اما یک دسته از مقلدین امام هستند که شما را منهای امام دوست دارند و شما را رها نمیکنند. خود قضاوت بفرمایید که این دسته چه تعدادی را تشکیل میدهند، آیا با این دسته میتوانید به مبارزات خود ادامه دهید یا خواه ناخواه جذب آنها میشوید و آنها هرگونه که مایل باشند شما را هدایت میکنند؟ متأسفانه شما امروز اینگونه شدهاید یعنی نه مقلدین سایر حضرات آیات مراجع بزرگوار را دارید نه دوستان امام را، که بدون امام شدهاید، ماندهاید تنها به تعدادی افراد ناباب که اگر دقیق عمل نکنید، رفتهاید. از آنجا که در شما صفا و پاکی را سراغ دارم، معتقدم خداوند شما را هدایت و حفظ میکند و از امام انشاءالله فاصله نمیگیرید و دوباره دوستان خوب قدیم خود را جذب خواهید کرد که انشاءالله اینگونه بشود. البته این در صورتی است که یکی، دو سال دست به هیچ کار غیرمعقولی نزنید و کاملاً در خط امام باشید و از لیبرالها و منافقین فاصله بگیرید و از آخوندهای مرتجعی که تا دیروز وهابیتان میدانستند و احتمالاً امروز از غلاهًْ امیرالمؤمنین و نیز از افرادی که تا دیروز سبک سرتان میخواندند ولی امروز مبارزی خستگیناپذیر، جداً جدا شوید: من فعلاً تنها خطر شما را منافقین و لیبرالهای بیدین و مرفهین بیدرد نمیدانم، من علاوه بر آنها خطر را در آخوندهای بدجنس متحجری میدانم که در نجف امام را متهم به تارکالصلوه بودن کردند و 15 سال خون به دل امام کردند. حواستان جمع باشد. بگذارید به مطلب دیگری بپردازم و در زمینه مسائل «مهدی هاشمی» و گرفتاریهایی که مربوط به ایشان میشود مطلبی بگویم. قبل از بحث درباره نامههای جنابعالی به امام و بررسی نامهها، نوارها و مصاحبات آقای مهدی هاشمی، نظر شما را به قسمتی از پیام امام خطاب به مجلس خبرگان که تیرماه سال 62 صادر شد جلب میکنم. این پیام بیش از 3 سال قبل از دستگیری آقا مهدی است، گویی فقط برای شما نوشتهاند و گویی تنها کسی که گوش به آن نداده است، شمایید. توجه بفرمایید :
سند شماره یک:
«باید بدانید که تبهکاران و جنایتپیشگان بیش از هر کس چشم طمع به شما دوختهاند و با اشخاص منحرف نفوذی در بیوت شما با چهرههای صددرصد اسلامی و انقلابی ممکن است خدای نخواسته فاجعه به بار آورند و با یک عمل انحرافی نظام را به انحراف بکشانند و با دست شما به اسلام و جمهوری اسلامی سیلی زنند. الله الله در انتخاب اصحاب خود، الله الله در تعجیل تصمیمگیری خصوصاً امور مهمه و باید بدانید و میدانید که انسان از اشتباه و خطا مأمون نیست. به مجرد احراز اشتباه و خطا، از آن برگردید و اقرار به خطا کنید که آن کمال انسانی است و توجیه و پافشاری در امر خطا، نقص و از شیطان است. در امور مهمه با کارشناسان مشورت کنید و جانب احتیاط را مراعات کنید». گویی امام 5 سال بعد را میخوانده است و کانون خطر را دقیقاً از 5 سال قبل نشانه رفته است. آیا خدا را خوش میآید شما گوش به حرف چنین مرد زیرک و باهوشی ندهید؟ اما پرداختن به اعترافات مهدی هاشمی و نامههای جنابعالی به امام که بیش از 2سال است دل امام را خون کرده است و امام بنا به مصلحت اسلام و نظام با خاری در چشم و استخوانی در گلو صبر کرده است را به امید خدا شروع میکنم. قدر مسلم این است که شما در جریان حساسیت مردم و مسؤولان روی قضیه مهدی هاشمی بودید و با وجود قرار گرفتن در مظان تهمت و بهرغم هشدارها و تذکرات دوستانه همه ما بویژه حضرت امام مساله او را جدی نمیدانستید و متأثر از القائات مهدی هاشمی و آقا هادی هاشمی عمل میکردید.
مهدی هاشمی در صفحه 20 جلد اول پرونده خود آورده است:
سند شماره 2:
«ه- از یکسال قبل از بازداشتم رفت و آمد مسؤولان محترم جمهوری اسلامی خدمت آقا شروع شد و همه آنان نسبت به سوابق من قبل از انقلاب و نقاط ضعف بعد از انقلاب خدمت آقا صحبتهایی را مطرح میساختند؛ از قبیل رابطه با ساواک، جمع کردن نیروهای تندرو، داشتن اسلحه و مهمات، جریان آقای شمسآبادی و... این روند چندین ماه به طول انجامید و حضرت آیتالله منتظری همچنان در مقابل صحبتهای آنان مقاومت میکردند. من از اخبار رفت و آمدها توسط اخوی که در جلسات آنان حضور داشت، مطلع میشدم و سعی کردم با نوشتن گزارشاتی خدمت آقا تحلیلهای غلط انحرافی را در جهت جلب نظر ایشان به خودم و انتقاد از مسؤولان کشوری و اینکه منشأ این بدگوییها حسد آنان و ناراحتی ایشان از من است را القا کنم تا بلکه نظر حمایت معظمله از خود را تقویت کرده باشم. اخوی نیز سهم مؤثری داشت و او نیز همین تحلیلها را حضوراً با آقا مطرح میساخت».
ادامه دارد ...