printlogo


کد خبر: 163500تاریخ: 1395/6/21 00:00
رهبر انقلاب در دیدار اعضای ستاد بزرگداشت آیت‌الله سیدمحمود طالقانی:
آیت‌الله طالقانی یک انسان صریح، باصفا و باصداقت بود

 اعضای ستاد بزرگداشت آیت‌الله سیدمحمود طالقانی، دوشنبه  25 مرداد 95 حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای رهبر حکیم انقلاب اسلامی دیدار کردند. در ابتدای این دیدار - که در چارچوب دیدارهای دسته‌جمعی برگزار شد - آقایان سیدمهدی طالقانی (فرزند آیت‌الله طالقانی) و موسی‌ حقانی (مسؤول ستاد) مطالبی بیان کردند و سپس رهبر انقلاب به بیان سخنان خود پیرامون شخصیت آیت‌الله سیدمحمود طالقانی پرداختند. دفتر حفظ و نشر آثار آیت‌الله خامنه‌ای در آستانه سالگرد درگذشت آیت‌الله سیدمحمود طالقانی متن و فیلم این دیدار را منتشر کرده است.
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم‌
 اولاً از آقازاده‌ مرحوم آقای طالقانی رحمه‌الله‌علیه و دوستان همکارشان تشکر می‌کنیم که نام طالقانی و بیت طالقانی را همچنان که آن شخصیت زندگی کرد و بود، حفظ کردند. بعضی از بیوت و وابستگان به شخصیت‌ها، بعد از آنکه آن شخصیت پایش از این عالم مادی بریده می‌شود و بیرون می‌رود، نام او را حفظ می‌کنند لکن محتوای او را به‌کلی -گاهی اوقات 180 درجه عکس- تغییر می‌دهند. شاید اگر چنانچه ایشان -که خب در بین برادرها به این مساله همت گماشتند - همت نمی‌کردند و پا جلو نمی‌گذاشتند، شاید سرنوشت آقای طالقانی هم به همان سرنوشت دچار می‌شد اما خب! الحمدلله شما توانستید چهره‌ آقای طالقانی را حفظ کنید.
 آقای طالقانی، یک شخصیت بسیار مغتنمی بود. این جهاتی که جنابعالی ذکر کردید، (1) واقعاً در ایشان بود. خدای متعال یک قالب خوبی در ایشان متجلی کرده بود؛ یک انسان صریح، باصفا، باصداقت. از جمله‌ خصوصیات آقای طالقانی، یکی صفای ایشان بود؛ آدم باصفایی بود، آدم باصداقتی بود. وقتی انسان با ایشان می‌نشست، جز یکرنگی و صفا و راستی، واقعاً انسان هیچ چیز
نمی‌دید. ما با ایشان جلسات طولانی [داشتیم‌]؛ بنده هر وقت تهران می‌آمدم - آن‌ وقت‌هایی که ایشان از زندان آمده بودند بیرون - منزل ایشان حتماً یک بار، 2 بار می‌رفتم، می‌نشستیم 2 ساعت با ایشان صحبت می‌کردیم؛ آدم لذت می‌برد از صفا و صداقت این مرد؛ این یکی از خصوصیات ایشان بود.  در عین این صفا و صداقت و راستی و درستی، مردی بود در کمال اعتماد به نفس؛ یعنی یکی از خصوصیات ایشان، اعتماد به نفس بود؛ مطلقاً تحت تأثیر قدرت‌ها و ظواهر و مانند اینها قرار نمی‌گرفت. من اول ‌باری که آقای طالقانی را دیدم، یا آخر سال 42 بود یا اوایل 43 که ایشان در عشرت‌آباد محاکمه می‌شدند. رفتم من در دادگاه‌شان [شرکت کردم‌]؛ گفتند دادگاه عمومی است منتها صندلی محدودی گذاشتند؛ ما خیلی زود رفتیم آنجا که شرکت کنیم و الحمدلله جا پیدا کردیم، رفتیم داخل. من تا آن‌وقت آقای طالقانی را از نزدیک ندیده بودم؛ ایشان و مرحوم مهندس بازرگان و دیگران بودند - آن عده‌ نهضت آزادی - که آنجا محاکمه می‌شدند و به نظرم آن محاکمه‌ دوم هم بود؛ از آن دادگاه‌های 5 قاضی که 5 نفر آن بالا با درجه و نشان و واکسیل(2) و اینها نشسته بودند؛ آقای طالقانی هم آن جلو بی‌اعتنا نشسته بود؛ اسم ایشان را آوردند، ایشان باید بلند می‌شد حرف می‌زد، [ولی‌] ایشان اعتنایی نکرد، همان‌طور که نشسته بود و عصا هم دستش بود - آن‌وقت با اینکه سن ایشان هم زیاد نبود اما عصا داشت؛ این عصا هم دستش بود - اصلاً اعتنایی نکرد، بلند نشد، جواب نداد؛ یعنی اینجور بود، آن دادگاهی که جوری آن را ترتیب می‌دادند که