مرتضی اسماعیلدوست: هنر میتواند فرصتی برای یافتن جهانبینی برای آدمی باشد و احسان عبدیپور، فیلمساز جوان و بیریای سینمای ایران به دنبال این جنس نگاه است. فیلمساز جوان بوشهری که با فیلم «تنهای تنهای تنها» خودی نشان داده بود، میگوید همچنان سنتی باقی مانده و عشق به وطن و دیارش را هنوز و در میان هیاهوی جهان مدرن حفظ کرده است. به بهانه پخش مجموعه تلویزیونی «چرخ فلک» و به پیشواز فیلمهای «پاپ» و «تیک آف» این فیلمساز که در صف اکران قرار دارند، گفتوگویی متفاوت با احسان عبدیپور داشتم که پیش رویتان قرار دارد.
***
از مجموعه «چرخ فلک» شروع کنیم که اجرای چند اپیزودش را برعهده داشتی.
من تنها 2 اپیزود «عالیه» و «هستی» این سریال را کار کردم و حقیقتش ناخواسته وارد این پروژه شدم. در واقع دوستم که مجری طرح این سریال است و قبلا دستیارم بوده به من زنگ زد و برای همکاری دعوتم کرد. من برای پاسخ منفی دادن از پشت تلفن رودربایستی کردم و رفتم آنجا تا از نزدیک به او بگویم تمایلی برای کار ندارم که نشد. در کل برای کمک به رفیقم رفته بودم و برنامهای برای این سریال نداشتم. بعد از اینکه وارد چرخه ساخت شدم، متوجه شدم محدودیتهای خاصی در تلویزیون وجود دارد. مثلا نمیدانستم که نمیتوان گرفتن عکس سلفی را در سریال نشان داد! البته مشکل من در تلویزیون با مدیران رده بالا نیست بلکه با آن ناظر پخشی مشکل دارم که نگاهی کاملا اداری به اثر دارد.
در «چرخ فلک» بیشتر به دنبال چه نگاهی بودید؟
«چرخ فلک» در همه اپیزودهای خود به دنبال انتقال نیکی در جامعه بوده است. آدمهایی کاملا خاکستری که قهرمانان عجیب و غریبی نیستند اما به اندازه توان خود سعی میکنند به مردم کمک کنند.
شما از جمله فیلمسازانی هستید که با وجود اینکه اولین گام فیلمسازی را با موفقیت پشت سر گذاشتید، سالها پشت خط مجوز برای 2 فیلم سینماییتان منتظر ماندید! چه دلایل منطقی برای این مساله میتوان یافت؟!
واقعا نمیتوانم در این باره به یقین چیزی بگویم. از طرفی مسؤولان سینمایی در ظاهر خیلی با من خوب رفتار میکنند. مثلا حبیب احمدزاده واسطه شد و مرا پیش آقای ایوبی در جایی خارج از دفترش برد تا درباره فیلم «پاپ» بالاخره پروانه نمایش بگیریم و اخیرا این کار با اعمال اصلاحیههایی صادر شد. ببین، این را به طور کلی بگویم که مدیریت فرهنگی ما به شکل استصوابی اداره میشود.
درباره این نوع مدیریت بیشتر توضیح بدهید.
متاسفانه من باید بتوانم مسلمان و ایرانی بودنم را به برخی نشان دهم تا متوجه شوند من هم دلم برای برخی مسائل میسوزد. من دغدغه دارم اما شیوه مدیریتی فرهنگ با تفکر من فرق دارد و چالشهایی به وجود میآورد. این مساله در تلویزیون هم برایم پیش آمد. البته مدیران ارشد سازمان بهتر هستند اما در ردههای پایین به دلیل عدم آشنایی با روح قوانین، یکسری اعمال سلیقههای ناجوری میشود.
