printlogo


کد خبر: 163040تاریخ: 1395/6/13 00:00
نگاهی به قربانی شدن ایران توسط متفقین در جریان جنگ دوم جهانی
چرا ایران اشغال شد؟

فرود نودهی: حمله آلمان به لهستان در 9 شهریور سال 1318/ اول سپتامبر 1939، آغازگر بزرگ‌ترین جنگ تاریخ بشریت بود. هرچند 3 روز پس از حمله آلمان به لهستان کشورهایی همچون انگلیس و فرانسه علیه آلمان وارد جنگ شدند ولی در کمتر از یک ماه لهستان به تصرف نیروهای نازی درآمد. مهم‌ترین کشورهای جبهه متحدین عبارت بودند از آلمان، ژاپن و ایتالیا که تا قبل از حمله آلمان به  شوروی در بسیاری از نبردها پیروز بودند ولی کار زمانی برای اینها سخت شد که شوروی وارد عرصه جنگ شد. از این پس جنگ در اروپا تا اندازه زیادی به سود متفقین پیش رفت و بتدریج دامنه جنگ به آسیا و خاورمیانه کشیده شد.  ایران به عنوان یکی از بزرگ‌ترین کشورهای خاورمیانه از یک طرف با مستعمرات انگلیس(هند) هم‌مرز بود و از طرف دیگر با شوروی به عنوان یکی از ستون‌های اصلی متفقین. به همین دلیل اتحاد با ایران برای هر یک از جناحین نبرد امتیاز ویژه‌ای به شمار می‌رفت. ایران در نخستین روزهای جنگ جهانی، بی‌طرفی خود را در جنگ اعلام کرد. هرچند در نظر برخی سیاست‌شناسان این اعلام بی‌طرفی یکی از بزرگ‌ترین اشتباهات «رضاشاه» در دوران حکومتش به شمار می‌رود.
  چرا ایران؟
همانطور که گفته شد ایران در نخستین روزهای جنگ بی‌طرفی خود را اعلام کرد ولی به نظر می‌رسد با توجه به موقعیت سوق‌الجیشی کشور در منطقه، بزودی کشورهای در حال جنگ در تلاش برای ورود ایران به اتحاد خود برمی‌آمدند. در این بین با توجه به مرز مشترک میان ایران و شوروی و نیز وجود مستعمرات و منافع انگلیس در جنوب ایران، نگاه مثبت ایران به سمت جبهه متحدین می‌توانست راهگشای آنها برای ضربه زدن به جبهه متفقین به حساب ‌آید. کشیده شدن جنگ به سمت شوروی بیش از پیش اهمیت ایران را در میان کشورهای دو سوی جبهه نشان داد. لزوم انتقال با سرعت سلاح، مهمات و نیروی نظامی برای کمک به شوروی و وجود خط ریلی سراسری ایران به عنوان یکی از نخستین و مهم‌ترین دلایل تصرف بر ایران به شمار می‌رفت.(1) بدون تردید موقعیت جغرافیایی و وجود راه‌آهن ایران یکی از دلایل مهم اشغال ایران توسط نیروهای متفقین محسوب می‌شود. ولی به نظر می‌رسد در این بین مسائل دیگری نیز بهانه لازم را به متفقین داد؛ پیش از شروع جنگ دوم جهانی تعدادی از آلمانی‌ها در ایران به فعالیت‌های تجاری و اقتصادی مشغول بودند ولی با آغاز جنگ جهانی و اوج گرفتن آن در اطراف مرزهای ایران(عمدتا شوروی) اعتراض‌ها نسبت به وجود این افراد در خاک ایران از سوی کشورهای متفق بیش از پیش شد.
