printlogo


کد خبر: 163526تاریخ: 1395/6/21 00:00
درحال و هوای نوشته‌ها و خاطرات حمید داوودآبادی
خاطره‌نویس موفق

حسین قرائی: سال‌ها پیش که از کتاب «لحظه‌های انقلاب» سید محمود قادری‌گلاب‌دره‌ای خوشم آمده بود، انقلابی نوشتن و حماسه‌وار بودن واژه‌هایش باعث شده بود برخی جمله‌های مقدمه‌اش را حفظ کنم، طوری که با آن پیرمرد شصت و چند ساله به چندین شهرستان رفتیم و هزاران نفر دیگر او را شناختند با کتاب‌های «10 سال هوم‌لسی در آمریکا» که خاطره بود؛ خاطراتی با قلم شگفت‌انگیز و جنون‌مند مرحوم «محمود گلاب‌دره‌ای».
یک سالی از آشنایی‌ام با خود گلاب‌دره‌ای نگذشته بود که برای عیددیدنی به سوهانک تهران رفته بودیم. 2 نفر به دیدنش آمدند یکی مسعود ده‌نمکی و دیگری حمید داوودآبادی، ده‌نمکی را همان موقع می‌شناختمش و آمده بود تا گلاب‌دره‌ای اخراجی‌های 1 را ببیند ولی چهره داوود‌آبادی را ندیده بودم. جالب این بود که بعد‌ها متوجه شدم «داوودآبادی» هم به خاطر «لحظه‌های انقلاب» شیفته‌ گلاب‌دره‌ای شده بود.
از آن سال‌ها حدود 10 سال می‌گذرد، آن سال‌ها تاکنون با نام داوود‌آبادی آشنا بودم، بعضی از دوستان به خاطر همراهی کردن او با ده‌نمکی تحسینش می‌کردند و بعضی سرزنش.
باری! داوود‌آبادی را با نوشته‌ها و یادداشت‌های پراکنده‌اش شناختم تا همین چند سال پیش که «پاره‌های پولاد»، «چادر وحدت»، «دیدم که جانم می‌رود» و... را خواندم. در یک تورق کلی که از خواندن و سیری در آثار نویسنده مورد بحث عایدمان می‌شود به این نتیجه می‌رسیم که به ژانر خاطره، علاقه وافری دارد.  به‌زعم من، داوود‌آبادی یکی از سرآمدان خاطره‌نویسی و همچنین خاطره‌گیری عصر انقلاب اسلامی است. روایت صادقانه او از آنچه را عیناً دیده و بعد‌ها مکتوب کرده او را راوی صادق قلمداد می‌کند. صراحت‌  و رک‌گویی نویسنده «چادر وحدت» باعث می‌شود کتابش دلنشین‌تر جلوه کند. انتقاد‌ها و صریح‌تر بگویم تکه‌پرانی‌های او به برخی مسؤولان در کتاب بی‌پروای «آن‌که فهمید، آن که نفهمید» هرچند من فقط نوشته‌های نویسنده را دیدم نه رفتار‌های شخصی ایشان را ولی این نوشته‌ها خیلی جگردار است.
اینکه تو بیایی و به وزیر دفاع فعلی (سردار دهقان) و به فرزند شهید بهشتی و... از موضع یک انقلابی تمام‌عیار، واژه‌های سربی نثار کنی شجاعت می‌طلبد؛ شجاعتی که دیدگاه اوست و شاید او را به دادگاه نیز بکشاند.
