پرویز امینی، جامعهشناس و پژوهشگر مسائل اجتماعی معتقد است برخورد «فروشنده» با آرتور میلر «صادقانه» نیست و فرهادی درست در نقطه مقابل او ایستاده است. او همچنین حمایت فرهادی از غلامحسین ساعدی و موضعش درباره خشونت را پارادوکس قلمداد میکند. به گزارش «وطن امروز»، پرویز امینی در گفتوگوی مفصلی با تسنیم، درباره آخرین ساخته اصغر فرهادی گفته است: فیلم «فروشنده» در مقایسه با سایر کارهای آقای فرهادی حتی «رقص در غبار» بهعنوان اولین فیلم او یا دستکم در مقایسه با «درباره الی»، «جدایی نادر از سیمین» و حتی «گذشته»، فیلم کمبنیهتری از نظر درام، قصهپردازی وکششهای داستانی، شخصیتپردازی و گنگ از نظر مدعیات فکری است. نقطه تمرکز و مهمترین مدعای فیلم فرهادی در «فروشنده»، موضع «نفی خشونت» است. فرهادی در فروشنده خشونت را محصول برخی هنجارگراییها و عدم تساهل اخلاقی بویژه در حوزه روابط جنسی در افرادی مثل عماد (شهاب حسینی) تحلیل میکند. موضع فرهادی در «فروشنده» در نفی خشونت «متظاهرانه» و «ریاکارانه» است. این جامعهشناس درباره این قضاوت از فیلم اضافه میکند: برای این قضاوت چند مورد هست که باید مورد دقت قرار گیرد: اول «فرار از تحلیل خشونت اول و تمرکز یکجانبه کارگردان روی خشونت دوم» است. در درون فیلم چند لایه و مصداق برای خشونت یافت میشود اما 2 مورد آن از همه برجستهتر است. خشونتی که در قبال رعنا اتفاق افتاده و خشونتی که در انتهای فیلم توسط عماد با بازی شهاب حسینی نسبت به مهاجم رعنا اعمال میشود. خشونت اول به مراتب نسبت به خشونت دوم شوکبرانگیزتر و دهشتناکتر است. موضع نفی خشونت کارگردان اقتضا میکرد دستکم به هر دو خشونت بپردازد در حالی که خشونت اول رها میشود و خشونت دوم که اتفاقا در واکنش به خشونت اول اعمال میشود، به ثقل روایت کارگردان در تحلیل خشونت تبدیل میشود. خشونت اول که عبارت است از هجوم غافلگیرانه و با انگیزه جنسی یک مرد به خصوصیترین حریمهای یک زن (برهنه در حمام) در بستری رخ میدهد که خلاف تحلیل کارگردان است. فرد مهاجم به گمان اینکه همچنان خانمی (آهو) که پیشتر با او روابط جنسی باز و نامتعارف داشته، در آپارتمان تازه اجاره شده عماد و رعنا ساکن است، اتفاقی و به دلیل گمان اشتباهِ رعنا وارد آپارتمان و بعد وارد حمام میشود و رعنا در اثر مواجهه با چنین اتفاق غیرمنتظرهای هم به لحاظ جسمی دچار آسیب و هم از لحاظ روحی و روانی مجبور به تحمل فشار سنگینی میشود که حتی حاضر نیست به تنهایی در خانه بماند یا از حمام و سرویس بهداشتی استفاده کند و صحنه تئاتر را نیز در نیمه اجرا به دلیل تداعی خشونت رخ داده، ترک میکند. امینی در توضیح چرایی «ریاکارانه» تلقی شدن مواجهه فرهادی با خشونت میگوید: ماجرا را باید در پاسخ به این سوال دنبال کنید که چرا اساساً چنین خشونتی اتفاق افتاد؟ آن چیزی که زمینهساز و بستر ایجاد این خشونت علیه رعنا شد، چه بود؟ آنجاست که موضع فیلمساز دچار تناقض میشود. در واقع بستر خشونت نخست را «روابط باز» و «تعریف نشده» جنسی مهاجم رعنا و مستاجر قبلی ایجاد کرده است و اگر این روابط تعریف شده و بهنجار بود، اساساً زمینهای برای شکلگیری چنین خشونتی شکل نمیگرفت. به نظر میرسد کارگردان پیشتر ارادهای دیگر دارد و به دنبال القای تحلیلی برعکس به مخاطب است که هنجارگرایی جنسی و تعصب روی آن عامل ایجاد خشونت است، بنابراین طبیعی است که موضع خود در نفی خشونت را درباره خشونت اول و تحلیل آن اعمال نکند. بدیهی است اگر تعهد هنجاری میان مستأجر قبلی و آن فرد رعایت میشد، به هیچ عنوان این خشونت ولو به صورت غیرعمد و ناخواسته رخ نمیداد. اگر حریمها محترم شمرده میشد، این اتفاق نمیافتاد. به این ترتیب رها شدن خشونت اول میتواند این مساله را تداعی کند که فرهادی در نفی خشونت، صادق نیست، چرا که خشونت سنگینتر را رها کرده است. این جامعهشناس و تحلیلگر مسائل اجتماعی درباره دلیل دوم متظاهرانه بودن موضع نفی خشونت فرهادی اینطور توضیح میدهد: در «فروشنده» یک جور صحنهآرایی وجود دارد تا خشونت دوم برجستهتر دیده شود و خشونت اول که لایههای عمیقتری برای فهم دارد، فراموش شده و دیده نشود. در حالی که خشونت دوم در واکنش به خشونت اول صورت گرفته است ولی به نظر میرسد اتفاقاً