سند شماره 18:
«آیا میدانید در جمهوری اسلامی بر خلاف آنچه در فقه خواندهایم نه جان مسلمان محترم است نه مال او، قاضی حکم میکند مال او را بدهید، خانه او را بدهید، کسی گوش نمیکند مخصوصاً اگر در تصرف بنیادهای انقلاب باشد و افراد شورایعالی قضایی هم از ترس یکدیگر یا ترس از تلفنهای مقامات یا جوسازیهای غلط بر این همه خلاف شرعها بهوسیله سکوت صحه میگذارند». حال ببینیم علت این نوع قضاوتها چیست. مهدی هاشمی در صفحه 2 جلد سوم پرونده خود درباره کارهای آقای هادی هاشمی آورده است:
سند شماره 19:
«ایجاد تسهیلات لازم جهت ملاقاتهای نیروهای مسالهدار و معترض با آقا چون دکتر پیمان و وابستگان به نهضت آزادی».
حضرت آیتالله منتظری!
آیا تصور نمیکنید افرادی که حساب شده به دیدار شما میفرستادند از منافقین و لیبرالها بودهاند که شما را به این موضع غلط بیندازند؟ آیا با اطمینانی که شما به مهدی هاشمی و برادر او دارید و آنها را متدین و با تقوا میدانید فکر نمیکنید شما را آلت دست خویش و گروه خویش قرار دادهاند؟ آیا افراد شورایعالی قضایی غیر از ریاست دیوانعالی کشور و دادستان کل کشور را شما انتخاب نکرده اید؟ آیا نباید از شما سؤال کرد که اکثریت شورا را که به دست شما انتخاب میشود چرا از افراد ترسو (به زعم شما) انتخاب کردید که با تلفنهای مقامات حکم خدا را تعطیل کنند؟ یا مال و جان مسلمانان برایشان محترم نباشد؟ آیا مقامات جمهوری اسلامی کسانی هستند که بخواهند حقی را ناحق کنند؟ آیا مقامات نظام اسلامی غیر از وکلا و وزرا و رؤسای 3 قوه هستند؟ مقصود شما از مقامات جمهوری اسلامی که کارمند معمولی یک وزارتخانه نیست، آیا شورایعالی قضایی اینقدر بیدیناند که با یک تلفن یک مقام، دنیا و آخرت خود را بفروشند؟ آیا این حرفها پیش خداوند متعال جواب ندارد؟ شما در همین نامه 17/7/65 آورده اید:
سند شماره 20:
«بالاخره با وضع فعلی ناچارم از کارهای سیاسی کشور کنار بمانم و به درس و بحث طلبگی و کارهای حوزوی بپردازم بنابراین تقاضا میکنم به من کاری ارجاع نشود ضمناً در وجوه شرعیه کمافی السابق بهوکالت حضرتعالی تصرف میکنم». آیا باز بر این عقیدهاید که خود تصمیم میگیرید و خود به این نتیجه رسیدهاید که از کارهای سیاسی کشور کنار بروید و آقا هادی و آقا مهدی در شما نفوذ نداشته اند؟ آیا داعیه انفصال شما از نظام ماهها قبل از این نوشته شما در دستور کار آقا هادی وآقا مهدی نبوده است؟ که امروزه تحقق یافته است. آقای مهدی هاشمی در نامه به آقا هادی هاشمی نوشته است:
سند شماره 21:
«شما متأسفانه با همان روحیه خود محوری و تنگ نظری که داشتید و همه چیز را به معیارهای ناقص خودت میسنجیدی سبب بسیاری از فجایعی شدی که عوارض بسیاری را متوجه انقلاب ساخت و در حساسترین لحظات تاریخ کشور و انقلاب و جنگ، داعیه لزوم انفصال آیتالله منتظری از نظام و مسؤولان را سر دادی که خدا میداند چه گناه بزرگی مرتکب شدهای و امیدوارم که از گذشته توبه کرده باشی». آقا مهدی هاشمی در نامهای به حضرتعالی راجع به مساله انفصال شما از حکومت چنین میگوید:
سند شماره 22:
«خدا را گواه میگیرم و آقای اخوی نیز اگر یک لحظه وجدان خویش را به داوری فراخواند، شهادت خواهد داد که قطع رابطه با نظام رهاورد مجموع حرکتهایی بود که ایشان با
زمینهسازی ملاقاتهای خطی، بزرگ نشان دادن ضعفها و کمبودهای کشور و ارائه تحلیلهای افراطی و القائات حساب نشده طی چندین ماه انجام داده است». مردم شریف ایران باید کاملاً توجه کنند که جدایی آیتالله منتظری یک برنامه حساب شده آقا هادی و آقا مهدی بوده است که ماهها قبل طراحی شده و امروز به نتیجه رسیده است. آیا باز عقیده بر این است که امام یکمرتبه آقای منتظری را کنار گذاشتند؟ آیا باز عقیده بر این است که کسانی برای کسب قدرت ایشان را تصفیه کرده اند؟ آیا 4-3 سال صبر و تحمل امام و اتمام حجت، کافی نبود؟ آیا امام آقا هادی را نپذیرفت تا دیگر حتی کسی نگوید راجع به آقای هادی هاشمی کوتاهی شد و اگر نمیشد وضع به اینجا نمیکشید. آیا آقا هادی به ایشان جریاناتی را که بین من و او در ملاقاتهای مکرر اتفاق افتاد نگفته است؟ آیا من ناسزاهای حزبالله را به جان نخریدم و با آقا هادی برای رضایت خدا و امام ملاقاتهای مکرر نکردم؟ شما در همین نامه 17/7/65 آوردهاید:
ادامه دارد ...