شخصیت آیتالله «منتظری» یکی از فرازهای عبرتانگیز تاریخ انقلاب است؛ فردی که «امام(ره)» او را «حاصل عمر خود» خواندند، قائممقام رهبری و «امید امت و امام» بود، تبدیل به بلندگوی خشنترین اپوزیسیون جمهوری اسلامی
- که در کارنامه خود ترور بیش از 17 هزار نفر را به ثبت رساندهاند- شد و همین امر
- به انضمام برخی مسائل دیگر- کار را بدانجا کشاند که حضرت امام(ره) او را کنار بگذارند. بنیانگذار جمهوری اسلامی سعی بسیار کرد تا آیتالله منتظری حقایق مربوط به منافقین را درست درک کند ولی وی با تأکید بر ادعای «شکنجههای سبعانه و اعدامهای بیرویه» در زندانها، منافقین را افرادی مظلوم فرض میکرد که برای احقاق حق آنان باید هر کاری کرد.
او در نوشتهای خطاب به امام(ره) آورده است: «شنیده شد فرمودهاید: «فلانی [یعنی آقای منتظری] مرا [یعنی امام را] شاه، و اطلاعات مرا ساواک شاه فرض میکند» البته حضرتعالی را شاه فرض نمیکنم ولی جنایات اطلاعات شما و زندانهای شما روی شاه و ساواک شاه را سفید کرده است، من این جمله را با اطلاع عمیق میگویم». (خاطرات آقای منتظری، جلد 2، صفحه 1212)
به گزارش فارس، انتشار فایل اخیر سخنان آیتالله منتظری درباره اعدامهای سال 67 و استقبال رسانههای معاند و منافقین از این سخنان و تلاش برای بهرهبرداری سیاسی از آن، بهانهای شد تا ببینیم این اطلاع عمیق(!) از کدام منابع به دست آقای منتظری میرسید که حاضر نبود هیچ سخن مخالفی را بپذیرد؟
امام خمینی(ره) در نامه معروف 6 فروردین 68 به آیتالله منتظری نوشتهاند: «شما در اکثر نامهها و صحبتها و موضعگیریهایتان نشان دادید که معتقدید لیبرالها و منافقین باید بر کشور حکومت کنند. به قدری مطالبی که میگفتید دیکتهشده منافقین بود که من فایدهای برای جواب به آنها نمیدیدم...
... از آنجا که سادهلوح هستید و سریعاً تحریک میشوید در هیچ کار سیاسی دخالت نکنید، شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد».
و در ادامه این نامه معروف آوردهاند: «نامهها و سخنرانیهاى منافقین که به وسیله شما از رسانههای گروهی به مردم میرسید ضربات سنگینی بر اسلام و انقلاب زد و موجب خیانتی بزرگ به سربازان گمنام امام زمان -روحی لهالفداء- و خونهای پاک شهدای اسلام و انقلاب گردید».
در کتاب خاطرات آیتالله منتظری، از وی راجع به این جملات حضرت امام(ره) سوال شده است: «مساله دیگری که به شما نسبت داده شده این است که شما از منافقین و لیبرالها حمایت میکردهاید، اصولاً مبنای این نسبت چیست؟ آیا حضرتعالی موضعگیری خاصی داشتید که اینها چنین نسبتی به شما دادهاند؟» منتظری در جواب میگوید: «من همیشه زندانبانها و مسؤولان زندان را از برخورد غیراسلامی با زندانیان برحذر میداشتم. من به زندانها نماینده میفرستادم که زندانها را بازرسی کنند که اخلاق اسلامی در آنها رعایت شود و به زندانیان ظلم نشود.... آقایان انصاری نجفآبادی و... مدتها نماینده من در زندانها بودند و به شکایات زندانیان رسیدگی میکردند. خلاصه! من با تندرویها مخالف بودم».
نماینده منتظری در زندان که بود؟
سال 2004 در سوئد کتابی با عنوان «نه زیستن، نه مرگ» در 4 جلد به قلم «ایرج مصداقی»- یکی از اعضای سازمان منافقین که سال 60 دستگیر و به 10 سال زندان محکوم شد- منتشر شد که سرنخهای مهمی از رابطهای منتظری در زندان را آشکار میکند. مصداقی در جلد دوم کتاب با عنوان «اندوه ققنوسها» ماجرایی را نقل میکند: «روزی، در حالی که در بهداری روی تختم دراز کشیده بودم، در اتاق باز شد و آخوندی به نام ناصری به همراه پاسداران و مسؤول بهداری وارد اتاق شدند. وی خودش را ناصری «نماینده آیتالله منتظری در امور زندانها» معرفی کرد و تلاش کرد با تکتک ما صحبت کند. ناصری نام مستعار وی بود و نام اصلیاش انصاری نجفآبادی بود».(کتاب نه زیستن، نه مرگ؛ ایرج مصداقی، صفحه 136)
مصداقی-آنطور که در این کتاب نقل کرده- از صحبت با او امتناع میکند اما او با خواهش و اصرار به صحبت با مصداقی میپردازد. «مصداقی»- باز هم طبق گفته خودش- در این صحبتها بسیار از موضع بالا برخورد میکند و نشان میدهد از هرچه رنگ و بوی نظام را بدهد، متنفر است.
