محمدرضا کردلو: «صاعدی شهرتگریزی دارد». این جمله را خیلی از اهالی ادب درباره استاد عبدالعظیم صاعدی گفتهاند. بهگزارش «وطن امروز»، عبدالعظیم صاعدی که از سرآمدان شعر سپید مذهبی، ادبیات و داستان است، یکی از خوبان زمانه ماست که کمتر از او شنیدهایم و شاید هم مجال نیافتیم که بشنویم. این مجال اما در یک صبح تابستانی فراهم شد تا با جمعی از اهالی ادب، اساتیدی چون جواد محقق، اکبر خلیلی و کامران شرفشاهی و به همراهی و همت حسین قرایی به حضور او برسیم و از او درباره بخش کوچکی از زندگی و زمانه زلالش بشنویم. مقدمه مطول، مفصل و خواندنی استاد عبدالعظیم صاعدی بر کتاب «تماشاگه راز» استاد مطهری، روایت دوستی او با استاد شهید، کتابهای ممنوعه و خمیر شدهاش در دوران قبل از انقلاب، «خداباوری در شعر فروغ»، تلاشهایش در راستای کلاسه کردن شعر سپید مذهبی، کتابهای تازه منتشر شدهاش درباره «شعر پروین» و «مولوی» و دیگر فعالیتهایش موضوع گفت و شنود ما با این شاعر پیشکسوت بود.
کمتر کسی میدانست استاد مطهری عرفان عملی هم داشت
عبدالعظیم صاعدی در ابتدای این جلسه دوستانه از حضور جمع تشکر کرد. صاعدی با فروتنی گفت از نقدهای کامران شرفشاهی خرسند شده و آموخته است، از اکبر خلیلی هم همینطور، همچنین از جواد محقق هم غزل خوانده و شعر یاد گرفته است. در ادامه این جلسه قرایی از استاد خواست به بیان خاطراتش با استاد مطهری بپردازد. استاد صاعدی با بیان توضیحاتی درباره مقدمه «تماشاگه راز» درباره این نوشته مطول و موثر گفت: کمتر کسی آگاهی داشت که استاد مطهری هم اهل عرفان نظری بود و هم اهل عرفان عملی و همین عرفان عملی کمک میکرد تا دریافتهای واقعیتری از ساحت دیوان حافظ داشته باشد که داشت. برای سخنرانیهایی که ایشان درباره شعر حافظ داشت به من میسپارد و من مثلا کلمهای را که مدنظر ایشان بود از دیوان حافظ استخراج میکردم و اشعار مربوط به آن موضوع را در اختیار ایشان قرار میدادم. شاید برای هر سخنرانی تمام غزلیات حافظ را بررسی و تورق میکردم و شعرهایی که لازم بود را نگاه میکردم.
مقدمه تماشاگه راز را برای «وحدت» نوشتم
صاعدی درباره استاد مطهری میافزاید: شهید مطهری رئیس گروه فلسفه دانشکده الهیات بود. البته این پستی نبود که به مقام ایشان اضافه کند. شأن علمیاش بالاتر از این سمتها بود. وی درباره چگونگی تنظیم مقدمه کتاب تماشاگه راز میگوید: اوایل سال 58 دیدم بهترین کاری که میشود کرد بازپروری دوباره و به صورت مکتوب درآوردن سخنرانیهای ایشان است. به همین دلیل و به واسطه اینکه با خانواده ایشان رفت و آمد نزدیک داشتیم، تمام نوارها را در اختیارم گذاشتند. از آنجا که سخنرانی شفاهی و متن نوشتاری فرق میکند، تصمیم گرفتم مجموعه سخنرانیهای ایشان درباره شعر حافظ را با دقت تمام به صورتی دربیاورم که کتابت شده باشد. دوبارهخوانی کردم، سهبارهخوانی کردم و دیدم آنچه به یادگار از استاد مطهری مانده است، آن چیزی نیست که جوابگو باشد و من تلاش کردم با برداشتهایی که ایشان از حضرت حافظ داشت این مقدمه را به تحریر درآورم. خیلی سعی کردم مقدمه را طوری بنویسم که به نیاز آن برهه و زمان انقلاب پاسخ داده باشم. در آن زمان همبستگی احاد مردم به دلایل آشکار و نهان و متعدد دچار اختلاف شده بود. من دیدم بهترین کاری که حافظ میکند به وحدت رساندن مردم است. من سعی کردم مقدمه را طوری بنویسم که به وحدت مردم کمک کرده باشم. از این جهت کلمه «دوست» را از شعر حافظ گرفتم و از ابتدا شروع کردم به تفسیر کردن کلمه دوست. مقدمه نوشته شد. بعد آمدم بر همین اساس نوشتهها و گفتههای مرحوم مطهری را تنظیم کردم به طوری که این متن با آن مقدمه همدیگر را تکمیل میکردند. استاد مطهری از حافظ طوری بهره برده بود که از تمام مولفههای حافظ برداشت وحدتگرایی میشد چون در واقع حافظ هم وحدتگرا بوده است. خلاصه از این کتاب خیلی استقبال شد.
