دکتر زهرا طباخی: رفتار و گفتار سیاسی مدیران یک جامعه، تاثیر مستقیمی بر تقویت یا تضعیف مولفههایی همچون «اقتدار ملی»، «خودباوری» و به دنبال آن «احساس قدرت» یا «ضعف» ملت دارد. امام خمینی(ره) میفرمایند: «یک ملت وقتی یک مطلب را باور کرد که میتواند انجام بدهد، انجام خواهد داد؛ اساس «باور» این دو مطلب است؛ باور ضعف و سستی و ناتوانی و باور قدرت و توانایی، اگر ملت این باور را داشته باشد که ما میتوانیم در مقابل قدرتهای بزرگ بایستیم این باور اسباب این میشود که توانایی پیدا میکنند و در مقابل قدرتهای بزرگ ایستادگی میکنند». بدون خودباوری و اقتدار ملی، «امنیت ملی» در کار نخواهد بود و قدرت چنین ملتی به علت ضعف در مولفههای قدرت نرم، هرگز در جهان به رسمیت شناخته نمیشود. کمی دقیقتر شویم... تفاوت قابل تأملی میان «احساس امنیت» و «امنیت» در شکل حقیقی وجود دارد. ممکن است ملتی سالهای سال را بدون حوادث تروریستی، جنگ خارجی یا ناامنی داخلی طی کند اما به علت نقض مؤلفههای درونی، همواره از «احساس ناامنی فراملی» به علت ضعف در باور قدرت، در رنج باشد. پس صدمه وارد کردن به خودباوری و اقتدار ملت، متناظر با سرفصلهای عملیات روانی، عملی مجرمانه و در جهت نقض امنیت ملی است.
سیاست تحت فشار!
محقق نشدن وعدههای دولت یازدهم در حوزه معیشت و زندگی مردم در دوره پسابرجام به دلیل خلف وعده آمریکا، همزمان با اقتضائات خاص انتخابات ریاستجمهوری، برخی حامیان دولت و مسؤولان را به سمت ارائه گزارههای توجیهی خطرناکی پیش برده که متاسفانه فارغ از تاثیر آن بر آینده سیاسی آنها، ناقض اقتدار، امنیت و مؤلفههای قدرت جمهوری اسلامی ایران است.
یکی از این موارد، توجیه ناکارآمدی برجام با ارائه گزینه «جنگ» به عنوان خطری است که به واسطه توافق هستهای با آمریکا و 5 کشور دیگر طرف مذاکره، از سر ملت رفع شد. به طور مثال هاشمیرفسنجانی اخیرا بدون ارائه هرگونه استدلالی گفته است: «اگر تحریمها ادامه داشت یقینا مقدمه یک جنگ دیگری بود که ما را از بین ببرند. آن دفعه آمدند که یک هفتهای به تهران برسند و اینبار نیز ممکن بود؛ یک چنین چیزی در فکرشان باشد». حسن روحانی نیز در گفتوگو با مردم پس از 3 سال سکانداری دستگاه اجرایی کشور بر «رفع سایه جنگ» از سر مردم به واسطه برجام مانور داد! این موضع عجیب در شرایطی بیان میشود که تئوریسین برجام، محمدجواد ظریف در برابر نظریهپردازیهای توجیهی مذکور «سکوت تاکتیکی» پیشه کرده است!
زشتی نمایش مذکور که با هدف محدود کردن گزینههای استنادی ملت برای ارزیابی میزان تحقق وعدههای دولت روی پرده رفته، زمانی مشخص میشود که به تحلیلهای ارائه شده توسط محمدجواد ظریف در کتاب «آقای سفیر» رجوع کنیم. ظریف هنگامی که پرسشگر از او میخواهد درباره جدی بودن تهدید نظامی علیه ایران در زمان «جورج بوش» و تاثیر آن بر امضای معاهده سعدآباد توسط تیم مذاکرهکننده ایرانی صحبت کند، با رد این انتخاب میگوید: «زمانی که صحبت از تهدید نظامی میشود، این تصور را ایجاد میکند که ما وحشت کرده بودیم. در حالی که اصلا اینطور نبود». یعنی دقیقا متوجه است مانور بر «امضای توافقنامه برای فرار از زیر سایه جنگ» چه تاثیر منفیای بر مولفههای امنیت ملی یک کشور دارد.
مؤدب یا جنگطلب؟!