برخی فیلمسازان در برخی دورهها جزو خودیها محسوب میشوند! احسان عبدیپور هنوز نتوانسته در این دوران در گردونه خودیها به حساب آید؟
اگر من جزو خودیها محسوب نمیشوم که جای خوشحالی دارد، چرا که خودیها هر 4 سال تغییر میکنند. وظیفه من همراهی و تشویق کردن دولتها نیست، افراد و تریبونهای زیادی در این زمینه وجود دارند. وظیفه من در بهترین حالت این است که بتوانم نگاه جدیدی را در آثارم نشان دهم. با توجه به اینکه من ریشهای مذهبی دارم و خیلی عاشق سرزمینم هستم یا به عبارتی بهتر خیلی بوشهردوست هستم، دنبال مسائل مهمتری هستم و شرایط دولتها برایم فرقی ندارد و سعی میکنم راه خودم را بروم.
چالشی که با مدیران سینمایی داشتهای، در این دولت بیشتر بروز یافته یا اینکه در گذشته هم پیش آمده است؟
به طور کلی باید بگویم در حوزه فرهنگ نگاه مشخص و هدفمندی وجود ندارد و همه چیز سلیقهای و باری به هر جهت است. به هر حال در دورههای مختلف شرایطی برایم پیش آمده است. برای فیلم «پاپ» در دوره آقای شمقدری اقدام کردیم و بعد به تغییر و تحولات خورد. بعد هم به دلیل اصلاحیههایی که برای فیلم به وجود آمد، بیش از یکسال روند ممیزیاش طول کشید و تازه 2 ماه است با اعمال 15 اصلاحیه توانستیم پروانه نمایش بگیریم و «آه ای عبدالحلیم» که نام جدیدش «تیکآف» شده هم کمتر از یک ماه میشود که پروانه گرفته است.
حالا این سوال را میتوانم بپرسم که آقای احسان عبدیپور! شما به لحاظ نوع مواجهه با سوژهها، فیلمساز رادیکالی به شمار میروید که اینگونه آثارتان دچار مشکل میشود؟!
اصولا اگر بخواهیم درباره آثار سینمایی موضع بگیریم، میتوان هر نوع ایرادی به آنها گرفت. با این حال من فکر میکنم فیلمی مانند «تیکآف» اگر درست دیده میشد، حرفهای خوبی برای سینما داشت و به جوانان پیشنهاد تلاش جهت موفقیت میداد. من با ساخت اینگونه فیلمها میخواهم با بیتفاوتی و رخوت و بیماری برخی افراد جامعه مبارزه کنم اما تصورات دیگری میشود و از این جهت با برخی مواضع مدیران فرهنگی به طور کلی مشکل دارم. البته این را هم میدانم که هر کجای دنیا خط و خطوط مشخصی وجود دارد.
ما درباره وجود خطوط لازم اخلاقی در آثار سینمایی همعقیدهایم و منظورمان نوع مواجهه سلیقهای است.
بله! سلیقههای شخصی بویژه درباره موضوعات اجتماعی در سینمای ایران خیلی زیاد است. ما از بسیاری از المانهای درامپردازی در کشورمان به دلایلی نامشخص محروم هستیم و با این وجود آثار درامپردازانه بسیار ارزندهای هم نوشته و اجرا میشود. من فکر میکنم سینما و تلویزیون ما در برخی زمینهها خیلی با ترس مواجه میشوند. برای فیلم «تنهای تنهای تنها» هم مرا خواستند و گفتند باید 12 دقیقه از فیلم را حذف کنم که مقاومت کردم و گفتم اگر جا برای این فیلم در سینمای ایران کم است پس من باید فکر دیگری کنم! اولین فیلمی که در سن خیلی کم برای تلویزیون ساختم، «افسانه 98» نام داشت که درباره جامجهانی فوتبال بود اما دهها مصداق غیرفرهنگی به این اثر چسباندند! مثلا میگفتند چرا درباره تیم ایتالیا در تلویزیون صحبت کردید! فیلم مرا در ابتدا چندان تحویل نگرفتند و گفتند جوانی بوشهری یک چیزی ساخته است اما بعدا که فیلم را تماشا کردند حتی با پیک برای جشنواره فجر رساندند و جایزه هم گرفت. میخواهم بگویم برخی برخوردها اصلا مبنای درستی ندارد.