به همین منظور کشورهای متفق در اقدام نخست از ایران خواستند علاوه بر کاهش تعداد کارشناسان آلمانی در ایران نظارت بیشتری نیز بر این افراد داشته باشد. در واقع دلیل شوروی و انگلیس این بود که این کارشناسان به عنوان خطر ستون پنجم آلمان در ایران در حال فعالیت هستند و عملا به عنوان جاسوسان این کشور در تلاشند علاوه بر همراه کردن ایران به سمت جبهه متحدین، راه‌های ضربه زدن به مناطق نفتی و حساس انگلیس و شوروی را شناسایی و به متحدین اطلاع دهند. با این حال رضاشاه هیچ اقدامی در مسیر خواسته‌های متفقین انجام نداد با این امید که آلمان بزودی در جنگ پیروز خواهد شد و طبیعتا در آن زمان هیچ امیدی به کمک کشورهای شکست‌خورده در جنگ نمی‌رفت.(2) هرچند اگر رضاشاه خواسته کشورهای متفقین را نیز انجام می‌داد باز ایران در مسیر اشغال از سوی این کشورها قرار می‌گرفت ولی اشتباه استراتژیک وی شرایط را برای کشور در آن برهه حساس بسیار بدتر کرد. به نظر می‌رسد اعلام بی‌طرفی در چنین جنگی یک اقدام اشتباه از سوی ایران محسوب می‌شود زیرا هیچ گریزی از ورود به جنگ جهانی نیست و خواسته یا ناخواسته، مستقیم یا غیرمستقیم با توجه به موقعیت جغرافیایی خاص ایران و هم‌مرزی با شوروی و منافع و مستعمرات انگلیس، ایران لاجرم درگیر جنگ می‌شد. از این ‌رو اگر سیاست خارجی ایران با زیرکی برخورد می‌کرد می‌توانست علاوه بر جلوگیری از ویرانی‌های اشغال توسط متفقین، با یک انتخاب درست امتیازات زیادی نیز از کشورهای پیروز جنگ به دست آورد.(3) رضاشاه با فرض اینکه هیتلر پیروز جنگ جهانی خواهد شد، جواب مثبتی به خواسته‌های متفقین نداد و در انجام خواسته‌های ایشان تعلل می‌کرد تا آنکه در نهایت در تاریخ 3 شهریور سال 1320 نیروهای انگلیس از جنوب و نیروهای شوروی از شمال وارد ایران شدند و شهر به شهر پیشروی کردند تا به تهران رسیدند.(4)
نفوذ آلمان در ایران
وجود شباهت‌های نژادی و فرهنگی موجب شد رضاشاه در دوران حکومتش روابط نزدیکی با آلمان برقرار کند. بدین ترتیب آلمان توانسته بود نفوذ اقتصادی و فرهنگی خوبی در ایران داشته باشد تا جایی که در میان کشورهای اروپایی، آلمان صاحب بیشترین کارشناس درباره مسائل مختلف اقتصادی در ایران بود. اگرچه آلمان در جنگ نخست جهانی شکست خورده بود ولی همچنان از نفوذ بسیار خوبی در ایران و طبیعتا منطقه برخوردار بود و این مساله می‌توانست خطر بسیار بزرگی برای منافع انگلیس و شوروی به شمار ‌آید. تا این زمان آلمان در صدر فهرست صادرکنندگان انواع کالا به ایران محسوب می‌شد و افزایش روابط تجاری ایران و آلمان زنگ خطر جدی برای کشورهای متفق ایجاد کرده بود. علاوه بر همه اینها وجود جاسوسانی تحت عنوان ستون پنجم که علاوه بر شناسایی منافع کشورهای انگلیس و شوروی در ایران و اطراف آن، راه‌های ضربه زدن به این منافع و در وهله دوم دستیابی به آنها را رصد می‌کردند، ترس بیشتری در میان کشورهای جبهه متفق به وجود آورده بود. سرمایه‌گذاری همه‌جانبه آلمان در ایران از یک‌سو و اشتباه استراتژیک رضاشاه مبنی بر حمایت پشت ‌پرده از «هیتلر» و دلخوشی برای پیروزی وی در نبرد جهانی از سوی دیگر، بیش از پیش دولت‌های متفق را نگران کرده بود. این در حالی بود که جنگ از قلب اروپا به شوروی و آسیا کشیده شده و وجود یک کشور متحد در اینجا که دارای موقعیت جغرافیایی ویژه باشد نیز دلایل نگاه کشورهای در حال جنگ به ایران را بیش از پیش برجسته می‌کرد.  نکته بسیار حائز اهمیت دیگر درباره چرایی گرایش ایرانیان به دولت آلمان این است که هیچگونه خشم و نفرتی در میان مردم ایران از کشور آلمان وجود نداشت زیرا در طول تاریخ هیچگاه نه به صورت مستقیم و نه غیرمستقیم ضربه‌ای از جانب آلمان به ایران وارد نشده بود و این در حالی بود که ایرانیان از شوروی به خاطر جنگ‌های دوران قاجار و انگلیس به خاطر انواع قراردادهای یکجانبه در این دوره و تأثیرگذاری منفی در طول تاریخ 200 ساله اخیر ایران، دل خوشی نداشتند. تمام این مسائل باعث می‌شد در کنار موقعیت جغرافیایی خاص و وجود راه‌های مناسب در ایران برای انتقال نیروی نظامی و مهمات، جلوگیری از گسترش نفوذ آلمان در ایران و مقابله با برنامه‌های این کشور برای ضربه زدن به منافع کشورهای متفق، اشغال ایران از نظر کشورهای شوروی و انگلیس اجتناب‌ناپذیر جلوه کند.
