مهدی محمدی: در سخنان اخیر حسن روحانی و محمدجواد ظریف در نیویورک، وقتی دقیق میشویم و میپرسیم راهحل آنها برای خروج از وضعیتی که آمریکا در روند اجرای برجام ایجاد کرده چیست، 2 گزینه بیشتر به چشم نمیخورد:
1- مذاکره بیشتر
2- پذیرش «شروط اضافی» که آمریکا تقریبا به صراحت روشن کرده تا وقتی بقیه تحریمها باقی است، تنها پذیرش این شروط اضافی است که ممکن است راهی باز کند تا ایران بتواند به نحو بسیار حداقلی از کاهش تحریمها بهرهمند شود.
درباره مذاکره بیشتر، تکلیف روشن است. دولت آشکارا تصور میکند مشکل آمریکا این است که «به اندازه کافی فعال نیست»، «دارد تلاشش را میکند ولی این تلاشها کم است»، «موضوع پیچیده است و حل آن زمان میبرد» یا در بدترین حالت «رقابتهای داخلی در آمریکا وجود دارد که دولت اوباما نمیتواند به آنها بیتوجه باشد». حتی در مواردی مشاهده شده برخی مقامهای دولتی در ایران تا حدودی حق را به آمریکا میدهند و میگویند «ما هم مشکلاتی در داخل ایران داریم که باید حل شود»! به این ترتیب، رئیسجمهور و وزیر خارجهاش، رفتار آمریکا در قبال برجام را عمدتا «تاویل به خیر» میکنند. وقتی چنین باشد، طبیعیترین نتیجه این است که باید هر چه بیشتر با آمریکا حرف زد و مذاکره کرد تا متقاعد شود در مواردی میتواند بهتر عمل کند و میپندارند وقتی آمریکا متقاعد شود در مواردی میتواند بهتر عمل کند، از آنجا که واقعا در پی «بهتر عمل کردن» است، پس حتما بهتر هم عمل خواهد کرد! این نوع رفتار در واقع مبتنی بر این اصل است که «بیایید آمریکا را درک کنیم» تا شاید او هم ما را درک کند. اشکالات دیپلماتیک بماند، این نوع نگاه به مساله دارای نوعی اشکال «روانشناختی- معرفتشناختی» است. گویی در دستگاه سیاست خارجی دولت آقای روحانی، اساسا درباره آمریکا تجربه انباشت نمیشود. به همین سبب هم هست که هر چه آمریکا میکند، اگر استثنائا مثبت باشد، به سرعت به مرتبه یک «اصل راهنما» ارتقا پیدا میکند اما در موارد بیشماری که آمریکا در حال دروغگویی، نقض عهد، خنجر زدن از پشت، تهدید و... است دولت استعدادی فوقالعاده در توجیه و فراموشکاری از خود به نمایش گذاشته است.
پذیرش «شروط اضافی» اما داستان مفصلتری دارد. اکنون دیگر تردیدی نیست که هم تیم ایرانی و هم تیم آمریکایی روزی که درباره برجام مذاکره میکردهاند میدانستند حتی اگر به تمام مفاد برجام در حوزه تحریمها عمل شود باز هم مشکلات اقتصادی ایران حل نخواهد شد و ایران «اضافه بر برجام» باید شروط، تعهدات و استانداردهایی را بپذیرد که «ربطی به حوزه هستهای ندارد». اگر تیم آمریکایی چنین چیزی را از ایران مخفی کرده باشد طبیعی است اما شواهدی هست که نشان میدهد دوستان مذاکرهکننده ایرانی، همان موقع هم میدانستهاند که فیالمثل پس از برجام چیزی به نام FATF وجود دارد ولی برای آنکه اصل برجام لطمه نبیند موضوع را با دقت و صراحت به داخل منتقل نکردهاند.
به طور خاص ظاهرا 2 شرط اضافه وجود دارد که دولت در پی برآورده کردن آنها در داخل ایران است؛ نه به این خاطر که امتیازهای بیشتری از آمریکا بگیرد، بلکه با این هدف که بتواند بخشی از همان وعدههای دادهشده در برجام را نقد کند.
