جنابعالی از یک طرف در امور ریز و درشت مسائل دخالت میفرمودید و از طرف دیگر در نامهای به دانشجویان خارج از کشور نوشتید: «من درکاری دخالت نمیکنم.» و در نامه مورخه 19/10/65 به حضرت امام نوشته اید:
سند شماره 60:
«اجازه دهید مانند طلبهای بدون عنوان و مسؤولیت مشغول درس خواندن و بحث باشم». جنابعالی خودتان میدانید که طرح این پیشنهاد فقط برای اعتراض به جریان دستگیری مهدی هاشمی و در حقیقت شروع فاصله از نظام بود. این جدایی با برنامه بوده است. طبیعی است که همه کس از برخورد شما انفصال را از نظام میفهمد. مهدی هاشمی در نامه خود به آقا هادی معترض است که چرا درباره جدایی آقای منتظری تلاش کرده است. پس معلوم میشود تز جدایی جنابعالی از نظام، تز حساب شدهای است و موضعگیریهای شما هم مؤید همین واقعیت است. جالب است که آقا هادی همین مطلب را پیش روی شما به آقای رفسنجانی گفته بود که آقا باید به گونهای حرکت کنند که کارهای بد نظام دامن ایشان را نگیرد و همین مطلب را نیز 3-2 مرتبه به خود من گفت و از آنجا که شما شدیداً تحت تأثیر این القائات بودهاید در جلسه شبهای جمعه خود گفتید که من اصلاً از این نظام نیستم. (نقل از آقای موسوی خوئینی ها)
حال مردم عزیز باید توجه کنند که ناگهان آقای منتظری از قائم مقامی رهبری کنار گذاشته نشده است، بلکه 3 سال قبل از قضیه مهدی هاشمی، امام در اعلامیه خود برای خبرگان و یک سال قبل از دستگیری او دوستان واقعی انقلاب و امام و آیتالله منتظری تلاش کردند که نگذارند ایشان در خط حمایت از ضدانقلاب حرکت کند و از همه بیشتر تلاش شخص امام بود که بیحاصل ماند و فقط توطئه مهدی هاشمی مؤثر شد و همانگونه که او در بازجویی خود آورده که طیف ما تمام نقاط حساس بیت ایشان را تسخیر نموده بود و نمیگذاشت کسی واقعیات را به ایشان بگوید، آیتالله منتظری متأسفانه راه جدایی از واقعیات را در پیش گرفت و به سویی روانه شد که فرجام آن فاجعه بود. اکنون به گوشهای از اعترافات مهدی هاشمی توجه کنید:
سند شماره 61:
«شرمنده ام بگویم ما در آن روزها به خاطر توهم شیطانیای که داشتیم سعی میکردیم در موضعگیریها حتیالامکان موضع فقیه عالیقدر چیزی برخلاف موضع حضرت امام باشد».
حضرت آیتالله!
یادتان هست من میگفتم اینها برای شما به دروغ نامه مینویسند و مطالب خود را به عنوان نامههای رسیده از مردم القا میکنند، شما باور نمیفرمودید و شاید اکنون نیز باور نفرمایید که اصحاب همان تفکر در کنار شمایند. وقتی آقای هادی هاشمی در سر داعیه جدایی شما از نظام و امام را داشت غیر از آنچه شد تصور نمیرفت. حال بار دیگر به نامه مهدی هاشمی چند لحظه قبل از اعدام توجه فرمایید؛ خطاب به آقای هادی میگوید:
سند شماره 61/21:
«شما متأسفانه با همان روحیه خودمحوری و تنگنظری که داشتی و همه چیز را با معیارهای ناقص خودت میسنجیدی، مسبب بسیاری از فجایعی شدی که عوارض بسیاری را متوجه انقلاب ساخت و در حساسترین لحظات تاریخ کشور و انقلاب و جنگ، داعیه لزوم انفصال آیتالله منتظری از نظام و مسؤولان را سر دادی که خدا میداند چه گناه بزرگی مرتکب شدی».
حضرت آیتالله!
طیف مهدی هاشمی هنوز هم دست از شما برنمیدارند چراکه آنها امام را قبول ندارند، چه رسد به شما و به قول امام چون اعتقاد به ارتباط با منافقین و لیبرالها دارند هیچ پلی را بهتر از شما ندیدند و این را بارها گفتهاند. وقتی امام تأکید روی رسیدگی به مسائل مهدی هاشمی داشتند معلوم بود با هوش و ذکاوت سرشار خود مسائل را تحلیل میکردند. متأسفانه شما که برادرش دامادتان بود و پدرش استادتان و به قول خودتان او را از بچگی بزرگ کرده بودید و از تمام خصوصیاتش اطلاع داشتید هرگز او و طیف او را نشناختید. شما فرزند عزیز و بزرگوار خود را هم نشناختید و او را دیوانه معرفی کردید، در حالی که حضرت امام مرحوم محمد منتظری، چریک واقعی جهان اسلام را فرزند اسلام و قرآن خواندند. خلاصه کلام اینکه آقای مهدی هاشمی چند بار در طول بازجوییهایش به این مساله تکیه کرده است که ما از سالها قبل روی آیتالله منتظری کار میکردیم. از طرف دیگر آقا هادی به این نتیجه رسیده بود که حال که مسؤولان با ما (یعنی طیفشان) اینگونه برخورد میکنند ما باید به منافقین نزدیک شویم.