مرور تاریخ نشان میدهد در دورههای مختلف روی کار آمدن غربگرایان شاهد حملات نفوذی گسترده امنیتی با هدف ایجاد تغییرات نرم در حوزه فرهنگ و اقتصاد و سیاست ملی بودهایم که دل ایراندوستان را به درد آورده است. در شرایطی که سایه قدرت ژئوپلیتیک ایرانیان به مرزهای رژیم غاصب صهیونیستی رسیده باز هم عدهای از سیاسیون خودفروخته داخلی الفبای قدرت و ماندگاری را از جاسوسان «سیا» و «MI6» در سفرها و دید و بازدیدهای پنهان و آشکار گدایی میکنند، موضوعی که حقیقتا مساله سادهای نیست.
عاقبت دوپینگ امنیتی
یک روز در زمان دولت اصلاحات، رئیس سازمان جستوجوی زمینههای مشترک، «ویلیام میلر» صهیونیست و عضو شورای امنیت ملی آمریکا را پنهانی به عنوان فعال محیطزیست و استاد دانشگاه هاروارد در دانشگاههای مطرح ایران دوره چرخاندند و دگرروز «آلن گودمن»، یکی از امنیتیترین چهرههای دستگاه اطلاعاتی دشمن را به عنوان «سفیر تبادل علمی» به ایران دعوت کردند. از منظر امنیتی همه این موارد علاوه بر اینکه میتواند نشانهای از موقعیتنشناسی و ضعف تحلیل شدید برخی مدیران ارشد امنیتساز کشور باشد، عاملی مهم در تحلیل «ضعف قدرت درونی» جناح سیاسی غربگرا نیز هست. گروهی که در عین اعلام پیروزی در انتخابات مجلس و شاخه و شانهکشی برای صدر تا ذیل نظام، جایگاهی برای خود در آینده ایران به علت ضعفهای آشکار حاصل از بیبرنامگی در حوزه سیاست و اقتصاد نمیبیند. به همین جهت است که چشم طمع به کمک خارجی دوخته و ترجیح میدهند ریسک افتضاحات امنیتی حاصل از مراوده با عوامل نشاندار دشمن را به جان خریده و با در پیش گرفتن سیاست جهان سومی «دوپینگ خارجی»، «شبکهسازی» میان نخبگان و آحاد جامعه را به آمریکا و انگلیس واگذار کنند. مساله اصلی اینجاست که «دوپینگ»در یک رقابت سالم در همه دنیا و مطابق با قوانین بینالمللی «ممنوع» است و حتی اگر پروسه خلاف این قانون، مشابه دورههای «جذب رای اقلیتهای مذهبی و زنان» با وعدههای پوپولیستی برگزار شده در آن مرکز استراتژیک برای پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری یا کارگاه «ایجاد مرکز عملیات روانی در شبکههای اجتماعی موبایلی توسط مدیران گوگلی سیا»، منجر به کسب مدال پیروزی در چند رقابت ملی هم شود، روزی بازستانده خواهد شد. با این احتساب موظفیم برخی سوالات را از دولت یازدهم بپرسیم و اصرار ورزیم که بانیان و مجریان این اعمال ضدامنیتی به مردم معرفی و با هدف «پیشگیری از ادامه پروژه نفوذ» در دستگاه قضایی کشور محاکمه شوند.
