کرد این «اعتدال» را برای ما دولت اعتدال! اعتدال یعنی چوپان، خودش را به آن راه بزند که از طریق ارسال چند خط ایمیل، قادر است اختلاف خود را با گرگی که گلوی گوسفند به دندان دارد، حل کند؛ آن‌وقت با وجود همین ایمیل کارگشا و با وجود همان هیأت دولت، اکبر ترکان جلوی چشم مردم، از خود حریفی چغر و بدبدن و متأسفانه بددهن برای نعمت‌زاده ترسیم کند! و این دقیقا معنای آن چیزی است که دولت اعتدال به آن می‌گوید اعتدال! اسلام رحمانی هم از قضا یعنی همین! اسلام رحمانی یعنی آنجا که پای حق یک ملت در میان است، بسنده شود به ایمیل، اما آنجا که پای مناطق آزاد آقایان و منافع مازاد حضرات در میان است، دعوا جلوی چشم ملت! و حالا نگو، کی بگو! صدالبته اسم دقیق‌تر و متناسب‌تر این اسلام، «اسلام غیررحمانی» است! رحم و مروتی هم آیا در این اسلام می‌بینیم که به دروغ، پسوند «رحمانی» برای آن تراشیده‌اند؟! رحم و مروتی حتی به خودشان؟! بله البته! آنجا که به دشمن می‌رسد، و فقط هم همانجا، رحمت در اسلام رحمانی متجلی می‌شود! و چه متجلی شدنی! اعتراض به بالاکشیدن
2 میلیارد دلار از اموال ملت ایران توسط شیطان بزرگ از طریق ایمیل! آقای ظریف هم یک دلاور است، منتهای مراتب، دلاوری از خطه اعتدال! و از خطه اسلام رحمانی! لطفا با صدای هادی عامل بخوانید! اکبر ترکان هم! این وزیر هم! آن وزیر هم! اینها همه دلاوران خطه اعتدالند! و یلان اسلام رحمانی! اسطوره‌های بزن‌بزن جلوی چشم ملت! نه دعوای این قوه با آن قوه! دعوای درون‌قوه‌ای! بگومگوی تلویزیونی اعضای کابینه که حداقل هفته‌ای 2 بار همدیگر را از نزدیک ملاقات می‌کنند! آهای جماعت! متأثر از خدمات شما نازنینان، به اندازه کافی این ملت غم و غصه دارد! لطف می‌کنید به جمهور، اگر دعوای‌تان را ببرید نزد همان رئیس‌جمهور! آخر گناه مردم چیست که علاوه بر منتفع شدن از خدمات شایان شما عالیجنابان کار و تلاش، شاهد تکه‌پرانی‌های‌تان به یکدیگر هم باید باشند؟! رئیس قوه مجریه که این همه علاقه‌مند به تذکر دادن به وزرا هستند، واقعا تعجب می‌کنم اگر در موضوع مدنظر، متذکر عضو ارشد دولت خود نشوند! من راستش گمان می‌کنم کابینه اعتدال، بیش از آنکه به «ترمیم» نیازمند باشد، محتاج اندکی «تدبیر» است! چه خوش‌خیال بودیم ما که سابق بر این از امثال آقای ترکان تمنای خدمت داشتیم! اینک اما چند پله پایین‌تر از موضع قبلی خود، آقایان را تنها و تنها دعوت می‌کنیم به دعوا نکردن جلوی چشم مردم! همین! از هم‌الان مانده‌ام در کار سهل و ممتنع رئیس‌جمهور بعدی! همین که مشاورش جلوی چشم مردم به وزیرش نتوپد و بد و بیراه نگوید و همین که وزیر خارجه‌اش فکر نکند مشکل آدم و شیطان از طریق ایمیل حل می‌شود، 6 بر صفر از دولت فعلی جلوست! لیکن این هم هست که بنده خدا باید وارث این حجم عظیم از تدبیر(!) و خدمت(!) و اعتدال(!) باشد! فی‌الحال رئیس محترم آقای ترکان در کابینه، باید متوجه شده باشد که بذر یأس را چه کسی می‌پاشد؟! پاشیدن بذر یأس یعنی همین که در آستانه هفته دولت، اعضای کابینه، اینگونه در انظار دوست و دشمن به هم بپرند! پاشیدن بذر یأس یعنی همین که اعضای هیأت عامل صندوق توسعه ملی اصلا و اساسا وجود خارجی نداشته باشند اما از میان این 5 نفر غیرموجود، یکی‌شان با حکم رئیس‌جمهور بشود رئیس! پاشیدن بذر یأس یعنی همین که مرزهای عدم و وجود در اوج تدابیر دولت اعتدال، از هم بپاشد! پاشیدن بذر یأس یعنی همین که گمان کنیم با ارسال چند ایمیل، 2 میلیارد دلار از اموال ملت ایران از چنگ این اوبامای خبیث آزاد می‌شود! پاشیدن بذر یأس یعنی همین که منافقین و دوستان، هر چه افترا و تهمت باشد نثار امام خمینی و یادگارش کنند اما معاون به‌اصطلاح خط امامی رئیس‌جمهور، هیچ موضع مناسبی اتخاذ نکند! پاشیدن بذر یأس یعنی همین که خیال کنیم اگر سالی یکی ـ دو بار همراه دیگر اعضای کابینه به مرقد امام