گراهام هانتر: به نظر یک حرف معمولی بود اما لوپتگی حرف جالبی زد. در توضیح درباره ایتالیا، حریف بعدی لاروخا در مرحله گروهی انتخابی جامجهانی، او گفت که آنها موی دماغ اسپانیا نخواهند بود. یعنی اهمیتی نمیدهد آتزوری چندی پیش در یورو اسپانیا را اذیت کرد. او گفت ایتالیا معمولا تیم ملیای است که استخوانبندی یک باشگاه را دارد. این آنالیزی است که هم محترمانه است و هم انگیزههای شخصی زیادی در آن نهفته است. اسپانیا بالاخره شد همان تیم فوقالعادهای که سالها منتظرش بود اما نه زمانی که نسلی طلایی در این کشور رو شد، بلکه زمانی که لوئیز آراگونس گروه بازیکنان بااستعدادش را به گروهی از برادران تبدیل کرد. چیزی که دقیقا یک دهه قبل آغاز شد. ژاوی یک بار به من گفت اواخر سال 2006، یک بار نزدیک بوده به خاطر اهانتهای هواداران بیخیال تیم ملی شود اما به خاطر آراگونس بود که روی همه آن اتفاقات چشمش را بست و دوباره کارش را ادامه داد. مدتها قبل از اینکه به اسپانیا به چشم یک تیم قهرمان نگاه شود، سرمربی، تیمش را با محوریت هافبکها ساخته بود و بعد از آن بود که او در بارسلونا هم پستی مشابه پیدا کرد. این همان شرایطی است که باید در اسپانیا احیا شود. تیم آراگونس نتایج خوب نمیگرفت، هواداران به آنها ایمان نداشتند، انتقادات از آنها زیاد بود، رسانهها تیم را سوژه کرده بودند، اما فقط گروه برادران و بازیکنان آراگونس بودند که به خودشان و یکدیگر ایمان داشتند. آنها بودند که میخواستند ثابت کنند همه اشتباه میکنند. تیم مانند یک بمب شده بود؛ آماده انفجار. این موضوع مرا یاد یکی از تاکتیکهای سر الکس فرگوسن برای انگیزه دادن به بازیکنانش میاندازد. او به منچستریها میگفت تصور کنید همه دشمنتان هستند. این موضوع باعث میشد تیمش با جدیت فراوان و محکم در زمین بازی کند. خب! اسپانیا هم همین را میخواهد. حتی دیگر لازم نیست هر مربیای که روی کار آمده این سبک را دوباره اختراع کند، سبک وجود دارد و فقط باید استفاده شود. باید کاری که آراگونس کرد دوباره تکرار شود. کاری که آراگونس کرد تقریبا مدتها نتیجه داشت و کمکم کمرنگ شد. حتی در جامجهانی قبلی هم هنوز قسمتهایی از آن دیده میشد اما سرانجام تمام شد. به یاد بیاورید زمانی را که قهرمان جهان و اروپا 2 ماه قبل از بازیهای جامجهانی در پایتخت اسپانیا میزبان ایتالیا بود. یک بازی با تاریخ بسیار فراوان و احساسات بالا. در کشوری که ملتش فرهنگ فوتبالیشان هم متفاوت است. ورزشگاه ویسنته کالدرون پر شده بود. چند بار دیگر هم بازیهای بین این دو تیم با شور و هیجان خاص برگزار شدند. باید بازیکنان اسپانیا طوری باشند که قبل از بازی با ایتالیا وقتی از آنها درباره این بازی پرسیده میشود هم تمرکزشان روی بازی باشد و هم درباره بازی طوری صحبت کنند که انگار درباره بازی بیرون از خانه مقابل آلبانی میگویند. حالا لوپتگی فرصت مناسبی برای متحد کردن بازیکنانش دارد. فرصتی برای متمرکز کردن آنها، فرصتی برای احیای این جمله: همه برای یک نفر، یک نفر برای همه. آنقدر تیمش جنگجو و رقابتی شود که مثل اسپانیایی 2006 تا 2014 باشد. اما با بازیکنانی که دیگر به جدایی فکر نکنند، شرایطی مانند ژاوی نداشته باشند و رائولی در کار نباشد. در تئوری او میتواند این کار را کند، چون یک بار این کار را کرده است. او با جوانان لاروخا 2 بار قهرمانی در اروپا را تجربه کرده است. مهمترین موفقیتش 3 سال پیش بوده که ایتالیا را در فینال شکست داده است. حالا 5 بازیکن از آن ایتالیا در ایتالیای فعلی که قرار است در تورین مقابل اسپانیا بازی کنند هستند. همچنین 8 بازیکن از آن اسپانیا هم در تیم فعلی آراگونس هستند. به غیر از «سرخی روبرتو» که تورنمنت را از دست داد. اینها بازیکنانی هستند که روحیه برنده بودن را با لوپتگی تجربه کردهاند و با باشگاههایشان هم جامهای بزرگی بردهاند. 3 چیز در آن تورنمنت اتفاق افتاد که هیچ چیز در دنیا ارزش آنها را نداشت؛ اول اینکه آن تیم زیر 21 سالهها 26 بازی بدون شکست را پشت سر گذاشت. نمونهای از آن انگیزه معروف «ما مقابل دنیا». دوم قهرمانی در تورنمنت؛ اسپانیا موفق شد هلند، آلمان، روسیه، نروژ و ایتالیا را شکست دهد و 12 گل بزند و 2 گل بخورد. سوم اینکه وقتی جام داده شد کاپیتان تیاگو، کسی که در فینال هتتریک کرد اولین کسی بود که آن را بالای سر برد. او لباس «سرخی کانالس» را پوشیده بود و با جام دور زمین چرخید و خودش را به تمام دوربینها با لباس کانالس نشان داد. کانالس دوست آنها بود که شدیدا مصدوم شده بود و او دوستش را به دنیا معرفی کرد.