صادرکننده مجوز نفوذ
الف- ورود و خروج اتباع بیگانه به کشور دستکم نیازمند کسب مجوز از 2 نهاد رسمی وزارت امور خارجه و وزارت اطلاعات است. هویت امنیتی درجه یک «آلن گودمن» حتی با جستوجو در اینترنت نیز برای کارشناسان دستگاههای مذکور فراهم بود، علاوه بر اینکه هم اکنون شیوه نفوذ آمریکا در شوروی سابق از مسیر «دیپلماسی عمومی» و ارتباطگیری پنهان و آشکار با دیپلماتها، نخبگان و دانشمندان و زیرشاخه «دیپلماسی شهروندی»، در دانشکدههای تخصصی هر دو وزارتخانه تدریس میشود! مشکل کجاست که حتی رئیس دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران که اتفاقا مدعی مبحث «دیپلماسی عمومی» است، در دام چنین پروژهای میافتد و به عنوان مصداق «عالم بیعمل» با خندهای بزرگ بر صورت، با رئیس امنیتی «برنامه تبادل» سیا، عکس یادگاری میگیرد؟! آیا حضور و ارائه برنامه وزیر امور خارجه در «چتم هاوس» و «آسیا سوشیتی» و «شورای روابط خارجی آمریکا» منجر به نهادینه شدن این روند ضدامنیتی شده است؟!
قربانیان شبکه راکفلرها
ب- اکثریت قریب به اتفاق سازمانهای همکار سیا و وزارت خارجه آمریکا در پروژه «دیپلماسی عمومی» با جامعه و نخبگان و دیپلماتهای ایرانی، براساس اسناد مالی آشکار و اذعان صریح خودشان، در پروژه «TRACK II»، ریزهخوار خوان بنیاد و صندوق برادران راکفلر هستند. مرکزی که بدون هیچ نگرانی اعلام کرد «برجام» نتیجه 10 سال سرمایهگذاری راکفلرها بر برخی دیپلماتها و مدیران ایرانی بوده و هم اکنون نیز به صراحت مدعی است از مسیر ایجاد تغییرات نرم در ایران میتواند پروژه «صلح خاورمیانه» - بخوانید برجام 2- را با واسطهگری ایران برای حل مشکلات منطقهای اسرائیل، به نتیجه دلخواه برساند. بهترین مسیر برای همراه ساختن جامعه ایرانی با پروژه «خاورمیانه جدید» یا هر برنامه آیندهنگرانه دیگری، تمرکز بر «دانشگاه» به عنوان بستر تربیت و جهتدهی به ذهن نخبگان است. امام خمینی رحمه..اللهعلیه میفرمایند: «ما از حصر اقتصادی نمیهراسیم، ما از دخالت نظامی نمیترسیم؛ ما از دانشگاه استعماری میترسیم که آنطور جوانان ما را تربیت کنند که خدمت به غرب بکنند». وقتی دستگاههای حفاظت و صیانت از دانشمندان و نخبگان و آحاد جامعه به وظایف خود عمل نمیکنند و «فایروال» اطراف حوزه علم، با دستور از بالادست سیستم برداشته میشود، کمترین تقصیر را عوامل پاییندستی آلودهشده بر گردن دارند اما نباید از یاد برد که این رسم روزگار است که ضعیفترها قربانی تصمیمسازان پنهان میشوند. سوال اصلی را از مقصران ردیف اول میپرسیم... به نظر مدیران عالی دولت یازدهم، هیأت حاکمه آمریکا به چه علت هزینه سفر رئیس 2 دانشگاه علوم پزشکی مشهور ایران به آمریکا را پرداخت کرده تا آنها به میزبانی آلن گودمن، رابطه قطعشده میان جامعه پزشکان ایرانی و برادران علایی و واسطههای ضدانقلاب فراری دیگر را برقرار کنند؟ آیا شورایعالی انقلاب فرهنگی حقیقتا بر آنچه در سطوح بالای علمی کشور در جریان است نظارت دارد؟ آیا دانشمندان حاضر بر سر میز مسؤولیت در شورایعالی انقلاب فرهنگی، پاسخگوی کمکاری و تساهل و تسامح خود با «کمیته داس» به عنوان وزرای در سایه علوم و آموزشوپرورش مقابل سوالات تاریخی خواهند بود؟
