printlogo


کد خبر: 162975تاریخ: 1395/6/10 00:00
نقشه آمریکایی برای مهندسی اجتماعی

مهدی محمدی : یک سوال مهم که کمتر به آن پرداخته شده این است که مجموعه رفتارهای ایران در حوزه‌های راهبردی در حدود یک سال گذشته (پس از آغاز اجرای برجام) به چه نحو بر محاسبات آمریکا اثر گذاشته است. آمریکا از همان آغاز ادعا کرده هدفش از اعمال فشار بر ایران، اثرگذاری بر محاسباتی است که زیرساخت تصمیم‌گیری‌های راهبردی ایران را تشکیل می‌دهد اما قابل انکار نیست که نوع واکنش ایران به اقدامات آمریکا هم، بر تصمیم‌گیری‌های راهبردی این کشور تاثیر گذاشته است. در واقع الان وضعیت به گونه‌ای است که دقیق نمی‌توان گفت اثر تصمیمات آمریکا بر محاسبات راهبردی ایران بیشتر بوده یا اثر واکنش‌های تهران به این تصمیمات، بر محاسبات واشنگتن؟ شاید در آغاز آمریکا تصور می‌کرد با موفقیت در حال بازی با محاسبات ایران است و از طریق ایجاد نوعی درگیری میان محاسبات مردم و حاکمیت در ایران، توانسته راهی موثر برای تغییر محاسبات تصمیم‌گیران در حوزه‌هایی پیدا کند که تا پیش از این بسیار دشوار و بلکه غیرممکن می‌نمود. کسانی مانند باراک اوباما و وندی شرمن پس از برجام حتی نتوانستند ذوق‌زدگی خود را از این موضوع پنهان کنند که بالاخره راهی برای تغییر محاسبات و سپس تغییر سیاست و رفتار ایران در حوزه‌های اصلی منازعه با غرب پیدا کرده‌اند. دقیقا همین موضوع بود که آمریکایی‌ها را به صرافت انداخت به تعبیر خودشان «پای ایران را روی آتش نگه دارند» تا این تغییر محاسبات به سایر حوزه‌ها سرایت کند.
اما اکنون، پس از گذشت حدود 9 ماه از اجرای برجام به نظر می‌رسد واشنگتن واقع‌بین‌تر شده است. به‌رغم اینکه دولت آقای روحانی در مدیریت محاسبات آمریکا در دوران پسابرجام به هیچ‌وجه کارنامه قابل قبولی ندارد اما مجموعه نظام جمهوری اسلامی، حال که به عقب می‌نگریم، در این دوران- که آمریکایی‌ها آن را «دوران یادگیری» خوانده بودند- درس‌های خوبی به این کشور داده است. هنوز نمی‌دانیم آمریکا درسش را خوب یاد گرفته یا نه ولی می‌دانیم پیام‌هایی که باید می‌رسید، به کسانی که مخاطب این پیام‌ها بودند، رسیده است.
ادبیات فعلی مقام‌های آمریکایی نشان می‌دهد یکی از مهم‌ترین محاسبات شکل‌گرفته در ذهن آنها در همین مدت کوتاه این است که ایران فعلا از برجام خارج نخواهد شد اما نه به این دلیل که توان تحمل هزینه‌های خروج از این توافق را ندارد، بلکه به یک دلیل بسیار مهم‌تر و آن اینکه ایران اگرچه امیدی به گشایش‌های اقتصادی وعده‌شده در برجام ندارد اما منفعت ناشی از اثبات بدعهدی آمریکا به مردم خود را بسیار بیشتر از خسارت ناشی از صدمه دیدن برنامه هسته‌ای می‌داند. این چیزی است که مسلما آمریکایی‌ها به این شکل فکرش را نکرده بودند. تصور آمریکا این بود که برجام به عنوان یک عامل شتاب‌دهنده تغییرات اجتماعی غربگرایانه در ایران عمل خواهد کرد که جامعه ایرانی را هر چه بیشتر شرطی کرده و مطالبه برجام‌های بیشتر را به یک گفتمان ملی در ایران تبدیل خواهد کرد اما آنچه عملا رخ داده - و به همین دلیل است که آمریکایی‌ها رهبر معظم انقلاب اسلامی را یک استراتژیست بسیار برجسته می‌خوانند- این است که سطح بی‌اعتمادی در جامعه ایرانی به آمریکا بشدت رشد کرده و به‌رغم همه تلاش‌ها، داده‌های تجربی به ما می‌گوید مردم ایران روز به روز بیشتر به این نتیجه می‌رسند که آمریکا عمدا تعهدات خود را اجرا نمی‌کند به این دلیل که اساسا ملت ایران را دشمن خود می‌پندارد و در این دشمنی جازم‌تر هم شده است. در آخرین نظرسنجی‌ها عدد بی‌اعتمادی به آمریکا تا بیش از 80 درصد رشد کرده در حالی که این شاخص در آستانه انتخابات 92 به طرز نگران‌کننده‌ای منفی بود. این یک سرمایه راهبردی برای ایران است که ظاهرا آمریکایی‌ها هم آن را در محاسبات خود لحاظ کرده‌اند. سرویس‌های اطلاعاتی غربی در پوشش دانشگاه‌ها و موسسات مطالعاتی تقریبا به طور روزانه در حال انجام نظرسنجی‌های تلفنی در ایران هستند و گزارش‌های موجود نشان می‌دهد یافته‌های آنها در مواردی حتی تند و تیزتر از یافته‌های نظرسنجی‌های داخلی است، چراکه مردم ایران به شکل سنتی وقتی به خارجی‌ها می‌رسند خشم خود را صریح‌تر ابراز می‌کنند.