نویسنده چادر وحدت، حجم خاطرات وسیعی در ذهنش ته‌نشین شده و از هر فرصتی برای بازگویی و نوشتن آنها استفاده می‌کند. مثلاً وقتی کتاب 650 صفحه‌ای «چادر وحدت» را می‌خوانید، متوجه می‌شوید این کتاب فقط ناگفته‌های سال‌های 58 تا 60 را روایت می‌کند و به برشی از تاریخ انقلاب با روایت داوودآبادی می‌پردازد. خاطرات شنیدنی او از آن سال‌ها که تحقیقاً کتاب‌های قابل توجهی درباره‌شان یافت نمی‌شود، بسیار گرانبهاست. داوود‌آبادی در این کتاب‌ها خودش را سانسور نمی‌کند و آن چیز‌هایی را که نباید بگوید هم می‌گوید. خودش هم در کتاب جمع و جور «مثل آب خوردن» به این فن خاطره‌نویسی اشاره می‌کند: «هیچ کس را به هیچ دلیل از خاطراتت سانسور نکن؛ نهایتاً اسم آنها را عوض کن و نام مستعار برای‌شان قرار بده». (مثل آب خوردن، ص 50)
آن چیزی که همیشه پس از خوانش آثار داوودآبادی برایم حیرت‌انگیز بوده این است که چطور می‌شود یک آدمی که در سال‌های انقلاب 12-11 سال دارد این همه خاطرات کوتاه، بلند، تلخ و شیرین در ذهنش مانده باشد آن هم با تمام جزئیات. به برشی از کتاب «چادر وحدت» که توصیف جزء به جزء خاطرات و خطرات روز‌های اول انقلاب است بنگرید تا صحبت‌هایم بی‌سند جلوه نکند: «خیلی خونسرد سیلی محکمی توی صورتم زد. اطراف را که نگاه کردم، دیدم هرکدام از مجاهدین مشغول تفتیش و بازرسی یکی ـ دو نفر هستند. همانطور که جلویش ایستاده و صورتم از اشک کثیف شده بود، دست در جیب‌هایم برد، دو ماژیک آبی و قرمز را که داخل جیب شلوارم بود درآورد، جلوی صورتم گرفت و گفت:
-کثافت آَشغال... با اینا شعار می‌نویسی؟
هیچی نمی‌توانستم بگویم. فقط هق‌هق می‌کردم. کیف پولم را که از جیب عقب شلوارم خارج کرد، یک اسکناس 20 تومانی را که داشتم، درآورد و با نگاهی به من، آن را در جیب خود گذاشت. برداشتن 20 تومانی برایم خیلی زور داشت. آن 20 تومانی برایم خیلی ارزش داشت. هر روز صبح، از پدرم 2 تومان می‌گرفتم تا در مدرسه که گرسنه‌ام شد، کیک بخرم و بخورم. گاهی پول چند روز را جمع می‌کردم تا در یک روز سورچرانی کنم یک ساندویچ که دو ـ سه پر کالباس بیشتر وسطش نبود بخرم. چند روزی بود که از خیر کیک و ساندویچ گذشته بودم تا با آن 20 تومان برای خودم کتاب و نوار بخرم. حالا این مجاهد که قیافه‌اش خیلی وحشتناک بود، براحتی 20 تومنی مرا در جیب خودش گذاشت. با ناراحتی گفتم:
- پولم رو بده، اون رو واسه چی برمی‌داری؟ که سیلی محکم دیگری به گوشم زد و گفت:
- خفه شو کثافت... این پول رو کی بهت داده که بیای و مراسم ما رو بهم بزنی؟ ناگهان چهره‌اش برافروخته شد. فهمیدم کارت انجمن اسلامی مدرسه را دیده است. کارت را از داخل کیف درآورد، جلوی عینکش گرفت و بعد از اینکه خوب نگاه کرد، سیلی‌ای به صورتم زد و گفت:
-‌ای کثافت... پس عضو انجمن اسلامی هم هستی؟»
(چادر وحدت، صص 132و133)
لحن طنزی که در این چند سطر وجود دارد خاطره را خوشمزه می‌کند؛ عباراتی مثل سورچرانی و دو ـ سه پر کالباس، ظرفیت‌هایی برای طنزآمیز جلوه دادن دارند که نویسنده از ظرفیت و گنجایش آنها برای پرخوری‌های نوجوانانه استفاده جسته است. ریزگویی و لطیف‌گویی داوودآبادی در بیان خاطره، خواننده را از صدق گفتار نویسنده آگاه می‌کند. گاهی اوقات فکر می‌کنم با این خاطراتی که داوودآبادی از انقلاب و دفاع‌مقدس دارد فقط باید در کنج عزلت بنشیند و خاطراتش را بنویسد و دست بر قضا چنین کاری را دارد می‌کند. هنوز کسی را ندیده‌ام که مثل او به نوشتن این همه خاطره از سال‌های حماسه و خون و عشق، همت بگمارد. انگار برگه‌های کتاب برای روایت او کافی نیست و او مدام باید بنویسد و این مدام‌نویسی است که از او نویسنده‌ای متبحر در حوزه خاطره ساخته است.‌ ای کاش نثر کتاب‌های تاریخ در دوره‌های دبیرستان و دانشگاه مثل همین «چادر وحدت» بود تا دانش‌آموزان این سرزمین تاریخ را با پوست و گوشت‌شان لمس کنند. واقعا مُغلق‌گویی و پیچیده‌نویسی چه دردی را دوا می‌کند؟ چرا در کتاب‌های درسی ادبیات فارسی مقاطع مختلف تحصیلی نامی از خاطره‌نویسان عصر انقلاب نیست؟ چرا نامی از کمره‌ای‌ها، سرهنگی‌ها، بهبودی‌ها و این روز‌ها مخدومی‌ها، داوود‌آبادی‌ها، کامور‌ها و... نیست؟!
