این به معنای موافقت من با اینگونه کارها نیست ولی به طور کلی معمول اینگونه کارها همین است، در ضمن مگر مهدی هاشمی به خاطر نهضتها تعقیب و محاکمه شد؟ چه کسی به شما گفت که مهدی هاشمی به خاطر نهضتها دستگیر یا محاکمه شد؟ آیا مهدی هاشمی بهخاطر قتل و ساواکی بودن و از این قبیل اتهامات محاکمه نشد؟ در همین نامه 17/7/65 آمده است:
سند شماره 11:
«سیدمهدی هاشمی در زمان شاه در دادگاه اصفهان به زور ساواک به 3 مرتبه اعدام محکوم شد ولی دیوانعالی کشور زمان شاه این استقلال و عرضه را داشت که حکم دادگاه اصفهان را لغو کند». من خواهش میکنم صفحه اول پرونده آقای مهدی هاشمی را در سند شماره 11/1 (ص20 اسناد) در بازجویی ایشان بخوانید تا معلوم شود آیا ایشان در زمان شاه انقلابی بودند یا ساواکی. آیا دیوانعالی کشور زمان شاه بدون ساواکی بودن ایشان این عرضه و استقلال را داشته است که حکم دادگاهی را که به زور ساواک مهدی هاشمی را به 3 بار اعدام محکوم کرده بود لغو کند؟ او به مناسبت ضعف نفسی که داشته است، به همان صورتی که تمام مطالبش را به سربازان گمنام امام زمان داده است به ساواک شاه هم تمام اطلاعات خود را حتی اسم کسانی را که دستور قتل مرحوم شمسآبادی و دیگران را به آنان داده بود، میدهد و همه آنها دستگیر میشوند. در همین نامه 17/7/65 آوردهاید:
سند شماره 12:
«من ترس از بیان حقیقت ندارم و ان کان الحق مرا... سیدمهدی را از وقتی بچه بود و با مرحوم محمد همبحث بود و به درس مکاسب من میآمد، میشناختم. پدرش استاد من بود و برادرش داماد من است. من تمام خصوصیات او را میدانم، او مردی است مخلص اسلام و انقلاب و حتی از شخص حضرتعالی (امام) هم خوشاستعداد و خوشدرک است و هم خوب صحبت میکند و خوب مینویسد و در عقل، تدبیر و مدیریت به مراتب از رئیس سپاه و وزیر اطلاعات با همه کمالاتشان بهتر است و در تعهد و تقوا هم از آنان کمتر نیست فقط بز اخفش نیست و حاضر نیست کورکورانه مهره کسی باشد». اما مهدی هاشمی در نامهای برای شما در تاریخ 7/5/66 آورده است: عین نامه را در آخر جزو اسناد آوردهام.
سند شماره 13:
«قبل از هر چیز از تلاشها و حمایتهای حضرتعالی در ماههای اول بازداشتم که تصور میفرمودید من فردی خالص و بیگناه هستم بینهایت متشکر و از اینکه بهدلایل نفسانی حضرتعالی را در جریان همه اعمال و رفتار خود قرار نداده و هویت کامل خویش را در محضر شما بازگو نکردهام بسیار متأسف و شرمندهام و بهطور کلی از اینکه انسان آلوده به لغزشهای فراوان و آغشته به ناخالصیها و هواپرستیهای بیشمار مورد توجه و عنایت شخصیتی الهی و منزه و پاک و در جوار او قرار گرفته بود عمیقاً اندوهگین و خجلت زدهام. هویت فکری و عملی من آنگونه که خود از آن واقف بودم و در این روزها شفافتر نمایان شده است هیچ سنخیتی با حضرتعالی و بیت شما و شعاع وجودی قائممقام رهبری نداشته است. وضعیتی که ارتباط من با حضرتعالی را پوشانده بود چیزی جز سوءاستفاده از برکات وجودی حضرتعالی نبوده و از اینکه برخی اعمال و رفتار من مستقیم و غیرمستقیم حضرتعالی را دچار محذورات و اشکالاتی ساخت و از همه مهمتر قلب حضرت امام این تنها ودیعه الهی در این زمان و قلب تپنده جهان اسلام را به درد آورده بر خود نفرین میکنم».
حضرت آیتالله منتظری! شما تصور بفرمایید که مهدی هاشمی بنا بر این اعترافات تا چه اندازه در تمام مسائل سیاسی اجتماعی، شما را تحتتأثیر خویش قرار داده است که شما در موقعی که او برای آخرینبار میخواسته از شما جدا بشود او را تشویق میکردید که هر چه کردی بگو فلانی گفته است. در صفحه 23 پرونده خود سند شماره 14 آورده است: «من از ایشان جدا شدم ولی در اندرون وجودی خود واقف بودم که چه مجسمهای از شر، فساد، فتنه و انحراف مورد تأیید فقیه عالیقدر قرار گرفته است و این شخصیت بزرگ چگونه مورد سوءاستفاده و حیلهگری من و عدهای از دوستان قرار گرفتهاند».
حضرت آیتالله!
آیا شما سادهاندیش نیستید؟ آیا شما از تمام خصوصیات آقای مهدی هاشمی اطلاع داشتید؟ در صفحه 24 پرونده آمده است:
سند شماره 15:
«خصلتهای شیطانی مانند قدرتطلبی که نتیجه غرور و عجب بود و خودمحوری و استبداد فکری، ریا، تکبر و خودبزرگبینی مرا احاطه کرده بود و منشأ بسیاری از برخوردهای عملیام در قتلها، انباشتن اسلحه و مهمات و افشاگری علیه مسؤولان از این خصلت شیطانی سرچشمه گرفته بود».
ادامه دارد ...