چند عامل مهم در رسیدن جامعه ایرانی به این جمع‌بندی موثر بوده است: اول اینکه مردم ایران دیدند نظام جمهوری اسلامی صادقانه در پی راه‌حلی درباره توافق هسته‌ای بود که تحریم‌ها را لغو کند. این موضوع خود را بهتر از هر جای دیگر در امتیازهای فوق‌العاده‌ای نشان داد که ایران روی میز نهاد و بسیار مهم‌تر از آن، در موافقت با اجرای توافقی که به هیچ وجه از آن راضی نبود. عامل دوم، افزایش شدید انتظارات از برجام توسط مذاکره‌کنندگان ایرانی بود که پیش از توافق، این کار را به سود خود می‌دانستند اما محاسبه نکرده بودند که پس از توافق، این انتظارات چون بهمنی ویران‌کننده بر سر دولت آوار خواهد شد. علاوه بر اینها، منازعات داخلی در آمریکا منجر به افشای حجم وسیعی از اطلاعات شده که روند «نتیجه‌گیری ایرانیان درباره اهداف واقعی آمریکا» را به طرز عجیبی سرعت داده است. مردم ایران در این مدت به صراحت از «آدام ژوبین»، مسؤول تحریم ایران در خزانه‌داری آمریکا شنیده‌اند «شرط کاهش واقعی تحریم‌ها تغییر محاسبات ایران در همه حوزه‌های مورد نگرانی غرب است.» یا این جمله اوباما در گفت‌وگو با نیویورک تایمز که «اگر ایران خواهان گشایش اقتصادی است باید رفتار منطقه‌ای خود را تغییر بدهد (بخوانید در مقابل داعش و سعودی تسلیم شود)». یا این عبارت «جاش ارنست»، سخنگوی کاخ سفید که «اگر هم شیرین‌سازی اقتصادی در ایران انجام شود با هدف گرفتن امتیازهای بعدی است». این عبارات تردیدی باقی نگذاشته است که آمریکا یک دشمن است و به برجام هم به عنوان ابزاری برای تشدید دشمنی‌های خود با ملت ایران می‌نگرد ولاغیر.
می‌توان پیش‌بینی کرد آمریکا به عمق فاجعه‌ای که در اندرونی ذهنیت جامعه ایرانی علیه آن رخ داده کاملا آگاه است و می‌داند اگر مختصر نفعی هم از برجام برده باشد در مقابل این خسارت بزرگ،  قطعا بازنده است. بر همین اساس، یک رصد ساده نشان می‌دهد دولت آمریکا با همکاری برخی دوستان داخلی خود سخت در تلاش است با اجرای چند پروژه ضربتی از عمیق‌تر شدن این دیدگاه در جامعه ایرانی جلوگیری کند.
1- پروژه اول مقصرسازی از نهادهای انقلابی است تا مردم ایران باور کنند مقصر عدم گشایش اقتصادی در دوران پسابرجام این نهادها هستند نه آمریکا. داده‌های تجربی می‌گوید آمریکا فعلا در اجرای این پروژه به نحو افتضاحی شکست خورده است.
2- شیرین‌سازی‌های موقت هم در دستور کار است با این هدف که ایرانیان از طریق دریافت چند «آب نبات» به آمریکا امیدوار نگه داشته شوند. این پروژه هم اثر چندانی نخواهد داشت، چرا که اولا هنوز از همان شیرین‌سازی مختصر هم خبری نیست و ثانیا از همین حالا می‌توان پیش‌بینی کرد رئیس‌جمهور بعدی آمریکا چه ترامپ باشد و چه کلینتون حتی به همین هم اعتقادی ندارد. مساله کلیدی‌تر هم این است که جامعه ایرانی اکنون دیگر فرق شیرین‌سازی را با رفاه می‌فهمد و نمی‌توان تاکتیک را به جای استراتژی به آن قالب کرد.
3- همچنین نشانه‌هایی وجود دارد که آمریکایی‌ها مایلند تنش‌های میان ایران و برخی طرف‌های منطقه‌ای مانند سعودی را تشدید کرده و بعد خود به عنوان قهرمان مصالحه و فرشته نجات وارد صحنه شوند. این هم روش ابلهانه‌ای است، چرا که ایران خود دشمنان منطقه‌ای‌اش را تأدیب خواهد کرد و برای این کار نیازی به فرشته نجات ندارد.
4- آخرین پروژه احتمالی فروبردن جامعه ایرانی در سیلابی از دوقطبی‌های فرهنگی و اجتماعی است برای تولید آنچه در ادبیات امنیتی آمریکا «لجاجت ملی» در ایران خوانده می‌شود تا به این ترتیب بدون عمل به برجام یا حتی هرگونه شیرین‌سازی، فضای جامعه ایرانی را به نفع آمریکا مهندسی کنند. یکی از مقام‌های امنیت ملی آمریکا اخیرا با صراحت عجیبی این بحث را مطرح کرده است که «آمریکا باید از همه فرصت‌های ممکن برای ایجاد همه دوقطبی‌های ممکن میان نظام و مردم در ایران استفاده کند». فقط اندکی هوشیاری رسانه‌ای این بازی خطرناک را خنثی خواهد کرد. وقتی یک طرف در دوقطبی مشارکت نکند، خود به خود دوقطبی شکل نخواهد گرفت و طرف مقابل هر چه هم تلاش کند، پروژه پیشاپیش شکست خورده است.

 


Page Generated in 0/0063 sec