مطهری را بیشتر فیلسوف میشناختند اما عارف بود
وی درباره چاپ جداگانه مقدمه نیز اینطور توضیح داد: بعدها دلایلی پیش آمد و دیدم بنا به آن دلایل بهتر این است مقدمه جدا چاپ شود چون مقدمه خود به تنهایی بازگوکننده منظور و مقصدش بود. بعد از نزدیکان ایشان شنیدم که همان سخنرانیها را به شکل خام و با همان اسم «عرفان حافظ» چاپ کردهاند اما آنقدر شهرت این تماشاگه راز و استقبال از آن زیاد بود که «عرفان حافظ» چاپ نشد و همچنان تماشاگه راز گاه با مقدمه و گاه بیمقدمه منتشر شد. در مجموع بابت تماشاگه راز از این جهت خیلی خوشحالم که وجهه پنهان شهید مطهری آشکار شد، چرا که مردم بیشتر ایشان را یک فیلسوف میشناختند و نمیدانستند ایشان عارف است و منازل و سلوک را طی کرده است. لاجرم این وجهه از شخصیت ایشان بویژه در آن دوره آشکار شد.
مجموعه شعر سپید مرا خمیر کردند
استاد صاعدی در ادامه به بیان خاطراتی از دوران پیش از انقلاب و تلاشش در راستای قوام شعر سپید مذهبی پرداخت و گفت: حدود سال 46 بود. من «غنچههای سرخ سجود» را چاپ کرده بودم و آقای گرمارودی یکی از مجموعه اشعارش را. در آن برهه هر دو کتاب را جزو کتب ممنوعه ثبت کرده بودند. روزی یادم هست در کتابخانه ملی با دکتر گرمارودی برخورد کردم، هر دو آمده بودیم بپرسیم چرا کتابهای ما را ممنوع کردهاند. رفتم آنجا یک پیرمردی با کراوات نشسته بود و «غنچههای سرخ سجود» را ورق میزد. 3-2 تا شعر خواند و یک کلمهاش را گرفت و گفت شما چه میگویید و دنبال چه هستید. بعد یک شعر اروتیک از شاعری عربزبان (نزار قبانی) خواند و گفت: شعر این است! در واقع در شعر سپید مذهبی قبل از خانم صفارزاده و دکتر گرمارودی مجموعهای نوشتم که چاپ نشد. البته کتاب را که خمیر کردند من یک نسخه داشتم که سالهای خیلی بعدتر در کیهان هوایی بعضی از این شعرهای سپید را در 2 ستون منتشر کردم. عنوان ستون «شهابهای شکفتن و گفتن» بود. 40 شماره در دوران آقای سلیمینمین ثبت کردم. البته اولین کارهای شعر آزادم را مکتب اسلام آیتالله مکارم چاپ کرد. ایشان از شعرهای نو استقبال میکرد.
