printlogo


کد خبر: 164586تاریخ: 1395/7/12 00:00
آیا فشارها و سازش‌ها تازه و منحصر به فرد است؟
بازخوانی وقایع پس از 2 انقلاب

مالک شیخی‌زازرانی*: شاید هیچ برهه‌ای از تاریخ ایران مانند روزگار اکنون، در قرابت شرایط با جامعه علوی قرار نگرفته باشد. روزگاری که 38 سال از انقلاب ایران گذشته است و شبیه روزهایی است که 38 سال از انقلاب پیامبر اسلام(ص) در جهان می‌گذشت. برهه‌ای که بیش از پیش نیازمند بازخوانی تاریخ صدر اسلام است. روزگاری که امت اسلامی در جنگ صفین چند گام بیشتر تا فروریختن کاخ مستکبر اموی فاصله نداشت اما بی‌بصیرتی عده‌ای از خواص، امیرالمومنین علی علیه‌السلام را مجبور به پذیرش حکم حکمیتی کرد که مسلمانان پس از آن همواره متضرر از خیانت آن ریش‌سفیدان به امام علیه‌السلام بوده و هستند. شرایطی که شخصیتی بزرگ مانند امیرالمومنین علیه‌السلام که به تصدیق دوست و دشمن، اسطوره بی‌بدیل تاریخ است، با سنجش شرایط جامعه و امت اسلامی به خواست جامعه خویش تن می‌دهد تا امروز در سیر تاریخ، سیره و منش حکومت علوی، راه و روش حکومت یکی از برترین اعقاب ایشان در رهبری جامعه اسلامی ایران باشد. در روش حکومت علوی، همراهی جامعه اسلامی و میزان بصیرت امت، شاکله اصلی تصمیم‌های امیرالمومنین علیه‌السلام است. مردی که «باب» علم آخرین فرستاده خداست، شخصیتی که علم و حکمتش نه‌تنها از تمام مردمان زمان خود، که از مردمان بعد از خود نیز بیشتر است؛ و اینچنین است که شجاع‌ترین فردی که حتی پیامبر اسلام(ص) نیز مشورت‌هایی خاص با او مطرح می‌کند، باز برای تصمیم‌گیری در حکومت خود، به شرایط جامعه می‌نگرد و رای خود را بر رای جامعه اسلامی مقدم نمی‌داند، همان‌گونه که در ماجرای خلافت، ربع قرن سکوت می‌کند و تا زمانی که امت اسلامی از او درخواست نمی‌کند، خلافت را نمی‌پذیرد. این روزها عجیب شبیه روزهایی است که تلخ‌ترین وقایع اسلام رقم خورد. از یکسو امیرالمومنین علیه‌السلام مصلحت جامعه اسلامی را در عدم پذیرش حکمیت و عدم مذاکره با دشمن اسلام می‌بیند و از سویی خواص با تخدیر و منحرف کردن افکار عمومی جامعه، در کنار دغل‌کاری دشمن، امام امت را مجبور به پذیرش حکمیت و مذاکره با کفار و منافقین می‌کنند و آنگاه که همین خواص بی‌بصیرت بعد از مذاکره درمی‌یابند چه خیانتی در حق اسلام کرده‌اند، باز به امیرالمومنین علیه‌السلام روی آورده و امام علیه‌السلام را مقصر در پذیرش حکمیت می‌دانند که چرا اگر این کار به ضرر مسلمانان بوده، امام این تصمیم را پذیرفته است. امام علیه‌السلام در جواب مردی که در اعتراض به حضرت عرض کرد: «دیروز ما را از حکمیت نهی می‌کردی و امروز ما را به آن امر می‌کنی»، فرمودند: «این جزای کسی است که حزم و احتیاط را از دست داده است! آگاه باشید که به خدا قسم اگر آن زمان که به شما امر کردم که فریب نخورده و به حکمیت تن درندهید، وادارتان کرده بودم به کاری که میل به آن نداشتید (جنگ با شامیان)، خداوند در آن خیر و نیکی قرار می‌داد (پیروزی بر شامیان)، پس اگر استقامت می‌کردید شما را رهبری می‌کردم و اگر کج می‌شدید شما را راست می‌کردم و اگر امتناع می‌ورزیدید مجبورتان می‌ساختم و هر آینه آن رویه (وادار کردن‌تان بر استقامت) استوارتر بود ولیکن به کمک که؟ و با یاری خواستن از که؟» حال امام امت اسلامی باید می‌ساخت با دردی که زخم آن از ضربت «ابن‌ملجم مرادی» عمیق‌تر و کارساز‌تر بود. زخمی که اسلام را آنچنان به زانو درآورد که تنها صلح امام بعدی و خون امام بعد از آن توانست مسببان آن را رسوا کند. وقایعی تلخ که تنها همین جمله مولای متقیان در شرح آن کفایت می‌کند: «من می‌خواهم دردهایم را به وسیله شما مداوا کنم و حال آنکه شما خود درد من هستید. من مانند کسی هستم که می‌خواهد خار را با خاری از پا درآورد و حال آنکه می‌داند میل خار به خار است». نکته اینجاست، این شخصیتی که مذاکره با دشمن را می‌پذیرد آیا پذیرفتنش به‌خاطر ترس است؟ معاذالله؛ که او همان شیر نبرد خیبر است و تنها کسی است که در لیله‌المبیت در بستر پیامبر(ص) می‌خوابد و به استقبال مرگ می‌رود.