  ضعف نظامی ایران
اگرچه روسیه و انگلیس در آغاز از حربه تحریم اقتصادی استفاده کردند تا با اعمال فشار بر ایران، بتوانند خواسته‌های خود را تحمیل کنند ولی رضاشاه کماکان دل به پیروزی آلمان‌ها بسته بود و هیچگونه نظر مثبتی نسبت به خواسته‌های متفقین از خود نشان نداد تا در نهایت نیروهای متفقین در نخستین ساعات بامداد روز
سوم شهریورماه سال 1320 با ورود به خاک ایران، عملیات اشغال ایران را آغاز کردند. تنها دفاع جدی از سوی ایران در مقابل حمله متفقین توسط سپهبد «شاه‌بختی» در خوزستان رخ داد. مقاومتی که به نظر می‌رسد بیش از آنکه در قالب ارتش و تحت دستورهای مسؤولان بالادستی انجام گرفته باشد، ناشی از هیجان و خروش نیروهای محلی بود. در ادامه حمله انگلیسی‌ها از جنوب، مقاومت در اهواز خیلی زود از هم پاشید و پس از این «علی منصور» که دیگر توان مدیریت بر اوضاع آشفته را نداشت با دستور رضاشاه از سمت خود استعفا کرد که این مساله ضعف دیپلماسی و ساختار سیاسی ایران را در کنار ارتش بیشتر جلوه‌گر کرد. رضاشاه 5 شهریور «محمدعلی فروغی» نخست‌وزیر سابق خود را تنها راه گریز از بحران ‌دانست و وی را مسؤول تشکیل کابینه کرد. فردای آن روز نیز اعلامیه‌ای از سوی شاهنشاه ایران مبنی بر عدم مقاومت در مقابل نیروهای متفقین صادر شد تا با حداقل کشتار و مقاومت، خاک ایران به تصرف متفقین درآید.(5) حمله متفقین به ایران اگر ضعف دستگاه دیپلماسی و سیاسی ایران را نزد همه آشکار نکرده باشد، وضعیت بسیار بهم‌ریخته دستگاه نظامی را روشن کرد. در کمتر از 5 روز از ورود نیروهای انگلیس و شوروی به خاک ایران، دستور عدم مقاومت از سوی رضاشاه به عنوان شخص نخست مملکت صادر شد. علاوه بر این وزیر وقت جنگ، دستور انحلال ارتش 40 هزار نفری اول و دوم را صادر کرد. جالب آن است که رضاشاه عدم مدیریت خود بر ارتش و از هم پاشیدن آن را به گردن فرماندهان نظامی می‌انداخت. بدین ترتیب، اواسط شهریور وزیر جنگ و فرمانده کل قوا با دستور رضاشاه دستگیر شدند.(6) به گفته سپهبد «محمد نخجوان» (امیر موفق): «عصر همان روز (آزادکردن سربازان) که من احضار شده بودم، اغلب امرای ارتش به سعدآباد احضار شده و شاهنشاه در حضور والاحضرت ولایتعهد با عصبانیت هر چه تمام‌تر، بایگون افسران ارشد ارتش را کنده و آنها را از عملی که انجام داده بودند، سرزنش کردند و مرتبا با فریاد و ناله می‌گفتند چرا سربازان را لخت و گرسنه از سربازخانه‌ها مرخص کرده‌اید و برای نابودی ارتش در اتاق دربسته طرحی تنظیم و نظام وظیفه را ملغی و استخدام سرباز داوطلب را با ماهی 35 تومان حقوق به تصویب رساندید».