printlogo


کد خبر: 164166تاریخ: 1395/7/5 00:00
در حال و هوای شعر و شاعری صادق رحمانی
من منتظرم که عشق کاری بکند

حسین قرایی: وقتی دفتر شعر شاعران حوزه در عصر انقلاب اسلامی را ورق می‌زنیم به محمدصادق رحمانی (رحمانیان) برمی‌خوریم. رحمانی متولد گراش (در جنوب غربی فارس) در مرداد 1343 است. پدربزرگ رحمانی، ملاعلی نقی جویمی است، ایشان همراه با «آیت‌الله سیدعبدالحسین لاری» در جریان مشروطیت فارس مبارزه می‌کرد. خطابه‌های آتشین پدر رحمانی در سال‌های قبل از انقلاب، مردم گراش را نسبت به اتفاقات سیاسی- فرهنگی آگاه می‌کرد.  رحمانی با این رباعی در سال 1364 پایش به عالم شعر و شاعری باز می‌شود:
«آنان که غریبانه ز سر می‌گذرند
پر شور ز معبر خطر می‌گذرند
تا طی شود این غبار و تاریکی شب
از کوچه خون رنگ سحر می‌گذرد»
این رباعی با چکش‌کاری منتقدانه‌ای توسط «علیرضا قزوه» در مجله «امید انقلاب»- که بخش ادبیات آن تحت نظارت قزوه بود- منتشر می‌شود. در همان سال، پیرو چاپ شعرش در امید انقلاب، قزوه نامه تشکرآمیزی برای رحمانی می‌نویسد و از او می‌خواهد شعر‌هایش را برای مجله بفرستد. رحمانی پس از اخذ دیپلم به حوزه علمیه قم می‌رود و به زی طلبگی درمی‌آید. در دفتر تبلیغات حوزه آن سال‌ها گعده‌ای ادبی با حضور افرادی مثل: عبدالله حسن‌زاده آملی، احمد شهدادی، تقی متقی، یدالله گودرزی، محمدرضا ترکی، هادی سعیدی‌کیاسری، صادق رحمانی و بعد‌ها علیرضا قزوه و... تشکیل می‌شود که رحمانی از این حلقه بهره‌های فراوان می‌برد. شعرش نقد و چکش‌کاری می‌شود و از
پیچ و خم‌های دنیای شاعری سر در می‌آورد.
در سال 68 در کنگره شعر حوزه، محضر علامه محمدتقی جعفری(ره) شعری با مطلع:
کاری که ز دست عقل ما ساخته نیست
من منتظرم که عشق کاری بکند
می‌خواند که سخت مورد تعریض علامه قرار می‌گیرد و علامه جوابش را در سخنرانی بدین‌گونه می‌دهد: «یعنی چه که کاری از دست عقل ما ساخته نیست؟! همه چیز دست عقل است.» و جالب این است که با توجه به اثرگذاری شعر رحمانی، علامه بخشی از سخنرانی‌اش را به طور مبسوط به عقل اختصاص می‌دهد!
به نظرم رحمانی که روزگاری مسؤول ادبی روزنامه جمهوری اسلامی بوده، در دهه‌های 60 و 70 شعر‌های قابل توجهی سروده است. از اینگونه شعر‌هایش می‌توان به غزلی که برای حضرت ابوالفضل(ع) سروده است اشاره کرد:
کاش می‌گشتم فدای دست تو
تا نمی‌دیدم عزای دست تو
خیمه‌های ظهر عاشورا هنوز
تکیه دارد بر عصای دست تو
از درخت سبز باغ مصطفی
تا فتاده شاخه‌های دست تو
اشک می‌ریزد ز چشم اهل دل
در عزای غم‌فزای دست تو
یک چمن گل‌های سبز نینوا
سبز می‌گردد به پای دست تو
گلشنی از لاله‌های زخم شد
ابتدا تا انتهای دست تو
رود شد، دریا شد، اقیانوس شد
چشمه‌ای از ماجرای دست تو
می‌شود آن سوی اقیانوس رفت
تا خدا با ناخدای دست تو
در شگفتم از تو ‌ای دست خدا
چیست آیا خونبهای دست تو؟
واضح است که شعر عاشورایی مذکور در لفافه‌ای از عشق و حُب به علمدار کربلا سروده شده است. شاعر با تکرار ده‌باره واژه دست، ستون خیمه سوگ را بنا نهاده و بر آن است تا این پایه شعر عاشورایی بیشتر رخ نشان بدهد و از همین چشم‌انداز می‌توان با قرینه‌هایی مثل عزا، اشک و غم‌فزا، سیطره سوگ را به تماشا نشست. صاحب کتاب «در این شب آهسته» در غزل چیره‌دست است، اگر در سالیان بعد چند غزل او باقی بماند بس است. مگر از شاعران دیگر چند شعر در حافظه مردم ته‌نشین شده است؟! او با غزلی با عنوان «باد‌های غم‌زده» که در دهه 70 دست به دست می‌شد، توانمندی‌اش را نشان داده است:
ای ابرهای معجزه توفان  بیاورید
یک مشت خاطرات پریشان بیاورید
یک کاسه از طراوت آن دست‌های سبز
یا از گلوی تشنه باران بیاورید
ای باد‌های غم‌زده دیگر دلم گرفت
بویی ز خاک پای شهیدان بیاورید
به وضوح معلوم است که شاعر در این ابیات از وضعیت اجتماع گله‌مند است و گلایه و شکایت و این نوع شعر از موتیف‌های شعر فارسی محسوب می‌شود، اشعاری که در حوزه ادب غنایی تعریف می‌شوند. شاعر با آوردن کلمات قافیه در مصراع اول تا مصراع ششم که بدین ترتیب قرار می‌گیرند: «توفان، پریشان، باران، شهیدان، نان»، توانسته با استفاده از ظرفیت قافیه نهایت بهره‌مندی را داشته باشد و این بهره‌مندی در مصراع‌های بعد با واژه‌هایی مثل: «ایمان، خیابان، قرآن و زمستان» کامل می‌شود:
گفتید با تمام وقاحت به آسمان
بر سفره خالی ما نان بیاورید
با آن همه ستاره روشن کسی نگفت
من سیب سرخ دارم و ایمان بیاورید
‌ای کوچه‌های سنگی بن‌بست، حالیا
چرخی زنید و رو به خیابان بیاورید
من می‌روم به سمت صمیمانه حیات
آیینه، شمعدانی و قرآن بیاورید
پس با تمام حنجره‌ام جار می‌زنم
ایمان به انتهای زمستان بیاورید
(در این شب آهسته، صص 142-141)
ناگفته پیداست که این غزل 8 بیتی در افق ادبیات انقلاب اسلامی سروده شده است، شاعر با توجه به سپری شدن روزگار شهیدان در بیت اول با نهیب غیرتمندانه‌ای از «ابر‌های معجزه» توفان  طلب می‌کند. در این شعر اعتراض نیز در چارچوب غزل جا خوش کرده است. رحمانی در استفاده از صنایع لفظی و معنوی ماهرانه عمل می‌کند، مثلاً در بیتی که در سوگ حضرت امام(ره) سروده است اینگونه لب به سخن می‌گشاید که از تکرار صامت «س» صدای شکستن کمر شاعر به گوش می‌رسد:
هنوز مثل آرزو نشسته در برابرم
کسی که داغ رفتنش شکست پشت باورم
(همان، ص 146)
از دیگر غزل‌های درخشان رحمانی غزل «شاعران معمولی» است که در آخرین بیت این غزل، اینگونه شاعران معمولی را به سخره می‌گیرد!
در این هوای مکدر کجایی ‌‌ای حافظ؟
که گشته عرصه پر از شاعران معمولی
(همان، ص 153)
چند سال پیش مجموعه‌ای از شعر‌های کوتاه با عنوان «سبزها، قرمزها» از رحمانی منتشر شد که مجموعه‌ای قابل اعتناست. شعری با عنوان «مربا» از این مجموعه در پی می‌آید.
همسفره همیشگی ما خوش آمدی
ای نازنین مسافر خسته
درخت به!
(همان، ص 94)
صادق رحمانی این روز‌ها رئیس رادیوی فرهنگ بوده و در مقطع دکترای زبان و ادبیات فارسی مشغول تحصیل است. از این شاعر، مجموعه شعر محلی «انار و بادگیر» منتشر شده است. از دیگر آثار صادق رحمانی می‌توان به «همه چیز‌ها آبی است» اشاره کرد. رحمانی در دهه‌های 80 و 90 کمتر مجموعه چاپ کرده و بیشتر به سمت مسؤولیت‌های اجرایی فرهنگی سوق پیدا کرده، هرچند حضور او در رادیو منشأ حرکات ارجمند فرهنگی است اما جای شاعر غزل‌های موفق دهه‌های 60 و 70 این روز‌ها در محافل فرهنگی خالی به نظر می‌رسد و همچنین جای کتاب‌های شعر او در قفسه کتابفروشی‌ها محسوس است.


Page Generated in 0/0048 sec