printlogo


کد خبر: 164686تاریخ: 1395/7/14 00:00
چرا سرمربی تیم ملی آرام نیست؟
مثل گلادیاتور

جواد رسولی: 5 سال پیش در همین روزهای اول پاییز تیم‌ملی در ورزشگاه آزادی با بحرین بازی کرد. این یکی از بازی‌های دور اول مقدماتی جام جهانی بود. ما بازی را 6 بر صفر بردیم. صحنه‌ای از بازی هست که هرگز فراموش نمی‌کنم؛ کی‌روش همان وقتی که تیم داشت حمله می‌کرد و گل پنجم را هم زده بود، آمده بود لب خط و سر بازیکن‌ها فریاد می‌زد. بر‌افروخته و عصبی بود. تیمش یکی از بهترین نتایج ممکن را گرفته بود و او می‌توانست بنشیند و حرف‌های نشست خبری بعد از بازی را آماده کند اما او به جایش نگران بود؛ نگران اینکه بازیکن‌ها وظایف تعریف‌شده‌شان را رها کرده‌اند و در جو احساسی سنگین آزادی با آن همه تماشاگر و تاریخچه خشم و نفرتی که بین دو تیم هست، دارند برای خودشان بازی می‌کنند. تیمش داشت به همان سبکی بازی می‌کرد که سال‌ها به آن خو گرفته بود. یک‌جور فانتزی احساسی، سبکی حماسی که وقتی می‌گیرد، کار حریفش سخت می‌شود اما مشکل اینجاست که این اتفاق معلوم نیست هر چند وقت یک‌بار رخ می‌دهد و اگر رخ دهد نیز لزوما قرار نیست به پیروزی منجر شود. فریادهای کی‌روش برای بازگرداندن نظمی بود که بازیکنان ما به آن عادت نداشتند. نه‌تنها بازیکنان که هیچ‌کدام از ارکان فوتبال ایران به آن تن نداده بودند. کی‌روش آمده بود آن کار سخت‌تر را بکند؛ نظم را جای احساسات حاکم کند. فوتبال مبتنی بر «حماسه»های هر چند سال یک‌بار را تبدیل کند به «سازماندهی» تیمی که به صورت مداوم نتیجه می‌گیرد. می‌جنگد و پیروز می‌شود. جنگ کی‌روش در این سال‌ها بیشتر از آنکه درون زمین متمرکز شود، بیرون از میدان بوده. توی زمین بازیکنانش او را قبول دارند، به حرفش گوش می‌دهند و حالا پس از گذشت این 6-5 سال، مستقل از آنکه چه ترکیبی را به زمین می‌فرستد، نمایش تیمش منظم، با اعتماد به نفس و توانمند است؛ تیمی که سر صبر و حوصله می‌جنگد و دغدغه خودنمایی و فانتزی ندارد. بیرون زمین اما داستان متفاوت است. از یک طرف او سیبل حمله کسانی است که عاشق همان روایت فانتزی از فوتبال هستند. اسیر نوستالژی و روزهای خوش گذشته. آنگاه که چه سر‌سبز بود دره ما. مربیان خارجی می‌آمدند، سر سفره ما می‌نشستند، با ما دیزی می‌خوردند، فارسی یاد می‌گرفتند و چقدر محبت‌ها بیشتر بود. کسی به فکر مادیات نبود. روزگار حماسه و زلزله، روایتی که ارتباطش با واقعیت قطع شده است. کسی یادش نمی‌آید در آن روزگار حریفان ایران در چه وضعیتی بودند. این روایت، فکت‌ها را حذف می‌کند تا در نوستالژی آرامش‌بخشش غرق شود؛ مثلا فراموش می‌کند رایکوف در کل فقط 5 ‌بار به‌عنوان سرمربی تیم‌ملی روی نیمکت نشست و از این بازی‌ها فقط دوتایش بازی‌های رسمی فیفا بود. او نه‌تنها افتخاری کسب نکرد و تاثیری روی تیم‌ملی ایران نگذاشت که اصولا فرصتی برای این کار نداشت. روایت نوستالژی‌پسند حماسه‌دوست نمی‌بیند که همه مناسبات فوتبال در جهان نسبت به آن روزهای خوش گذشته چقدر عوض شده است؛ از دستمزدها، ساختار باشگاه‌ها و حجم پول‌های جابه‌جا شده در طول سال از طریق حق پخش و تبلیغات و تاثیرات سیاسی- اجتماعی گرفته تا سبک بازی‌ها، ایده‌های مربیان، شکل تمرین‌ها، تکنیک‌های آنالیز بازی‌ها و شیوه‌های مدیریت و البته تاثیر رسانه‌ها و انبوهی و فراوانی‌شان. روایت فانتزی نمی‌بیند واقعیت سرد و زمخت امروز فوتبال با آن روزهای گرم، دوست‌داشتنی و پرمحبت بسیار متفاوت است.کی‌روش در یک جبهه دیگر هم دارد می‌جنگد؛ در مبارزه با کسانی که توقعات‌شان از تیم‌ملی با آنچه واقعیت فوتبال امروز ایران نشان می‌دهد، تفاوت‌های عجیبی دارد.  واقعیت تلخ مقابل‌مان این است: میانگین گلزنی بهترین گلزنان لیگ برتر ایران در چند سال گذشته بین دهم تا چهاردهم آسیا بوده است. تیم‌های ملی جوانان و نوجوانان ایران طی 6 سال گذشته در تورنمنت‌های آسیایی و جهانی یا نتوانسته‌اند حضور داشته باشند یا در معدود رقابت‌هایی که شرکت کرده‌اند حتی از گروه‌شان صعود نکرده‌اند. وضعیت تیم امید که یکی از مرثیه‌های تکراری 40 سال گذشته است. باشگاه‌های فوتبال‌مان بدترین نتایج را در بازی‌های آسیایی می‌گیرند و نمی‌توانند از گروه‌شان بالا بروند. عشق به آن چیزی که یاد می‌گیرید یا می‌خواهید به دست بیاورید.  کی‌روش و تیمش برای به دست آوردن تک‌تک اینها جنگیده‌اند. آن تقلاهای لب خط کارلوس کی‌روش و مصاحبه‌های توفانی‌اش، غر زدن نیست؛ جنگی است که او از همان اول کار در تیم‌ملی علیه همه سوءتفاهم‌ها و کاسبکاری‌ها و طلبکاری‌ها و احوالات بیگانه‌ستیزانه و ساده‌لوحانه شروع کرده و همچنان دارد ادامه می‌دهد.


Page Generated in 0/0065 sec