(7) این مسائل گواه این مدعاست که نیروی نظامی ایران به عنوان یکی از مهم‌ترین دستاوردهایی که رضاشاه به عنوان ارمغان حکومت خود از آن یاد می‌کرد، فروپاشیده بود. دستگاه نظامی پهلوی اگرچه از سلاح‌های نسبتا مدرن و حرفه‌ای برخوردار بود و نظامیان با تمرینات حرفه‌ای آموزش دیده بودند ولی مهم‌ترین رکن ارتش در این ساختار یعنی تشکیلات منظم شکل نگرفته بود. ارتش رضاشاهی فاقد تشکیلات بود. در واقع هیچگونه مطالعه بنیادی و علمی برای ایجاد تشکیلات مناسب در ساختار نظامی ایران شکل نگرفته و به همین دلیل بود که با نخستین حملات متفقین به خاک ایران نه تنها ارتش ایران کاملا فروپاشید بلکه ساختار سیاسی نیز دچار تغییرات زیادی(کناره‌گیری رضاشاه از سلطنت) شد. براساس اسناد و شواهد، اکثر فرماندهان ارتش ایران به صورت پنهان و بعضا آشکار با انگلیس در ارتباط بوده و کاملا همسو با سیاست‌های این کشور عمل می‌کردند. با تمام این احوالات سوال قابل تأمل اینجاست: چرا با وجود انحلال ارتش، نیروهای محلی و عشایر جز در موارد محدودی(همچون سپهبد شاه‌بختی) به مانند جنگ اول جهانی علم مقابله با تهاجم خارجی را برنداشتند؟ به نظر می‌رسد پاسخ کاملا آشکار است؛ زیرا «رضاشاه با سیاست سرکوب شدید عشایر و اعدام سران آنها، تمام قدرت و توان عشایر را گرفته بود و با اجرای سیاست نظام وظیفه، افراد تحت فرمان سران عشایر را در ارتش گرد آورد و در عمل نیرویی برای آنان باقی نگذاشت. از سوی دیگر، سیاست ضددینی رضاشاه و کشف حجاب و... مردم را از او بیزار کرد و آنان خواهان سرنگونی این دیکتاتور بودند. خوانین و زمین‌داران نیز که تمام اراضی خوب و مستعد آنها به دست رضاخان غصب شده بود، دل خوشی از وی نداشته و وی را غاصب اموال و املاک خویش می‌دانستند و بر این باور بودند انگلیسی‌ها خود، رضاشاه را به قدرت رسانده و حالا هم او را عزل و برکنار می‌کنند. در واقع او توسط مردم به قدرت نرسیده بود تا همان مردم از حکومت وی دفاع کنند».(8)  بدین ترتیب عمر استبداد رضاشاهی به پایان رسید. او همچنان که به کمک خارجی‌ها به قدرت رسیده بود، توسط آنان رهسپار تبعید شد و زمامداری رضاشاه به خاطراتی تلخ برای حافظه ایران و ایرانی پیوست.
--------------------------------------
پی‌نوشت
1- محمد ترکمان، اسناد نقش بی‌طرفی ایران در شهریور 1320، سیاست خارجی در آستانه اشغال، تهران، کویر، 1370، ص7
2- عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی 1357-1300، تهران، البرز، 1375، ص71
3- ال.پی.الول ساتن، رضاشاه کبیر یا ایران نو، ترجمه: عبدالعظیم صبوری، تهران، بی‌نا، 1342، صص499-498
4- محمد ترکمان، اسناد نقض بی‌طرفی ایران در شهریور 1320، تهران، کویر، 1370، ص24
5- همایون الهی، اهمیت استراتژیک ایران در جنگ دوم جهانی، تهران، نشر دانشگاهی، 1369، ص 141
6- همان، ص 142
7- محمد نخجوان، شهریور 1320، سالنامه دنیا، شماره 18، 1341، ص124
8- عباسقلی گلشاییان، خاطرات زندگی سیاسی من، مجله وحید، شماره 238، ص27
منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران


Page Generated in 0/0067 sec