شما در فیلم «تنهای تنهای تنها» نشان دادید جدا از ضعف یا قوت اثر نگاهی انسانی به مسائل پیرامون دارید. با این وجود چرا هنوز سختگیریهای خارج از عرف نسبت به آثارتان میشود؟!
برای فیلم «تیکآف» که اوضاع خاصی پیش آمد. این فیلم درباره تعدادی جوان اروپایی است که خیلی دلی برای کمک به مردمان فلسطین به آنجا میروند و بعدها دختر خارجی دچار آسیبهایی میشود و معلول از آنجا بازمیگردد. من فکر میکردم با ساخت این فیلم میتوانم به شکلی سینمایی پاسخ برخی افراد را بدهم که میگویند چرا به کشورهایی مانند فلسطین کمک میکنیم؟ در واقع دختر زیبا و مرفه اروپایی را نشان دادم که چگونه خودخواسته رفته و به مردم فلسطین کمک میکند. آن خارجی درک کرده که ملتی مظلوم و بدون سرپناه وجود دارد که مورد ظلم و ستم گروهی قرار گرفته است اما در بخش نظارتی به من گفتند تو میخواهی با این کار نشان دهی اروپاییها دلشان برای فلسطینیها میسوزد؟!
نقش سیاست را در فرهنگ چگونه میبینی و به نظرت اصلا قابل توجیه است؟
من فیلمسازم و نمیخواهم با فیلمم معادله سیاسی حل کنم. من با نگاهی انسانی میخواهم تصویری از آدمهایی نشان دهم که فرق مظلوم و ظالم را میدانند. مسائل انسانی که مرز نمیشناسد. من در فیلم «تیکآف» به دنبال مدلهای تازهتری برای معرفی الگو برای جوانان بودم. نگرانیام از این است که چرا من اجازه ندارم اینگونه مسائل را براحتی در فیلمهایم نشان دهم. با «پاپ» آن گونه برخورد و از جشنواره حذف شد و دیگر نادیده گرفتن فیلم «آه ای عبدالحلیم» یا «تیکآف» واقعا برایم هضمنشدنی بود. من در این فیلمها به دنبال نشان دادن الگویی برای جوانان جامعه بودم و اینکه عنوان کنم چگونه میتوان در راهی درست گام برداشت. من فکر میکنم این فیلمها میتواند خیلی برای جامعه کارآمد باشد اما به آثار نگاهی سیاسی و سلیقهای میشود. خیلی دلم سوخت که کلی اصلاحیه به این فیلمها خورد و شرایطی دیگری را موجب شد. من فکر کردم با ساخت اینگونه فیلمها رسالت والایی را انجام میدهم اما با انواع ممیزی نشد که حرف من خیلی واضح گفته شود.
2 فیلمی که بتازگی مجوز گرفتهاند، نمیتوانند همان نگاهی که دنبالش بودید را منعکس کنند؟
تغییراتی کردند و چیز دیگری شدند اما باز هم دوستشان دارم و امیدوارم مردم با آنها رفیق باشند. فیلم «تیکآف» علیه خمودگی است و برای افرادی که هیچ آرمانی ندارند خیلی کاربرد دارد. وقتی فیلم تمام میشود یک سفر درونی برای کاراکترها و مخاطب شکل میگیرد.