آیا از عواقب این مذاکره آگاه نیست؟
به خدا که او باب علم و حکمت آخرین پیامبر خداست و از غیب نیز بهره‌مند است. این ادعا را نه از متفکران مسلمان که از «جورج جرداق» مسیحی و «دولاشاپلی» باید پرسید که 12 سال شب و روز درباره او می‌اندیشد و نهج‌البلاغه‌اش را به زبان خود تدوین کرد و افکار و حالات و زندگی و رنج‌ها و دردها و گرفتاری‌هایش را می‌داند. اکنون چقدر 38 سال پس از انقلاب ما شبیه است به 38 سال پس از انقلاب پیامبر(ص) که خواص جامعه، همان همراهان انقلابی که خود شاهد و ناظر آرمان‌های بنیانگذارش بوده‌اند، امام جامعه اسلامی را وادار به مذاکره با دشمن می‌کنند و مدام هرجا می‌نشینند جار می‌زنند که مذاکرات ما با تایید رهبری انجام پذیرفته است و با تخدیر افکار جامعه، زبان منتقد را با فیلتر و تهدید و تطمیع و تعقیب و تخریب می‌برند که این مذاکرات تحت نظر رهبری است و اینگونه القا می‌کنند که هر نقدی بر این مذاکرات، نقد بر امر رهبری است. گویی از خاطر برده‌اند که ایشان بارها و بارها از مضرات این مذاکرات گفتند و نسبت به این موضوع اعلام بدبینی کردند اما چه می‌توان کرد وقتی خواص جامعه اسلامی با تخدیر و انحراف افکار عوام، امام امت را مجبور به پذیرش حکمیتی می‌کنند که بر مضرات آن آگاه است ولیکن تن به تصمیمی می‌دهد که شرایط جامعه، خواهان آن بوده است. نکته اینجاست که این رویکرد به‌عنوان مدلی برای پیشبرد اهداف دولت اعتدال مبدل شده و متاسفانه اغلب مسؤولان نیز به‌جای آنکه «پشتیبان ولایت‌ فقیه باشند تا به مملکت آسیبی نرسد»، خود در پشت ولایت ‌فقیه پنهان می‌شوند تا آسیبی نبینند! این لفاظی با بازگو کردن سخنان امام امت و خرج کردن از سرمایه اعتماد رهبری، وقتی تبدیل به سپر شد یعنی باید منتظر آن وقایعی باشیم که تاریخ اسلام با آن بسیار روبه‌رو بوده است. این عمل به دستورات و منویات معظم‌له است که عیار هر دولت را در ولایت‌پذیر بودن مشخص می‌کند، حال چه از جناح چپ باشد چه از جناح راست چه از میانه این دو، اگرنه ادای صحیح لفظ «مقام معظم رهبری» با حروف «حَلقی و ذَلقی و شَفوی» چه سود؟ در طول مذاکرات مدام از تایید رهبری می‌گفتند و حال که از سنگر خودشان به شکست مذاکرات اعتراف می‌کنند، یکی نیست پاسخگوی مردم باشد که شمایی که آب خوردن مردم را هم به مذاکره با آمریکا گره زده بودید، چرا در قبال تعطیلی پیاپی صنایع کشور و رکود حاکم بر این ملک پاسخگو نیستید و مدام به جامعه می‌خواهید القا کنید که مسؤول این مذاکرات مقام معظم رهبری است؟
عزیزان، برادران، بزرگواران، مسؤولان محترم دولت!
این ترفند قرن‌ها پیش و نه اکنون، توسط مسلمانان صدر اسلام در حکومت علوی اجرا و منجر به فاجعه در حکومت اسلامی شد. بعید می‌دانم شما بیش از «ابوموسی اشعری»، «مسعر بن فدکی» و «زید بن حصین» و گروهی از قاریان و حافظان قرآن در صدر اسلام برای جامعه اسلامی فداکاری کرده باشید. مضاف بر اینکه آنان در محضر پیامبر(ص) نیز بوده‌اند. روزگاری امام امت را به پذیرش مذاکره مجبور می‌کنید و امروز از فتوای دوچرخه‌سواری زنان تا «FATF» از تایید رهبری برای مردم سخن می‌گویید تا اینچنین به شما آسیبی نرسد. اُف بر بدنه انقلابی جامعه اسلامی، اگر بخواهد فریب تزویری را بخورد که بارها آن را آزموده است. «شیعه علی بودن» از «چون علی عمل کردن» شروع می‌شود و این مرحله‌ای است پس از شناخت و پس از عشق. شیعه علی علیه‌السلام، علی‌وار بودن، علی‌وار اندیشیدن، علی‌وار احساس مسؤولیت کردن و انجام دادن در برابر خدا و خلق خدا، ‌علی‌وار زیستن، و علی‌وار خدمت کردن است و ما شیعه اینچنین خواهیم بود.
*دانشجوی دکترای مدیریت فرهنگی
 


Page Generated in 0/0067 sec