در سال 1941 «هیتلر» به آرامش خاطر «استالین» پایان داد و دستور حمله ناگهانی به شوروی را صادر کرد. در عرض 3-2 روز اول هجوم، حدود 2000 هواپیمای روسی سرنگون و صدها هزار سرباز ارتش سرخ توسط نازیها کشته شدند. استالین که کاملا شوکزده و مبهوت شده بود، تا چند ساعت نتوانست هیچ اقدامی صورت دهد. در نهایت هم کرملین را به قصد اقامتگاه زمستانی خود در حومه مسکو ترک کرد. وقتی اعضای «پولیت بورو» (دفتر سیاسی حزب و قویترین تشکیلات در شوروی) تقاضای دیدار با او را کردند، او گمان میبرد که به قصد دستگیری او میآیند، لیکن اعضای پلیت بورو و فرماندهان نظامی که در شرایط هجوم سنگین آلمان، چارهای جز اتکا به رهبر مقتدر شوروی نداشتند، از او خواستند به کرملین بازگردد و شخصا فرماندهی ارتش سرخ را در برابر آلمان بر عهده گیرد. ماجرای نبرد شوروی و آلمان نازی، یکی از فصول مهم تاریخ قرن بیستم است که جهان بشریت در نبرد بین این دو قدرت جهانی شاهد یکی از سیاهترین و خونبارترین فصول تمام تاریخ خود بود. استالین با همان سیاست چکشی و خشن خود توانست مدیریت ارتش را دوباره سامان دهد و به مقاومت برابر نازیها بپردازد. طبق دستور استالین، هرگونه تمرد از دستور و هرگونه عقبنشینی بیدرنگ با اعدام پاسخ داده میشد. جنایات نازیها در شهرهای تحت تصرف، بویژه در اوکراین، استقبال اولیه برخی از نواحی شوروی از نیروهای آلمانی را متوقف کرد. مردم شوروی، خیلی زود فهمیدند که دشمن خارجی در جنایت و شقاوت دستکم از استالین ندارد و اصولا نژاد اسلاو را بشر نمیداند. اینجا بود که حماسه مردم شوروی آغاز شد. با آنکه نیروهای آلمان حتی به حومه مسکو هم رسیدند، لیکن مقاومت حیرتآور و حدودا 3 ساله اهالی استالینگرد و شروع زمستان سرد روسیه، عاقبت موجب شکست نازیها شد. در این جنگ حدودا 23 میلیون نفر از جمعیت اتحاد شوروی اعم از نظامی و غیرنظامی کشته شدند. پیروزی شوروی در جنگ دوم جهانی و فتح برلین توسط نیروهای ارتش سرخ، آغاز دوران ابرقدرتی شوروی و تقسیم جهان به 2 اردوگاه شرق و غرب بود. استالین به عنوان مقتدرترین مرد روی زمین، در حالی 8 سال دیگر زندگی کرد که هیچ حاکمی در تاریخ قدرت و اختیارات او را نداشت. در عین حال، او تنهاتر از همیشه بود و به واسطه عملکردش هیچ دوست، خانواده یا همکار نزدیکی برایش نمانده بود. در نهایت استالین در 8 مارس 1953، در 74 سالگی بر اثر سکته مغزی در اتاق شخصیاش در گذشت. درباره ابهت او همین بس که، وقتی بر اثر سکته مغزی، دچار نوعی خفگی شد، با آنکه ساعتها از اتاق او جوابی به بیرون نمیآمد و او در حال جان کندن بود، هیچکس جرأت ورود به اتاقش را نداشت. با مرگ استالین یکی از سیاهترین صفحات تاریخ بشر به پایان رسید. با مرگ استالین، تا مدت 5 سال (تا 1958)، اتحاد شوروی به صورت جمعی اداره میشد. شماری از اعضای ارشد پولیت بورو شامل «گیورگی مالنکوف»، «لاورنتی بریا»، «ویاچسلاو مولوتف» و «نیکیتا خروشچف» که همه کارگزاران اصلی دیکتاتوری استالین بودند، اداره شوروی را به دست گرفتند. از این جمع، لاورنتی بریا، رئیس پلیس مخوف استالین و مسؤول ماشین کشتار و سرکوب او، به اتهام جاسوسی برای کشورهای غربی دستگیر و اعدام شد! تقریبا 3 سال بعد از مرگ دیکتاتور بزرگ، افشاگری درباره جنایات 30 ساله استالین، توسط رهبران خود حزب کمونیست آغاز شد. نیکیتا خروشچف، جانشین استالین، در کنگره بیستم حزب کمونیست بعد از مرگ استالین (14 فوریه 1956)، نخستین افشاکننده رازهای مخوف دوران او بود. نیکیتا خروشچف در این جلسه محرمانه، بهطور غیرمترقبهای شروع به افشای بخشی از رازهای مخوف دوران حکومت استالین کرد. خروشچف که پس از مرگ استالین، دبیر اول کمیته سیاسی حزب شده بود، بعد از این افشاگری مهم، دیگر رقبای خود را در حزب به حاشیه راند و در 1958 به عنوان رئیس «شورای وزیران» (پریزیدیوم) و عملا صدر اتحاد شوروی انتخاب شد. او تلاش کرد تا فضای اجتماعی و سیاسی شوروی را بازتر کند و بسیاری از مخالفان زندانی دوره استالین را آزاد کرد و از بسیاری از اعدامیان آن دوره اعاده حیثیت کرد. خروشچف در زمینه اقتصاد تلاش داشت تا برخی از مبانی اقتصاد آزاد را هم به اقتصاد سوسیالیستی پیوند بزند و در زمینه سیاست خارجی هم انعطاف بیشتری نسبت به غرب نشان داد. او در سال 1964 توسط حزب کنار گذاشته شد و بعد از مدت کوتاهی رهبری جمعی، «لئونید برژنف» صدر حزب کمونیست شد. برژنف تلاش کرد تا اقتدار حزب را احیا کند و در نتیجه دوباره رهبری حزب کمونیست بر تمام شؤون حیات مردم شوروی مستحکم شد که البته هیچگاه به پای دوران استالین نرسید. دستگاه دیوانسالاری شوروی دوباره در دوران او گسترش یافت. سیاست استالینزدایی کنار گذاشته شد و آزادیهای محدود دوره خروشچف از بین رفت.
منبع: کتاب تاریخ انقلاب روسیه