تا چه حد نقش مخاطب را هنگام نگارش فیلمنامه و اجرای اثر در نظر میگیرید؟
من برای مخاطب فیلم میسازم و به نظرم آثاری که ساختم میتواند با قشرهای مختلف ارتباط برقرار کند اما ما در همین سینما افراد پیشکسوت و مطرحی را میبینیم که فیلمشان حتی نمیتواند هزینه تدارکات و غذای عوامل سر صحنه را هم تامین کند! آدمهایی که برای مراسم افتتاحیه فرش قرمز پهن میکنند و هزینه همان مراسمی که میگیرند به اندازه ساخت یک فیلم مستقل است. شما فکر کنید که چه فیلمی میتوانست درباره مردم فلسطین از طریق رابطه عاشقانه یک پسر ایرانی و یک دختر ایتالیایی بازگو شود که من در «تیکآف» آن را نشان دادم.
«تنهای تنهای تنها» قصهای انسانی را در بستر اتفاقی سیاسی بازگو میکند. حالا شما فیلمسازی سیاسی هستی؟
من اصلا حواسم به سیاست نیست. در «تنهای تنهای تنها» حواسم به آدمهاست. همیشه حواسم به انسان بوده است. من اگر مثلا پاریس بروم، در فرصت محدودی که دارم به جای گردش و رفتن به برج ایفل سراغ راننده تاکسی میروم و همه زمانی که دارم را با او طی میکنم. برای من آدمها مهم هستند و هیچ مرز دیگری نمیشناسم. من با اینکه آثار سینمایی باید سازگار با نگاه مدیران باشند، مخالف هستم و این تعریف با ذات هنر سازگاری ندارد. فیلمساز به دنبال نقد جامعه خود است و با همه سختیها دارد کارش را انجام میدهد اما برخی مدیران دنبال هوادار سیاسی هستند!
قصههایتان مرز نمیشناسد و این نشان میدهد ذهن فراگستری دارید.
بله! برای برخی فیلمهایم اگر زیرنویس انجام شود میتوانند در هر کشوری و با هر مخاطبی ارتباط برقرار کنند. من فیلم ویدئویی جنگی با نام «همسنگار» ساختم که در جشنواره فجر جایزه گرفت. این فیلم درباره حصر خرمشهر و کاملا متفاوت است. فیلمنامهای هم با نام «کمپانی» درباره ملی شدن صنعت نفت نوشتم که در حال پیشتولید است. البته درباره همه فیلمهایم با بغض صحبت میکنم. مثلا نگاهی انسانی که در فیلم «پاپ» داشتهام، با ممیزیهایی مواجه شد. یکی از اپیزودهای این فیلم درباره پسری است که نامزدش همراه با تیم قایقرانی به خارج رفت و ماندگار شد. پسر با همه وجود از طریق شنا کردن میخواهد خود را به عشقش برساند و سرانجام به نگاهی متفاوت میرسد. یکی دیگر از اپیزودها درباره یکی از دانشجویان است که کاپیتان تیم روباتیک است و دچار مشکلاتی شده و تیمشان قرار است به مکزیک اعزام شود. در این اپیزودها نگاهی کاملا انسانی به آدمها داشتهام. در واقع میخواهم با فیلمهایم، تصویر مناسبی از ایران نشان دهم. حالا هم میخواهم سریالی بسازم که خیلی دوستش دارم و انگیزهام برای ساختش زیاد است.
داستان و موضوع این سریال درباره چیست؟
بالاتر از پارک وی، مجتمعی وجود دارد که سالانه چند هزار دختر و پسر با انگیزه یاد گرفتن زبان و ادبیات فارسی به آنجا رفته و ثبتنام میکنند. آنها در ایران زندگی میکنند و زندگیهای عجیب و غریبی دارند که میتواند برای مخاطب ایرانی جالب باشد. من این نوع مهاجرت را برای ساخت سریال دستمایه داستانی قرار دادم که «گرانباری» نام دارد. در این سریال میخواهم ارزشهای زندگی در ایران و فرهنگ غنی ایرانی را نشان دهم که همیشه شیفته خارجیها نباشیم. به نظرم تلویزیون میتواند برای تولید این سریال خیلی همراهی کند.