برویم کافی است برای تجدید بیعت با آرمان‌های بنیانگذار جمهوری اسلامی! پاشیدن بذر یأس یعنی همین که برای دفاع از مناطق آزاد  گریبان چاک کنیم اما برای دفاع از خمینی مظلوم، آن هم در مواجهه با منافقین بدتر از کفار، مایه از سکوت گوشخراش خود بگذاریم! پاشیدن بذر یأس یعنی همین که جیب مردم، تحت هیچ عنوان، فلان آمار معلوم نیست از کجا آمده رشد اقتصادی را تایید نکند! پاشیدن بذر یأس یعنی همین که فریاد اعتراض پابرهنه‌های خمینی به این بساط را «شعار» بخوانی! پاشیدن بذر یأس یعنی همین که در ماجرای حقوق‌های نجومی، بعد از «تجدید خرداد» مُهر «مردود شهریور» هم در کارنامه‌ات ثبت شود! پاشیدن بذر یأس یعنی همین که با وجود جانباز شهید رجب محمدزاده و امثال این شهید والامقام، مدعی شویم مدیران با دریافتی ماهی 200 میلیون «ذخیره نظام» هستند! پاشیدن بذر یأس یعنی همین که وزیر شهرسازی، «مسکن مهر» را 3 سال تمام «مزخرف» بخواند اما یک کلام از برنامه دولت اعتدال در حوزه مسکن سخن نگوید! پاشیدن بذر یأس یعنی همین که خانم ابتکار، تمام مشکل آلودگی هوا را بیندازد گردن آن کارگر ساعی که با عرق ملی توانست ایران عزیز ما را از ناحیه بنزین خودکفا کند! پاشیدن بذر یأس یعنی همین که با خودباختگی نسبت به دشمن، مدام بر سر خودکفایی و «ما می‌توانیم» بزنیم!پاشیدن بذر یأس یعنی همین که مدعی شویم همه تحریم‌ها در همان روز اجرای توافق بالمره لغو می‌شود اما بعد، پریدن یک کفتر از پشت‌بام همسایه روبه‌رویی راقم این سطور را هم «دستاورد برجام» جا بزنیم!
پاشیدن بذر یأس یعنی همین که هنوز رقابت ورزشکاران عزیز ما در المپیک تمام نشده، وزیر ورزش بیاید و آن جمله قصار را بگوید و از حد واقعی دولت اعتدال رونمایی کند! پاشیدن بذر یأس یعنی همین که با غریبه‌دوستی مفرط و جنگ بی‌وجه با توان و اراده جوان ایرانی، مسبب اصلی نزول رتبه نخبه کشور در عرصه علم و قهرمان کشور در میدان ورزش شویم! پاشیدن بذر یأس یعنی همین که اجرا یا عدم اجرای کنسرت در یک شهر، برای آقایان مهم‌تر از این همه بیکار در کل کشور باشد! آری! اینهاست پاشیدن بذر یأس! که خستگی را در تن آدم باقی نگه می‌دارد! و الا آن بذر که ما مشغول پاشیدن آنیم، بذر سپید روشنگری است! براستی باید پرسید آیا مدیر برآمده از مکتب اسلام انقلابی یا همان انقلاب اسلامی، اینگونه عمل می‌کند؟! و اینگونه مشی می‌کند؟! دریغم می‌آید این متن را همین‌گونه تمام کنم! کم و بیش نوشتیم از مدیران مکتب اسلام رحمانی! اینک جا دارد در این سطور پایانی یادی هم بکنیم از سردار مکتب اسلام اصیل! از سرباز خمینی و از سرباز خامنه‌ای! از شیفته و دلداده به اسلام انقلابی و انقلاب اسلامی! مدت‌ها بود... شاید چند سال که پزشکان بر سردار حاج‌حسین همدانی استفاده از ماشین دنده‌اتومات را واجب کرده بودند! یعنی که کمرت و زانویت آنقدر در 8 سال جنگ تحمیلی درب و داغان شده که حتما باید از ماشین دنده‌اتومات استفاده کنی! جنگ مجدد را که دیگر نگو! این یکی لااقل برای شما، آن هم با این سن و سال و با این بدن، چیزی در مایه‌های خط قرمز است! سلام و صلوات خدا بر تو ای شهید وطن، که نه از ماشین دنده‌اتومات استفاده کردی و نه در بستر راحت، به استقبال مرگ رفتی! «من بزرگ‌شده مکتب نهج‌البلاغه‌ام! توصیه پزشکان به روی چشم اما تواصی مولایم حضرت علی علیه‌السلام خیلی بیشتر به روی چشم!» نه آقایان! لطفا مغلطه نکنید! مشکل این ملت با مدیرانی نیست که ماشین دنده‌فلان سوار می‌شوند! مشکل این ملت با مدیرانی است که روی خون شهدا، سرسره‌بازی می‌کنند! همان مدیرانی که وقتی با همند، گل می‌گویند و گل می‌شنوند اما دعوای خود را برای مردم ارمغان می‌آورند! حق با شماست حضرت آقا! باید هم برای جماعت، نهج‌البلاغه بخوانی! لیکن مثلی هست که می‌گوید... احسنت! منظورم همین ضرب‌المثل بود!
 


Page Generated in 0/0058 sec