جیمز هورنکاسل: تصمیم بالوتلی بر این بود که این تابستان حتما در فرانسه باشد. وقتی قرعهکشی یورو 2016 اعلام شد او روی اینستاگرامش نوشت بیصبرانه منتظر است. جواب آنتونیو کونته نابودکننده بود. «منتظر چیست؟ اینکه بازیها را از تلویزیون تماشا کند؟» بالوتلی حتی نزدیک تیمملی هم نبود اما او به هر حال به هدفش رسید و در تابستان 2016 راهی فرانسه شد. فقط کمی دیرتر از آنکه قصدش را داشت. صبر و تحمل درباره بالوتلی دیگر به پایان رسیده است. مردم دیگر نسبت به او بدبین هستند و حق هم دارند. بالوتلی بارها ثابت کرده این بدبینی درست است اما امید آخرین چیزی است که میمیرد. هر چقدر و هر چند بار هم از دست خودمان ناامید شویم، فکر اینکه پیتر پن بالاخره رشد کند و به جایی که باید برسد خیلی مجذوبکننده است. وجه مثبت وجودمان هنوز برای بالوتلی آرزوی موفقیت دارد و برای همین است که هنوز داستانش را دنبال میکنیم. واکنش دیگر به این انتقال البته این است: پس واقعا کار به اینجا کشیده؟ بدون اینکه قصد بیاحترامی به نیس را داشته باشیم، اگر
4 ماه پیش کسی میگفت بالوتلی پیراهن قرمز و مشکی این تیم را به جای میلان به تن خواهد کرد به او میخندیدیم. شاید به یاد بیاورید زمانی نه چندان دور او روی جلد مجله تایم، به عنوان یکی از 100 چهره تاثیرگذار دنیا ظاهر شد. آن روزها، زمان «هالک شگفتانگیز» بود، وقتی بالوتلی با 2 گل آلمان را در نیمه نهایی یورو 2012 به زانو درآورد و بعد پیراهنش را کند و اینبار بهجای اینکه تیشرتی با نوشته «چرا همیشه من؟» را نشان بدهد (کاری که در پیروزی 6 بر یک مقابل منچستریونایتد در اولدترافورد کرد) عضلاتش را که چشمه قدرتش بودند به رخ کشید. اینجا بود که برای یک لحظه، حتی هواداران بیطرف هم به این نتیجه رسیدند بالوتلی در آن زمان
21 ساله پتانسیلش را به عمل درخواهد آورد و روزی توپ طلا خواهد برد. اما حالا در 26 سالگی، در حالی که انتظار میرفت انتقالی در حد پل پوگبا و گرت بیل داشته باشد، به عنوان بازیکن آزاد به نیس پیوسته است. جیمی کرگر درباره این انتقال روی توئیترش نوشته، حتی بالوتلی مجانی هم گران است! ما خبر از این نداشتیم ولی آن شب در ورشو، جایی که بالوتلی در یک ربع آلمانها را تکه و پاره کرد، اوج فوتبالش بود که دیگر هرگز تکرار نشد. حتی کارشناسانی مثل بیلی کاستاکورتا و زوون بوبان تا این حد پیش رفتند که گفتند آخرین باری که بالوتلی کار خاصی در فوتبال کرد همان شب بود. این نظری اغراق شده است. فراموش نکنیم که بالوتلی در 6 ماه اول حضورش در میلان در 13 بازی 12 گل زد اما از منظر نمایش در صحنه بینالمللی حق با ستارههای سابق میلان است. 4 سال زمان خیلی زیادی برای منتظر ماندن است. انگار «در انتظار بالوتلی»، نسخه فوتبالی نمایشنامه ساموئل بکت شده است. وقتی بالوتلی راهی لیورپول شد، ایجنتش مینو رایولا، بدون تعارف گفت این آخرین فرصت او در سطح فوتبالی است که اهمیت دارد. او حتی به گاتزتا گفت با بالوتلی شرطی بسته است: «تو یک قرارداد 4 ساله اونجا داری و من ازش بیرونت نمیارم. پس یا لیورپول را با پیشنهادی 60، 70 میلیون ترک میکنی، یا همونجا میمونی و میمیری و من شرط را میبرم». رایولا شرط را باخت. بالوتلی که روزی کنار زلاتان ابراهیموویچ مهمترین موکل او به حساب میآمد حالا به چهرهای تبدیل شده که خیلی از او نمیشنویم و جای خودش را بین موکلان رایولا به پوگبا داده است. بالوتلی دیگر نه در زمین و نه در خارج از زمین خبرساز نمیشود. افسانهسازی او به پایان رسیده است. دیگر خبری از آن پرسونای خاص و شخصیت ویژه نیست. هیچکس بالوتلی را به عنوان آدمی خجالتی که از مرکز توجه پا پس بکشد نمیشناخت اما او به دلایلی قابل درک این صحنه را ترک کرده است. بالوتلی البته به اندازه جیدی سلینجر که احتمالا شباهتهایی به عنوان تصویر هولدن کالفیلد ایتالیایی قرن بیستویکم در او میدید، منزوی و گوشهگیر نشده اما مشخصا دنبال زندگی سادهتر و متعادلتری رفته است. باید امیدوار باشیم نیس، بالوتلی را فقط به عنوان اسمی بزرگ برای جوانب تبلیغاتی نگرفته باشد و امید به نمایشش در زمین داشته باشد. البته مربی نیس، لوسین فاور بعد از این انتقال چندان هیجانزده به نظر نمیرسید: «نمیدونم اون چند وقته بازی نکرده. من چند ساله ماریو را توی تلویزیون ندیدم». فاور حق دارد با شک و تردید به آینده بالوتلی نگاه کند. با این حال نباید اشتباه کند و کلا نادیدهاش بگیرد. هواداران نیس بیش از بقیه این موضوع را درک میکنند، چون شاهد احیای حاتم بنعرفا در تیمشان در فصل پیش بودند، بازیکنی که فوتبالش تمام شده به نظر میرسید اما با درخششی غیرمنتظره و با 17 گل و 6 پاس گل به تیم رویاییاش یعنی پاریسنژرمن پیوست. در نظر بگیرید که بنعرفا 3 سال هم از بالوتلی بزرگتر است.