جالبتر اینکه ظریف به صراحت روی کار آمدن باراک اوباما را پایان «تفوق سیاستهای نظامیگری آمریکا» برمیشمارد و یکجانبهگرایی جورج بوش را حتی قابل ادامه در دوره دوم انتخاب وی به ریاستجمهوری آمریکا نمیداند. وی سپس در صفحه 329 کتاب خود، احتمال تجدید حیات یکجانبهگرایی از نوع سختافزاری مشابه دوره بوش را بسیار بعید ارزیابی کرده و حرکت سریع به سمت «حکومت جهانی» را متناظر بر تغییر محاسبات به سمت چندجانبهگرایی با فرمول «برد- برد» تحلیل میکند. اکنون سوال این است: به چه علت ظریف که خود از حامیان سیاست خارجی چندجانبهگرا و به اصطلاح ضدجنگ «باراک اوباما» مطابق شرح و توضیح «تریتا پارسی» بوده و کل سیاست خارجی خود را استوار بر تفاوت اوباما با بوش و «کلینتون» جنگطلب استوار کرده، اکنون در برابر این تقلب بزرگ سکوت پیشه کرده است؟! آیا دفاع از برجام با فرمول «نقض امنیت ملی ایرانیان» و تکذیب همه آنچه پیشتر در اهمیت درک باراک اوبامای مودب و باهوش اما درگیر با صهیونیستها در صداوسیما بیان کرده بودند، قابل دفاع است؟ اصولا تحلیلها و محاسبات سیاستمداری که اینگونه ساده مستندات یک سال قبل خود را نقض میکند، تا چه اندازه قابل اعتماد است؟!
مهمتر اینکه چگونه میتوان برجام را متناظر بر سیاست «برد- برد» ارزیابی کرد وقتی علی جنتی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی کابینه، در مراسم افتتاح پروژههای هفته دولت، با نقض رسمی مولفههای اقتدار و امنیت ملی میگوید: «اگر برجام نبود باید در برابر فروش نفت غذا دریافت میکردیم!»
سکوت در برابر چنین سیاست مزورانه و خلاف امنیتی را تنها در صورتی میتوان تحلیل کرد که بپذیریم رئیس دیپلماسی کشور کماکان به تئوری قدیمی خود در سال 92 مبنی بر «نابودی تمام سیستم دفاعی ایران با یک بمب آمریکایی» وفادار است.
بدخیمی امنیتی
این سرطان پیشرفته غربزدگی است که با تضعیف اقتدار ملی، تئوری «خلع سلاح» را از درون برجام عرضه میکند و در رفتاری صد درصد ضدملی مدعی میشود: «اگر میبینید آلمان و ژاپن این روزها هنوز محکمترین اقتصاد دنیا را دارند اینها بعد از جنگ دوم جهانی و محروم و ممنوع شدن از اینکه نیروی نظامی داشته
باشند-خب! نیروهای نظامی بیشترین خرجها را در کشورهای در حال جنگ میبردند- پولهایشان آزاد شد و رفتند دنبال کارهای علمی تا اقتصادی علمی و دانشبنیان برای خودشان درست کردند، این راه
- الان- باز شده در ایران، شما معلمان، شما مدیران، شما دلسوزان کشور و مربیان باید وارد این فضا بشوید. مطمئنم که دوره دوم دولت، آقای روحانی میتواند ما را به آنجا برساند».
پایان تلخ چریک
اگر این سخنان رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، ثبت رسمی نشده بود، هاشمیرفسنجانی کماکان میان انتخاب
2 گزینه «ناآگاهی یا خیانت» مردد میماند و میتوانست مدعی شود نمیدانسته آینده یک قدرت نوظهور با «خلع سلاح نظامی» ساخته نمیشود! دقیقا نمیتوان پیشبینی کرد کهولت سن یا بیماری بر فرمانده قدیمی دوره دفاعمقدس چیره شده یا احیانا دیپلماتی نفوذی و خیانتپیشه در اتاق فکر او خزیده که در توصیف «نظام آنارشیک بینالملل» به بیراهه رفته است. به نحوی که هاشمیرفسنجانی 82 ساله اکنون تفاوتی میان زندگی در غرب و جنوب آسیا با جزایر سلیمان، رواندا، سریلانکا و لیختناشتاین به عنوان تنها سرزمینهای بدون ارتش جهان، قائل نیست و دقیقا به یاد نمیآورد به چه علت «سیاستهای کلی خودکفایی دفاعی و امنیتی ایران» را در مجمع تشخیص مصلحت نظام تصویب کرده است! هاشمیرفسنجانی در دور قبل استیصال تحلیلی، پس از توئیت «دنیای فردا دنیای گفتمانهاست نه موشکها» به نقش خود در زمان جنگ و حمایت از توانمندی موشکی ایران متوسل شد اما اکنون در دور جدید، در بحبوحه درگیری با نقشه «خاورمیانه جدید» آمریکایی- صهیونیستی نمیتواند یک پرده جلوتر از آینده ایران بدون ارتش و موشک و نیروی نظامی در مواجهه با داعش را پیشبینی کند!