حسین قدیانی: روز اول. «اللهم ارزقنا شفاعه00الحسین یومالورود». وضعیت ما در یومالورود قیامت را همین یومالورود محرم تعیین میکند! و همین عاشوراهای همیشگی! اینکه روزی چند بار، در وضعیتی قرار میگیری که جز «انتخاب» از میان «حسین» و «یزید» چارهای نداری! ولو آنکه نامت «آدم» باشد! آدم علیهالسلام! نمیدانم چرا هیچ مداحی «روضه حضرت آدم» را نمیخواند؟! داغ از این بزرگتر که رانده شد از بهشت؟! آن هم به تقاص یک انتخاب؟! و نمیدانم چه رازی است در این «گندم» که حتی پدر ما را هم درآورد!
روز اول. روز کسب اجازه برای ورود به شهرالحسین! اما از کدام باب؟! و چه سوال بیجایی! مدینه سیدالشهدا را آیا جز حضرت سقا بابی هم هست؟! به رسم ادب و معرفت که همین ادب و معرفت را هم از تو فراگرفتهایم یا اباالفضل! اذن اگر بدهی، بنا داریم دوباره محرم محرم شویم! و اگر نگاه عنایت صاحبالزمان هم به روضه رضوان شماست، پس روز اول و آخر ندارد! هر روز باید بگوییم «یا اباالغوث! ادرکنی»! هر روز محرم! هر روز صفر! و هر روز این سفر که از «آدم» شروع شد و ادامه دارد تا «یومالورود»!
روز اول. روز «شاه شمشادقدان»! روز عباس! «شیری که با چشم شکار میکند»! معنای «عباس» در لغت! «که به مژگان شکند، قلب همه صفشکنان»! روز نظر! «مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت»! روز وعظ! «تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود/ بنده من شو و برخور ز همه سیمتنان/ کمتر از ذره نِئی، پست مشو، مهر بورز/ تا به خلوتگه خورشید رسی چرخزنان/ بر جهان تکیه مکن، ور قدحی می داری/ شادی زهرهجبینان خور و نازکبدنان»! و آنگاه، یادی هم از مولای خود! «پیر پیمانهکش من که روانش خوش باد/ گفت پرهیز کن از صحبت پیمانشکنان/ دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل / مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان»!
روز اول. همان روز سخن گفتن علمدار با «چشم و چراغ شیرینسخنان»! و همان روز سخن گفتن حافظ با صبا! «با صبا در چمن لاله سحر میگفتم/ که شهیدان کهاند این همه خونینکفنان /گفت حافظ! من و تو محرم این راز نِئیم/ از میلعل حکایت کن و شیریندهنان»!
روز اول. سوال اول! یا حضرت صاحبالعزا! چیست راز اینکه خود گفتهای من همان جا هستم که روضه عمویم عباس باشد؟! ما کجا و حریم این راز کجا لیکن باید هم نگاه «منتقم ثارالله» به آن دو دست بریده باشد! یا اباالغوث! ادرکنی...