چند روز بعد از آن صحبتها، او را به دفتر زندان میخوانند و در آنجا با «انصاری نجفآبادی» مواجه میشود که منتظر اوست. مصداقی در این دیدار چگونگی شکنجههای انجامگرفته(!) روی خودش و دیگر زندانیان را برای انصاری توضیح میدهد. او درباره نقل همان گفتوگو با انصاری نوشته است: «[انصاری] چند بار در خلال صحبتهایش گفت: من دست شما را میبوسم، میدانم مظلوم واقع شدهاید. «آقا» [یعنی منتظری] از طریق من مطلع شدهاند که در اینجا چه گذشته است و بر سر زندانیان و بویژه زنان چه آمده است... او تأکید کرد: وقتی «آقا» متوجه اوضاع شدند، از خشم در اتاق دور خودشان میچرخیدند و بد و بیراه میگفتند. عاقبت خبر داد که دو روز پیش نیز جمعی از بازجویان و کارمندان دادستانی و زندانها را به حضور پذیرفته و خیلی به آنها تاخته که امکان پخش آن از تلویزیون نیست».(کتاب خاطرات ایرج مصداقی، صفحه 137)
نماینده آیتالله منتظری در ادامه گفتوگو با مصداقی، [شهید] «سیداسدالله لاجوردی» را «قصاب»، «فاشیست» و «جنایتکار» معرفی میکند: «او [یعنی انصاری] سپس افزود در اوین عدهای امامشان شده است لاجوردی؛ این «قصاب» و «فاشیست جنایتکار». اینها دقیقاً تعابیر وی نسبت به لاجوردی بود... ارزیابی او از لاجوردی دست مرا برای برخوردهای بعدی باز کرد».(کتاب خاطرات ایرج مصداقی، جلد دوم، صفحه 138)
با این لحن گفتار توسط نماینده آیتالله منتظری، امید مصداقی برای پیشبرد خط تشکیلاتیاش زیاد میشود و انصاری نجفآبادی هم با اصرار- و حتی نوعی التماس- از او میخواهد شخصاً این مسائل را برای آیتالله منتظری بنویسد: «او گفت: خواهش میکنم اینها را برای «آقا» بنویس. گفتم: به من چه ربطی دارد، من که نماینده او نیستم. شما که نماینده او هستید، این وظیفه را دارید. گفت: من خودم این کار را انجام خواهم داد ولی شما نیز لطفاً دریغ نکنید و از نگاه خودتان مسائل را مطرح کنید... دوباره تأکید کرد: خواهش میکنم اینها را برای «آقا» بنویس و توضیح بده».(کتاب خاطرات ایرج مصداقی، صص138 و 139)
مصداقی در ادامه کتاب خاطراتش، به تفکرات خود در باب نوشتن یا ننوشتن نامه پرداخته و نقطه عزیمت خود را چنین توضیح داده است: «من یک موضوع کلی را در ذهنم مبنا گرفتم و آن واقعی بودن تضاد بین منتظری و وابستگانش با خمینی و جریان حاکم بر زندانها بود».(خاطرات ایرج مصداقی، صفحه 141)
مصداقی تحلیل خود برای تلاش جهت جدا کردن آقای منتظری از امام(ره) و نظام و رو در رو قرار دادن آنها را اینگونه شرح داده است: «شرایط حاکم بر زندانها، پاشنه آشیل منتظری بود. او خود در زمان شاه در زندان به سر برده بود و با شرایط زندان بخوبی آشنا بود و بهسادگی میتوانست شرایط زندانهای جمهوری اسلامی را با شرایط زندانهای زمان شاه و آنچه خود در رژیم «طاغوت و ضداسلامی» تجربه کرده بود، مقایسه کند. احساسم این بود که فاصله گرفتن او از خمینی، چهبسا به سود جنبش باشد و باعث آزاد شدن انرژیهای زیادی شود. اگر نگاشتن آنچه ناصری بر آن اصرار میورزید، در این راستا به کار آید، چه ایرادی دارد؟»(خاطرات ایرج مصداقی، صص 141 و 142)
مصداقی در نهایت، تصمیم خود را برای جدا کردن منتظری از نظام میگیرد: «میدانم قصدم از این کار چیست و آگاهانه نسبت به آن اقدام میکنم. شاید اندکی تأثیرگذار باشد و او را در مسیری دیگر قرار دهد... به این نتیجه رسیدم که نوشتن آنچه بر من رفته یا شاهدش بودهام، میتواند مفید باشد».(خاطرات زندان ایرج مصداقی، جلد دوم، صفحه 142) در نهایت تصمیم میگیرد خاطرات سوزناکی را در 40 برگ برای آیتالله منتظری بنویسد و صریحاً اذعان میکند این نامه (یا کتابچه) را به گونهای نوشته که روی آقای منتظری تأثیر بگذارد: «به هر حال نامه به یک گزارش و شرح ماوقع شبیه بود. در گزارش مزبور به شکلی مشروح و مبسوط شرایط غیرانسانی حاکم بر زندانها... را در یک دفترچه 4٠ برگی با ذکر نمونههای متعدد توضیح دادم. در خاتمه تلاش کردم بیشتر روی مسائلی که برای کسی چون منتظری مهم و بهگونهای اصلی بود، تمرکز کنم و از پرداختن به دیگر موضوعات بگذرم». (خاطرات ایرج مصداقی، صفحه 142)
مصداقی این دفترچه را به انصاری نجفآبادی تحویل میدهد و او هم آن را به دست آیتالله منتظری میرساند تا خواسته یا ناخواسته نقشه منافقین را تکمیل کند: «یک هفته بعد او [یعنی انصاری] ضمن مراجعه به بنده گفت: مطالب را به همان شکل به «آقا» (منتظری) دادم. فقط نام تو را حذف کردم، زیرا ترسیدم «آقا» حواسشان نباشد و اینها را به شورایعالی قضایی یا نهادهای ذیربط برای بررسی و رسیدگی بدهند و آنها گریبان تو را بگیرند که چرا چنین چیزهایی را مطرح کردهای». (خاطرات ایرج مصداقی، صفحه 143)
این تنها یک نمونه از گزارشاتی بود که به منتظری میرسید و وی بر مبنای آنها نظام و انقلاب را محکوم میکرد.