دکتر جواد حقگو* : «تکساحتی» بودن را باید اصلیترین نقد منتقدان به «دنیای مدرن» به شمار آورد. اگرچه در این موضوع نگرشهای مختلفی وجود دارد لکن «پارادایم اسلامی» ضمن انتقاد از مدرنیته به جهت توجه افراطی به «ساحت مادی» وجود انسان، بر این اعتقاد است به فراموشی سپردن «ساحت معنایی» سقوط و اضمحلال ابنای بشر را در پی خواهد داشت. البته انتقاد از تکساحتی شدن انسان در دنیای مدرن از منظری دیگر نیز در درون «پارادایم متریالیستی» و توسط اندیشمندان «چپ» مطرح شده است.
«هربرت مارکوزه» به عنوان یکی از شهیرترین چهرههای مکتب انتقادی، در کتاب معروف خود با عنوان «انسان تکساحتی» این موضوع را مورد بررسی قرار داده است. وی با به چالش کشیدن «سلطه و استیلای فناوریهای مدرن بر انسان مدرن»، تکبعدی شدن خرد، جامعه و انسان را نتیجه منطقی مدرنیته در تمام ابعاد آن میداند؛ امری که به باور مارکوزه و بسیاری دیگر از اندیشمندان مکتب انتقادی، «انسان تکساحتی» را بازتولید میکند.
نگاهی به آخرین رهنمودهای حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای رهبر حکیم انقلاب اسلامی در این رابطه نشان از آن دارد که ایشان در برشمردن عناصر اصلی قوی شدن ملت ایران با گنجاندن ویژگی «روحیه انقلابی» در کنار 2 عنصر «اقتصاد» و «علم»، از درون پارادایم اسلامی به انتقاد از نگرش تکساحتی مدرنیته و نیز ارائه راهکار برای دستیابی به «پیشرفت دوساحتی» پرداختهاند:
«... باید ما قوی بشویم؛ باید در داخل، خودمان را قوی کنیم. بنده مکرر عرض کردهام این قوتی که برای کشور لازم است چه جوری تأمین میشود؛ اولا از راه یک اقتصاد قوی؛ همین اقتصاد مقاومتی که سیاستهای آن ابلاغ شده است... یک راه دیگر، توسعه علم است؛ کاروان علم شتاب خود را از دست ندهد... یکی از مهمترین راههای تقویت درونی، حفظ روحیه انقلابیگری است در مردم؛ بویژه در جوانها... 3 عامل اساسی اقتدار ملی اینهاست: «اقتصاد قوی و مقاوم»، «علم پیشرفته و روزافزون»، و «حفظ روحیه
انقلابیگری در همه بویژه در جوانها»؛ اینهاست که میتواند کشور را حفظ کند؛ آن وقت دشمن مأیوس خواهد شد».
همانگونه که پیداست، اشاره صریح رهبر عالی نظام به روحیه انقلابی را باید وجه تمایز عناصر اصلی پیشرفت مورد توجه ایشان و «پیشرفت تکساحتی» در جوامع غربی برشمرد. اگر بخواهیم تمام تئوریهای مطرح در حوزه علوم اجتماعی را با عنایت به همین ویژگی انقلابی تقسیمبندی کنیم، میتوان این تئوریها را به 2 دسته کلان «تئوریهای محافظهکار» و «تئوریهای انقلابی» تقسیم کرد.
پرواضح است تئوریهای محافظهکار در تلاش برای حفظ وضع موجود و تداوم شرایط حاضر مطرح شدهاند. بر این اساس بسیاری از اندیشمندان طرح تئوریهای محافظهکار را در راستای منافع طبقات و گروههای «فرادست» در سطح جوامع داخلی و بینالملل برشمردهاند. در مقابل اما با طیف وسیعی از تئوریهای به اصطلاح انقلابی مواجهیم که هرکدام با شدت و ضعف، دگرگونی در ساختارهای موجود و نیز بازتوزیع قدرت در عرصههای داخلی و بینالمللی را خواستار شدهاند. البته بخش عمدهای از این تئوریها بیش از آنکه انقلابی باشند، «شبهانقلابی» بوده و در درون پارادایم متریالیستی مطرح شدهاند. بر همین اساس با خلأ اساسی در زمینه وجود تئوریهای انقلابی مواجهیم. نیاز به توضیح نیست که پیشرفت دوساحتی پیش از هر چیز به تئوریهای انقلابی متهورانه نیاز دارد.
بنا بر این پیشرفت در جامعه ایرانی زمانی میتواند ادعای تحقق صحیح داشته باشد که ضمن توجه به 2 عنصر اقتصاد و علم توجه ویژهای نیز به عنصر روحیه انقلابی بویژه در عرصه تئوریک داشته باشد. تئوری انقلابی با منع رفتارهای محافظهکارانه با قرار دادن مفهوم «عدالت» در کانون گفتمانی خود ایجاد تغییرات لازم برای رسیدن به شرایط عادلانه را در 2 عرصه داخلی و بینالمللی در نظر خواهد داشت. بنابراین میتوان ادعا کرد توجه به روحیه انقلابی در عرصههای درونی و بیرونی جامعه در کنار تلاش برای پیشروی در اقتصاد و علم پیامدهای مشخصی چون رسیدن به پیشرفت دوساحتی را به ارمغان خواهد آورد؛ موضوعی که بیتردید با فراهم آوردن توأمان 2 عنصر «آرامش» و «آسایش» موجبات پیریزی بنیانهای تمدن نوین اسلامی را با خود به ارمغان خواهد آورد.
* دکترای روابط بینالملل و استاد دانشگاه تهران