شرط اول در واقع این است که اقتصاد ایران به 2 بخش «نهادها و اشخاص تحت تحریم آمریکا» و «نهادها و اشخاص خارج از شمول تحریمهای آمریکا» تقسیم شود. کل ماجرای یکی ـ دو ماه گذشته درباره FATF چیزی بیش از این نبوده که دولت در حال ایجاد نوعی «روند غربالگری» در اقتصاد ایران است تا برای مشتریان خارجی روشن کند با کدام بخش از اقتصاد ایران میتوانند کار کنند و با کدام بخش نمیتوانند. داستان FATF به زبان ساده و در یک جمله این است که ایران استانداردها، مکانیسمها و رویههایی را بپذیرد و در نظام پولی و مالی خود به اجرا بگذارد که هر طرف معاملهکننده بتواند بفهمد در حال کار با یک نهاد تحت تحریم، دارای ریسک پولشویی، دارای ریسک حمایت مالی از تروریسم یا دارای ریسک تامین مالی سلاحهای کشتار جمعی هست یا نه؟ (و البته در نظر داشته باشید که تمام مفاهیم پولشویی، تامین مالی تروریسم و سلاحهای کشتار جمعی و... براساس ادبیات بینالمللی عمدتا تولیدشده از سوی آمریکا تعریف میشود). به این ترتیب بخشهایی از دولت در ایران، عملا بدل به شعب اوفک (دفتر کنترل داراییهای خارجی وزارت خزانهداری آمریکا که مسؤول اجرای تحریمهاست) خواهند شد. این را باید به فهرست افتخارات آقایان اضافه کرد؛ تا چند ماه قبل نایب وزارت خارجه آمریکا بودند و حالا نیابت از خزانهداری آمریکا را هم به آن اضافه کردهاند! معنای این سخن آن نیست که هیچ خیرخواهی در این امور وجود ندارد، بلکه سخن بر سر این است که مسیر کلی که تحرکات فعلی در چارچوب آن صورت میگیرد یک مسیر کم و بیش روشن با اهداف و مقاصدی است که باید تا حداکثر مقدار ممکن به آن بدبین بود.
شرط دوم تلاش برای درگیرسازی ایران در یک فرآیند مذاکرات منطقهای با آمریکاست. در حوزه رسمی اظهارنظر چندانی در این باره وجود ندارد اما روندهای سیاست خارجی موجود میگوید بدل کردن این موضوع به «دستور کار افکار عمومی در ایران» بشدت مورد علاقه آمریکاست. به یاد بیاورید یک ماه بیشتر از آغاز اجرای برجام نگذشته بود که اوباما به نیویورک تایمز گفت اگر ایران خواهان گشایش اقتصادی است باید به جنگهای نیابتی در منطقه خاتمه دهد. تمام کاری که دولت آمریکا در 7-6 ماه گذشته انجام داده هم این بوده که از یک سو به افکار عمومی ایران پیغام بدهد علت اصلی عدم گشایش در حوزه تحریمها رفتار منطقهای ایران است و از سوی دیگر حداکثر مقدار کمک ممکن را به سعودی ارائه کند تا بتواند خود را در مقابل ایران توانمند کند. هدف، در کوتاهمدت بعید است یک اقدام منطقهای بزرگ علیه ایران باشد. لااقل تا پایان دولت اوباما چنین تواناییای وجود ندارد. حدس قویتر این است که همانطور که «جو بایدن» زمانی گفته بود آمریکا درصدد است نوعی مکانیسم مهار منطقهای علیه ایران ایجاد کند و درنهایت با توانمند کردن سعودی برای مذاکره با ایران، ایده «صلح سرد» اوباما در خاورمیانه را که مبتنی است بر مقاومتزدایی از سیاست منطقهای ایران محقق کند.
3 نکته مهم را به عنوان جمعبندی باید جدی گرفت:
اول- بسیاری از آنچه امروز غیرمنتظره به نظر میرسد در واقع از قبل برای مذاکرهکنندگان روشن بوده و به دلیلی که خودشان باید توضیح بدهند مکتوم و مخفی نگه داشته شده است.
دوم- روند حرکت نشان میدهد با موضوعاتی مواجهیم که صورت اصلی و واقعی خود را در انتخابات 96 و در قالب تصویرسازیهای جدید، برای افکار عمومی نشان خواهد داد. ظاهرا این بار فرآیند حمایت خارجی از غربگرایان ایران کمی پیچیدهتر از گذشته است.
سوم- شاید باید تصور خود را در این باره که برجام منطقهای چیزی شبیه برجام هستهای است، اصلاح کنیم. تصویر واقعبینانهتر این است که برجام منطقهای مجموعهای از ادراکات، تحرکات، روندها، مذاکرات، توافقات و اقدامات است که به طور ضمنی و در دل پوششها و پروژههای دیگر ـ که شاید در نگاه اول کاملا بیربط یا حتی موجه جلوه کند ـ اجرا میشود و هدفهای خود را محقق میکند، بیآنکه هزینههای یک سازش بزرگ را داده باشد.