کارگردان با یک صحنهآرایی قربانی خشونت دوم را که در حقیقت مهاجم خشونت اول است مظلوم نشان میدهد. او را فردی نشان میدهد که از نظر چهره، سن و سال و بیماری قلبی که دارد و نیز تصوری که همسرش از روابط عاشقانه 35 ساله با او دارد، مستحق خشونت عماد حتی تا زدن یک سیلی در برابر آن خشونتی که این مهاجم نسبت به رعنا اعمال کرده، نیست. کارگردان با ایجاد فرجام مرگ در مهاجم و عامل خشونت نسبت به رعنا بر اثر سیلی عماد، میخواهد شدت قبیح بودن تعهد و حساسیت روی هنجارهای جنسی را به مخاطب تحمیل کند و از ایجاد چنین پیامدی (مرگ مهاجم) نقش هنجارگرایی در تولید خشونت را توجیه و تقویت کند. برای درک این موضع بهتر است مصادیق را جابهجا کنیم تا موضع روشنتر شود. اگر اتفاقی که برای خشونت دوم افتاد، برای قربانی خشونت اول میافتاد، ماجرا چطور میشد؟ یعنی اگر «رعنا» فردی بود که بیماری قلبی داشت و به واسطه خشونتی که بر او اعمال شده، سکته میکرد و میمرد آیا با این فرض این امکان برای کارگردان وجود داشت که بتواند همچنان از موضع نفی خشونت در برابر مهاجم دفاع کند؟ واضح است موضع کارگردان در نقد خشونت جدی و عمیق نیست و با مخاطب خود در این موضع روراست نیست. امینی درباره تجویز فرهادی برای مخاطب در مواجهه با خشونت هم میگوید: فروشنده مخاطب را به بیعملی و انفعال حتی در حد مراجعه و پیگیری مساله از طریق پلیس در برابر خشونت فرامیخواند که رعنا آن را نمایندگی میکند. همانطور که گفتم البته این موضع رعنا مبهم است که از یک پایگاه نظری و معرفتی اتخاذ میشود یا از ملاحظات عملی درباره مهاجم ناشی میشود. اگر از موضع نظری باشد خب پیامدهای سنگینی دارد که بعید است مخاطبان و حتی سازنده فروشنده به آن تن بدهند. امینی در ادامه به یکی دیگر از پارادوکسهای فرهادی در موضع نفی خشونت هم اشاره میکند و میگوید: در فیلم فروشنده به فیلم «گاو» مهرجویی که براساس نوشته غلامحسین ساعدی است نیز اشاره شده است. من هم شنیدم آقای فرهادی در نشست خبری خود از غلامحسین ساعدی تمجید کرده و گفته اثر خود را به او تقدیم میکند. ساعدی، حامی سازمان تروریستی مجاهدین خلق بوده است که یکی از خشنترین گروهکهای تروریستی در دهههای اخیر بوده است. اینقدر خشن که هنوز هیچ اسم و عبارتی برای توصیف موضع ضدبشری و خشن آنان کافی نبوده است و نتوانسته حق مطلب را ادا کند. برای من هم سوال است اگر فرهادی در موضع نفی خشونت جدی است چگونه همزمان اثر ضدخشونت را به یکی از حامیان خشنترین گروههای تروریستی تقدیم میکند؟ این جامعهشناس برخوردی که «فروشنده» با نمایشنامه «مرگ فروشنده» آرتور میلر کرده را نیز یکی دیگر از مصادیق ریاکاری فرهادی عنوان میکند و میگوید: نمایشنامه «مرگ فروشنده» آرتور میلر در نقد نظام سرمایهداری است. او نشان میدهد در نظام سرمایهداری انسانها هم یک جور کالا هستند. اوج نظام سرمایهداری کالایی شدن هنجارها، ارزشها و انسانهاست و هویت انسانی جایگاهی ندارد بنابراین او به این موضع پی میبرد که در این نظام مردهاش از زندهاش بیشتر میارزد و کارآمدی بیشتری دارد و به همین دلیل تصمیم به از بین بردن خود بهعنوان یک «انسان» میگیرد. چیزی که در این نظام به دلیل تغییر ملاکها، معیارها و هنجارهای زندگی نابود شده است، «انسانیت» است بنابراین شخصیت اول داستان به این نتیجه میرسد او بهعنوان انسان دیگر مهم نیست و مردهاش بیشتر به نفع خانوادهاش است تا از بیمه استفاده کنند. میلر اجازه پیدا نمیکند این نمایشنامه را در آمریکا بنویسد زیرا موج «مککارتیسم» در اوایل دهه 50 و مواضع ضدکمونیستی رادیکال دولتمردان آن روز اجازه این کار را به او نمیدهد. میلر تصمیم میگیرد نمایشنامه خود را در پاریس بنویسد. اما فرهادی در فروشنده نهتنها نقدی به نظام سرمایهداری ندارد بلکه از یکی از مقومات نظام سرمایهداری یعنی تساهل ارزشی و اخلاقی در زمینه مسائل جنسی دفاع میکند. آرتور میلر در جایگاه نقد به نظام سرمایهداری ایستاده و نمایشنامه «مرگ فروشنده» را در نقد این نظام نوشته است اما اصغر فرهادی در دفاع از نظام سرمایهداری و ارزشهای به کار برده شده در آن فعال شده است. بنابراین او با آرتور میلر هم صادق نیست و اینجا هم موضعی ریاکارانه اتخاذ شده است.