حتی در بخش‌های آخر این کتاب‌ها که معرفی آثار نام گرفته است تک و توک از این جماعت نام برده شده است! حالا پس از سال‌ها نوشتن و روایت خاطره، داوودآبادی سعی کرده اثری برای دانش‌آموزان، دانشجویان و رزمندگانی که هنوز خاطرات‌شان را ننوشته‌اند، بنگارد. هرچند از کتاب برمی‌آید او در پی آن است اهمیت خاطره را برای رزمندگانی که از سال‌های دفاع‌مقدس باقی مانده‌اند، بازگو کند و آنها را به نوشتن ترغیب کند ولی من کنار جمعیت هدف این کتاب خوشخوان، دانش‌آموزان و دانشجویان را نیز قرار می‌دهم. دانش‌پژوهانی که از آن حماسه‌سازان در محل‌ها و محله‌هایشان هنوز یافت می‌شوند.
«مثل آب خوردن» کتاب جمع و جوری است درباره یک استاد که مقاطع مختلف تحصیلی را پای درس معلم‌های دیگر من‌جمله «علیرضا کمره‌ای» گذرانده است. داوودآبادی در این کتاب در نهایت ایجاز، نکات کلیدی خاطره‌نویسی را بازگو کرده و اطمینان دارم اگر کسی این کتاب 60 صفحه‌ای را بخواند، حتماً دوست دارد خاطره‌هایش را بنگارد.
وقتی «مثل آب خوردن» که به شیوه‌ خاطره‌نویسی آسان عصر دفاع‌مقدس می‌پردازد را می‌خواندم مدام این سوال در ذهنم تکرار می‌شد که چرا نویسنده درباره خاطره‌نویسی به معنای عام چنین کتابی در ذهنش نبوده چون الان ما این کمبود را در عرصه خاطره‌نویسی به معنی عام حس می‌کنیم و مداوم دانشجویان و دانش‌آموزان و جوانانی که عاشق خاطره و خاطره‌نویسی هستند کتاب موجز و مختصری به ابعاد «مثل آب خوردن» را از من طلب کرده‌اند و من نتوانستم کتاب درست و درمانی به ایشان معرفی کنم!
مثل آب خوردن، آینه تمام‌نمای تجربه «داوودآبادی» است که صمیمیت و زلالی در آن ضریب دارد. سطرهایی از آن را باهم می‌خوانیم:
«وقتی قصد کردی خاطره‌نویسی را شروع کنی، قرار نیست کار و زندگی‌ات را بگذاری کنار! زندگی‌ات را بکن، به خاطراتت هم بپرداز. وایسا! چقدر عجله داری! هنوز خاطره ننوشته، نرو سراغ طراحی جلد، نوبت به نوبت». (مثل آب خوردن، ص22)
البته این کتاب مثل برخی کتاب‌های دیگر داوودآبادی از عدم ویراستاری رنج می‌برد؛ استفاده بیجا از علائم ویرایشی و حشو‌های زائد، مواردی است که اگر در کتاب‌های این خاطره‌نویس موفق اصلاح شود، ضریب زیبایی خاطراتش را چندین‌برابر می‌کند.
مثل آب خوردن، به شیوه معلمانه نگاشته شده و به نظر من برای معلم‌های انشا، دبیران ادبیات فارسی و اساتید دانشگاه کتابی است خواندنی؛ کتابی که یک فرد با تجربه‌های بسیارش در حوزه خاطره نگاشته است. تجربه‌های موفق داوودآبادی در «مثل آب خوردن» ارزشمند است و این نگاه نیز ریشه در روحیه بسیجی او دارد.


Page Generated in 0/0083 sec