امیر استکی*: بیشک اگر یک فرد معمولی نتواند نتایج یک رایزنی بلندمدت دیپلماتیک را پیشبینی کند هیچ ایرادی بر او وارد نیست ولی اگر یک گروه مدعی تخصص و تجربه نتوانند تا حدود قابل قبولی نتایج یک چنین رویدادی را پیشاپیش به نظم درآورند، آنچه طبیعتا مورد شک قرار خواهد گرفت ادعای تخصص و تجربه آنهاست. اینکه تعداد زیادی از فعالان سیاسی و فعالان رسانهای که مفصلا چوب نداشتن سواد و تخصص را در هنگام بحث از مذاکرات هستهای خوردهاند، پیشبینیهای موجهتری نسبت به تیم مذاکرهکننده هستهای دولت روحانی داشتهاند، نشانه چیست؟ آیا ما با یک بزرگنمایی طنزآلود از افراد و تواناییهای آنها مواجهیم یا در تحلیلی بدبینانهتر با یک تعمد آگاهانه در زدن چوب حراج بر داشتههای هستهای خود دست به گریبانیم؟ یکی از صاحبنظران تاریخ معاصر ایران در تحلیل سیاست خارجی دولت پهلوی دوم از اصطلاح کلبیمسلکی در سیاست خارجی، استفاده میکند. اصطلاحی که اشاره مستقیم به تسلیم و قبول بدون کم و کاست نظم حاکم بر جهان داشت. به معنای پذیرش محتوم وضعیت موجود در جهان آن زمان و تن دادن بدون تنش به جایگاهی که تقسیم کار جهانی برای ایران آن زمان ترسیم میکرد. به عبارت دیگر نوعی رئالیسم افراطی در سیاست خارجی یا بهزعم نگارنده واقعیتر از واقع دیدن مسائل بینالمللی. کلبیمسلکی یعنی حتی اگر در تحلیل نهایی در یک مساله بینالمللی باید از منفعتی کوتاه آمد یا نقشی را پذیرفت، بدون هیچگونه مقاومت حتی نمایشی تن به کوتاه آمدن داد. کلبیمسلکی دقیقا در برابر این استدلال شهید مدرس است که اگر بنا باشد بمیریم چرا بهدست خودمان بمیریم؟ کلبیمسلک اما میگوید اگر بناست که بمیریم پس میمیریم! درست بر همین مبناست که میبینیم بهراحتی بحرین از حیطه قلمرو ایران جدا میشود و نخستین پیام تبریک و بهرسمیت شناختن بحرین نیز از جانب شاهنشاه ایران صادر میشود و... .
اما این اشاره به روش و منش محمدرضاشاه پهلوی چه ربطی به بحث پیش روی ما دارد؟ این اشاره انجام شد تا رهیافتی برای پرسش به پاسخی باشد که در بند اول مطرح کردیم. آیا ما براستی با دستاندرکارانی بیسواد و بدون چارچوب نظری در سیاست خارجی دولت یازدهم مواجهیم یا با یک چارچوب نظری کلبی در سیاست خارجی؟ بهزعم نگارنده گزینه دوم بیشتر به آنچه اتفاق افتاد و در جریان است شباهت دارد. برجام بیشتر از اینکه نوعی عقبنشینی تاکتیکی یا به عبارت دیگر نرمشی قهرمانانه باشد یک فرار عجولانه است. بیشک در میانه کارزار شرایطی پیش خواهد آمد که نیاز به عقبنشینی وجود داشته باشد و اصلا تصمیم به عقبنشینی تصمیمی شجاعانهتر از تصمیم به حمله و پیشروی است. ولی در عقبنشینی آنچه بیشترین موضوعیت را دارد اندیشه مهیا شدن برای پیشروی اصولیتر و با تدارکات و شرایط بهتر است ولی فرار تنها با اندیشه بقا به هر قیمتی است که محقق میشود. در هنگام عقبنشینی سلاحها را به زمین نمیاندازند ولی در فرار هر آنچه مزاحم است بر زمین باقی خواهد ماند. بدنه الیگارشی شکل گرفته پس از انقلاب اسلامی که خود اصلیترین تهدید برای ماهیت انقلاب اسلامی است برای حفظ شرایط حکمرانی و بقا به هر قیمتی دست به چنین معامله بزرگی زد. معاملهای که برای داشتن شرایط قابل قبول برای ایران باید بیش از آنچه در عمل اتفاق افتاد زمان میبرد. تعجیل در معامله کردن به خسارت یک طرف معامله منجر خواهد شد و اگر اعترافات بدنه دولت یازدهم به تقریبا هیچ بودن دستاورد این معامله را در نظر بگیریم به روشنی مسجل خواهد شد که طرف متضرر ایران است. ایران تعهدات روشنی را در قبال تعهداتی مشروط از طرف مقابلش به گردن گرفته است. ما در قلب رآکتور اراک بتن میریزیم و آنها مشروط به شرط و شروطی تعهداتی خواهند داشت. تعهداتی که زمانی عملی میشود که ایران به رویه کلبیمسلکی سابقش در روابط بینالملل بازگردد. و زمزمههای این بازگشت نیز با مطرح شدن برجامهای مختلف توسط اهالی دولت یازدهم و به شکل عام کاست نخبگان سیاسی الیگارشیک به گوش میرسد. ما اکنون شاهد تلاشی برای تغییر سیرت نظام سیاسی مبتنی بر انقلاب اسلامی ایران هستیم. تلاشی که در راستای تغییر ارزشهای پیشین به ارزشهای روادارانهتری در حال پیگیری است و در سیاست خارجی به سمت نوعی کلبیمسلکی سوق مییابد. و تلاش آن در جهت بازگرداندن ایران به جایگاه سابقش در تقسیم کار بینالمللی به عنوان مهرهای باثبات و قابل اتکا و غیرایدئولوژیک و رام است. در این چارچوب هیچگاه نباید یک ایرانی را تهدید کرد زیرا دیگر نیازی به تهدید نخواهد بود و نخبگان سابقالذکر، کلبیمسلکانه حد و حدود خود در جهان را خواهند دانست و هیچ رویا و ایدهای برای تغییر نقش خود در تقسیم کار جهانی نخواهند داشت و به این ترتیب باقی خواهند ماند و حکومت خواهند کرد.
*کارشناس ارشد علوم سیاسی