برای بیان مذهب نباید عقبافتادگی زبانی داشت
این شاعر توانمند درباره تاثیر شعر سپید و زبان نو در مذهب میگوید: معتقدم مذهب زبانش باید با زمانش هماهنگ باشد. شاملو، اخوان و نصرت سرآمدان شعر سیاسی- اجتماعی آن دهه با ادبیات شعر سپید کار میکردند. من یکی از دغدغههایم از همان دوران این بود که باید مذهب را در شعر نو آورد. اگر زبان امروز شعر این است باید مذهب را آورد در این زبان. برای بیان مذهب نباید عقبافتادگی زبانی داشت. مذهب مدام در جلوه است. مذهب پویاست. نفس و ماهیت مذهب رفتن است و در رفتن نهایت ندارد چون انتهایش ذات حق است. بر همین اساس در کتاب «کلید هفت آسمان» تمام القاب حضرت زهرا(س) را در شعر سپید آوردم. یکی از کارهای دیگرم درباره نماز بود. دکتر سنگری به من گفت فلانی میخواهیم یک مجموعه از یک شاعر در شأن نماز داشته باشیم. آقای قرائتی صحبت میکردند و میگفتند چرا ما با این قالب شعر جدید در شأن نماز مجموعه نداریم من گفتم دکتر یک مجموعه در اختیارتان میگذارم. آمدم و همه اشعار سپیدی که درباره نماز گفته بودم را جمعآوری کردم و با عنوان «نام دیگر زمین» منتشر شد. یک روز با کمال تعجب دیدم آقای قرائتی کتاب را در برنامهشان نشان داده و از آن به عنوان یک کار جدید تعریف میکند. آن کتاب 6-5 بار چاپ شد. کتاب غیر از فصل دومش که چند شعر موزون هست، همهاش شعر سپید درباره نماز است. در واقع تمام کاری را که باید در شعر سپید مذهبی به طور کلاسه انجام داد را بنده انجام دادم.
خاطرهای از علامه جعفری
صاعدی با بیان خاطرهای از علامه جعفری میگوید: علامه جعفری بسیار مرد بزرگی بود. یادم هست زمانی که کتاب «آنجا که خدا را میتوان یافت» را به ناشر دادم، ناشر گفت 2 نفر باید تایید کنند؛ مرحوم فلسفی و مرحوم علامه جعفری. مرحوم آخوندی ناشر این کتاب هم روحانی بود. مرحوم فلسفی کتاب را خواندند و گفتند: نثر خوبی داری، من جوابم مثبت است. مرحوم علامه که منزلشان آن موقع در خیابان لرزاده بود، هم همزمان نهجالبلاغه را تفسیر میکرد. ایشان هم کتاب مرا خواند. 2 روز بعد که رفتم جواب بگیرم، گفتند: از وقتی که ویکتور هوگو را خواندم همیشه فکر میکردم ما چرا ویکتور هوگو نداریم! من الان کتاب تو را خواندم، مطمئنم اگر همینطور ادامه بدهی ما دارای یک ویکتور هوگو میشویم. این قلم تو آن را میگوید!
فروغ برای روشنفکران از تعبیر پنجزاری استفاده میکند
استاد صاعدی در ادامه در پاسخ به سوالی درباره فروغ فرخزاد گفت: هنرمند را نباید از شایعات و آنچه دربارهاش میگویند شناخت. هنرمند را باید در درون آثارش یافت. خود ما باید سروقت هنرمند برویم. هر کسی یک زندگی عامه دارد و یک زندگی خاصه. هنرمند فرقش با دیگران این است زندگی خاصهاش واقعا خاص است. آن خاص را جز از اثرش میشود فهمید؟ فروغ نامهای مینویسد به برادرش در آلمان و روشنفکرها را نفی میکند و برایشان از تعبیر پنجزاری استفاده میکند. فروغ را براساس آنچه از او مانده بررسی میکنیم. یک وقت هست براساس گفتههای دیگران قضاوت میکنید که این ناهنرمندی است. اگر هنرمندانه برخورد کنید باید صبر داشته باشید. بویژه درباره فروغ که یک شاعر منشوری است. کیست که کتاب «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» را بخواند نگاه توحیدی این خانم را تایید نکند. زمانی که فروغ روشنفکرها را صفر میکند و از آنها به «آدمهای پنجزاری با روزنامههای دوزاری» تعبیر میکند، باید نتیجه گرفت که او نگاهش چه بوده؟ واقعا باید شایعات را کنار بگذارید و بدون حب و بغض، نه دوست داشته باشید نه دشمن. خودتان هنرمند را بیابید و بشناسید. در این جلسه کامران شرفشاهی، خلیلی و محقق نیز به بیان خاطراتی از استاد پرداختند. عکاس خبرگزاری فارس هم از این محفل صمیمی تصاویری به یادگار ثبت کرد. استاد صاعدی به توضیح درباره کتابهای تازه چاپ شدهاش پرداخت.