حلقه اتصال آثارتان درباره مهاجرت است که یک جنبه از آن نگاهی جسمانی دارد و بخش مهمترش میتواند تحول روحی فرد از حالی به حالتی تازه باشد. چرا این جهانبینی در آثارتان نمود برجستهای دارد؟
در بوشهر افراد مهاجر را که میدیدم برایم جذاب بودند. از طرفی همیشه به تاثیر و تاثری که بهعنوان یک جهان سومی در جهان داریم، فکر میکنم. همین نسبت با مردمان خارج از کشور را در گذشته با تهرانیها هم داشتهام و همیشه مسالهام این بوده که یک بوشهری چه تناسبی میتواند در تهران داشته باشد. اصولا آدم جاهطلبی هستم و همین باعث کنجکاویام برای پیگیری مسائل مختلف از جمله مهاجرت شده است. من نمیخواهم قبول کنم یک ایرانی همیشه در موضع واکنشی نسبت به خارجیها قرار بگیرد. برخی مواقع حتی تردید میکنم به جای فیلمسازی شاید بهتر بود سراغ فعالیتهای دیگر میرفتم، مثلا به خودم میگویم نکند اگر معلم میشدم، بهتر بود. همیشه این دغدغه را دارم که قبل از مرگم آنچه را میخواهم پیدا کنم. از این نظر هم به لحاظ روحی و هم فکری همیشه دغدغه اینگونه مسائل را دارم.
همین بیقراری را در کاراکترهای آثارتان بازسازی میکنید؟ مانند آن رفتار جستوجوگرایی که «رنجرو» در «تنهای تنهای تنها» دنبال میکند.
عشق من سفر است و میخواهم از افکار جهانیان آگاه شوم. مانند برخی برنامه خاصی برای زندگی دنیوی ندارم. از این نظر سالها در تهران خانهای اجاره کردم و تغییرش ندادهام. در تمام آثارم میتوانید نخ تسبیحی پیدا کنید که درباره عشق به ایران است. نمیخواهم از خودم تعریف کنم اما سعی میکنم بدون هرگونه شعار به مسائل معنوی در فیلمهایم توجه کنم. در زندگی شخصیام کاملا انسانی سنتی و پایبند به اعتقادات دینی هستم. برای همین به عنوان یک آدم معتقد وطندوست و فرهنگدوست ریگی در کفش ندارم که بخواهم مانند برخیها احتیاط کنم. با این حال با برخی افراد کوتهبین مواجه میشوم!
حالا اگر شرایط ناگوار فیلمسازی باز هم برایتان پیش آید و این بار یکی از دوستان از آن طرف آب به شما زنگ بزند و پیشنهاد زندگی و کار در خارج از کشور را بدهد، چه پاسخی خواهید داد؟
برای زندگی دائم اصلا نمیتوانم خارج از ایران طاقت بیاورم. شعار نمیدهم اما خیلی ایران دوست هستم. اصلا زیاد در تهران هم نمیتوانم بمانم و برخی مواقع باید حتما برگردم به بوشهر و نفسی تازه کنم. حالا هم از همان نفسی که از بوشهر آوردم دارم اینجا نفس میکشم.
فکر میکنید چرا برخیها به بهانه وضعیت نامناسب کاری وارد شبکههایی مانند «جم» میشوند؟
آدمهای درجه چندم به شبکههایی مانند «جم» میروند. برخی افرادی که پیشنهاد از آنجا داشتند را میشناسم و حتی رفقای من هم هستند که میگویند شرایط درستی در آنجا وجود ندارد. البته تلویزیون باید مواظب کنتراست آثار با مخاطب باشد و به دلایلی سلیقهای موجب ایجاد فاصله بیننده نشود. برخی نگاههای سلیقهای به ماهیت سینما و تلویزیون ضربه میزند و دلسردیهایی را به وجود میآورد.