مطالبه محاکمه نفوذیها
ج- از مهمترین نتایج دیپلماسی عمومی بلندمدت با جامعه حریف، ایجاد تغییرات ماندگار فکری در طبقه نخبگان و موثرین دولتی است. در شرایطی که مدیران دولتهای غربگرا پیشتر مدعی تاثیرگذاری بر عناصر عالیرتبه امنیتی آمریکایی مسافر ایران و به اصطلاح اجرای عملیات «ضدجاسوسی» بر دستگاه دیپلماسی علمی- شهروندی دشمن بودند، گودمن نتیجه دیدار با مدیران دولتی ایران و مسؤولان کشورمان را اینگونه بیان میکند: «مدیران ایرانی بسیار دید مثبتی نسبت به آمریکا دارند و اغلب فرزندان خود را برای ادامه تحصیل راهی کشور ما کردهاند. این نشان میدهد دیپلماسی بر جامعه ایرانی باید ادامه پیدا کند». هماکنون در گروههایی از جامعه خودی شاهد بروز «وضعیت انفعال» نسبت به پروژه نفوذ هستیم. این زنگ خطری است که حکایت از بیثمری رسانهای شدن مکرر اقدامات خلاف قانون مدیران نفوذی دارد. به طور مثال در شرایطی که اعضای نشاندار شورای امنیت ملی آمریکا به میزبانی دفتر نهاد ریاستجمهوری و با «کارت اعتباری» وزیر اطلاعات دولت اصلاحات، شهر به شهر و دانشگاه به دانشگاه در ایران میگشتند و با نخبگان ایرانی ارتباط از مسیر 2 برقرار میکردند، توفیقی، وزیر وقت علوم و امثال او توجیه میکردند که این روند در مسیر «پیشرفت علمی ایران» است! وقت گذاشتن برای توجیه فردی که برنامه «بورسیه خارجی» مدنظر آمریکاییها را 2 ماه پس از سفر هیأت آمریکایی قانونی کرد و منجر به در معرض قرار گرفتن نسلی از دانشجویان نخبه ایران در پروسه «شبکه انتشار دانش» برنامه فولبرایت وزارت خارجه آمریکا شد، وقت و انرژی بسیاری از جامعه ایرانی گرفت و سرانجام نیز دشمن به خواسته خود رسید! در چنین فضایی ارائه مکرر هشدار «نفوذ» به بخشی از دولتمردان که داوطلبانه با ارائه توجیهات عامهپسند، دانسته یا نادانسته، مجری برنامههای ضدملی دشمن هستند، به دلسردی جامعه از حاکمیت منجر نمیشود؟ با یک مثال ساده این موضوع مهم را تبیین میکنیم؛ اگر در حین کار با رایانه خود مکرر سیستم اخطار «حمله ویروسی»، «هک» یا «فیشینگ» ارائه دهد به نحوی که در عملکرد خود احساس اختلال کنید، چه خواهید کرد؟ هیچ بعید نیست دست کم تا پایان پروسه کاری هم که شده «فایروال» یا «آنتیویروس امنیتزا»ی خود را در حالت بیصدا قرار دهید! جامعه از توان مقابله با بسیاری از تهدیدات امنیتی برخوردار نیست و به همین دلیل است که در کشور نهادهای متناظر امنیتی مشغول به کار هستند. شاید بهترین عملکرد در برخورد با نفوذیها، تکمیل پرونده و تنبیه و تأدیب آنها در حوزه دستگاه قضا باشد. روندی که اگر در پرونده نیمهکاره عوامل داخلی امکاندهنده به جیسون رضاییان، سیامک نمازی، باقر نمازی و نزار ذکا و دیگران هر چه سریعتر اجرایی شود، به امنیت روانی بیشتر جامعه و کاهش حملات نفوذی خواهد انجامید. حملاتی که با توجه به افزایش شدید مراودات با عوامل دولتهای متخاصم انگلیس و آمریکا نیازمند واکسیناسیون بموقع جامعه است و کیست که قبول نداشته باشد «پیشگیری بهتر از درمان» است! ما در موقعیت جنگی هستیم، لطفا به وظایف خود در دفاع از مردم عمل کنید!