آن متهم خودش در آن به‌اصطلاح هیمنه ظاهری دادگاه هضم بشود - معمولاً اینجور بود؛ ما هم چند بار دادگاه رفتیم، دیدیم- ایشان اصلاً و مطلقا اعتنایی نداشت. وقت تنفس هم ما رفتیم جلو، ایشان با ما گرم، گیرا - حالا بنده آن‌وقت یک طلبه‌ای مثلاً بودم، یک طلبه‌ جوانی؛ و چون شنیده بودند من اندکی قبلش زندان قزل‌قلعه بودم و ایشان و مهندس بازرگان شنیده بودند- [وقتی‌] بنده را معرفی کردند، گرم گرفتند، محبت کردند؛ به آن مقامات، بی‌اعتنا؛ به ما که یک طلبه‌ای بودیم، این‌جور گرم و گیرا و با محبت و مانند اینها.
خود ایشان می‌گفتند در مسجد هدایت که مال هدایت‌ها و خاندان هدایت و مربوط به آنها بود که اینها فواتح‌شان را اینجا
می‌گرفتند - در فواتح خاندان هدایت که یک خاندان قدیمی مرتبط با دربار و دستگاه بودند؛ خب! ایشان هم پیش‌نماز مسجد هدایت بودند و گاهی شرکت می‌کردند- من رفتم؛ یکی از زن‌های‌شان یا مردهای‌شان مرده بودند و مجلس ترحیم داشتند و من هم آنجا رفتم؛ دم در، این امرای بلندپایه با درجه‌های سرلشکری و سپهبدی و فلان همین‌طور ایستاده بودند با لباس‌های فلان؛ از جمله، آن ارتشبد هدایت معروف آن زمان هم ایستاده بود؛ ایشان گفتند من نگاه کردم دیدم من در ردیف اینها نمی‌توانم [بنشینم‌]، رفتم آن‌طرف یک جایی نشستم. ایشان می‌گفت بعد گذشت این قضیه، افتادیم زندان - در همین اواخر بوده؛ به نظرم این زندان‌های آخر بوده - من در حیاط زندان قصر داشتم می‌رفتم و قدم
می‌زدم؛ دیدم یک نفر آمد جلوی من و [گفت‌] قربان! سلام عرض می‌کنم، خم شد و تعظیم کرد به من و [گفت‌] سلام عرض
می‌کنم؛ [گفتم‌] علیکم‌السلام، شما کی‌ هستید؟ [گفت‌] بنده هدایت؛ معرفی کرد خودش را و معلوم شد بله، ارتشبد هدایت است و حالا افتاده زندان. ایشان می‌گفت دیدم آن آدم با آن جاه و جلال و با آن کَروفَر، یک آدم کوچک حقیر واقعی است؛ ولی من نه در آن مجلس نه اینجا، فرقی نکرده بودم، من همین خودم بودم! این‌جور بود، با این اعتمادبه‌نفس و احساس شخصیت.
 این هم ناشی از ایمان بود. ایشان واقعاً مؤمن بود. آنوقت همین ایشان، در مقابل امام تواضع می‌کردند. من تواضع ایشان را در مقابل امام دیدم، هم در غیاب امام، هم در حضور امام. در غیاب امام ایشان به بنده گفتند که آقای خمینی گاهی یک حرف‌هایی می‌زند که به نظر آدم نشدنی می‌آید، بعد می‌بینیم واقعاً شد، ایشان به یک‌جایی متصل است! یعنی برداشت آقای طالقانی این بود - به این مضمون، حالا عین عبارت ایشان یادم نیست- می‌گفت از یک‌جایی به ایشان خبر می‌رسد، به یک‌جایی ایشان متصل است. در حضور امام هم من دیده بودم ایشان کمال تواضع را در مقابل امام می‌کردند؛ این آدمی که آن جاه و جلال آن دستگاه‌ها برایش صفر بود و هیچ نبود، در مقابل امام تواضع می‌کرد.  شخصیت‌های ماندگار تاریخ از اینجور فضایل در وجودشان مستتر است؛ اینها را بایستی باز کرد، شناخت، معرفی کرد. به‌هرحال این تشکیلات شما تشکیلات خوبی است و آقای طالقانی واقعاً سزاوار و شایسته‌ این است که از ایشان تجلیل بشود، احترام بشود؛ نگذارید نام ایشان فراموش بشود و خصوصیات ایشان فراموش بشود و نسبت‌های واقعی ایشان با انقلاب، تبدیل بشود به نسبت‌های غیرواقعی؛ اینها را باید مانع بشوید و نگذارید. ان‌شاءالله موفق و مؤید باشید.
***
1- اشاره مسؤول ستاد به این مطلب که در دیدار قبلی ستاد بزرگداشت آیت‌الله طالقانی، معظم‌له در19/12/1389 ، بر مجاهد بودن و انقلابی بودن شخصیت آیت‌الله طالقانی تأکید فرمودند.
2- رشته‌های بهم‌بافته‌ که بر شانه‌ لباس‌های رسمی نظامی می‌آویزند.
 


Page Generated in 0/0058 sec