محمدرضا کردلو: در میان همه اشعار و نوحهها و مرثیههایی که در پاسداشت مقام سیدالشهدا علیهالسلام شنیدهایم و خواندهایم، نواها و نغمههایی وجود دارد که هنوز پس از گذشت سالیان طولانی، ورد زبان است و بهانه ماه محرم کافی است مکرر در مکرر بازخوانی شود. یکی از این اشعار و نواها که با همه سادگیاش، در میان چند نسل سینه به سینه منتقل شده و در هیئات و تکایا خوانده میشود، نغمهای است که شاید کمتر کسی میداند، سراینده آن احد دهبزرگی است؛ «گهواره خالی، قنداقه خونین، لایی لایی از سفر برگشته رودم». این شاعر پیشکسوت آیینی که شاعر برخی سرودههای «گروه سرود آباده» و برخی سرودهای تلویزیونی معروف و
به یاد ماندنی دهههای 60 و 70 مانند «بازهم مرغ سحر، بر سر منبر گل، دم به دم میخواند، شعر جان پرور گل» را سروده، 32 سال است شب شعر عاشورا را به شکلی منظم برگزار میکند و در این مسیر شاعران جوان فراوانی را در حوزه آیینی معرفی کرده است. کامران شرفشاهی در برنامه تجلیل از دهبزرگی که چندی پیش در خبرگزاری فارس برگزار شد، درباره فعالیتهای احد دهبزرگی گفت: کسانی که شبهای شعر عاشورایی شیراز را درک کردهاند میتوانند به شخصیت دهبزرگی نزدیک شوند، این مساله دغدغه مهم استاد بود که در جامعه ما متأسفانه جدی گرفته نشد و از پتانسیل این قالب، بهرهبرداری نشده است. احد دهبزرگی در گفتوگو با «وطنامروز»، به شرح فضایی که در آن نغمه ماندگار «گهواره خالی، قنداقه خونین» را سروده، میپردازد و از رشد شعر آیینی در سالهای اخیر میگوید. متن این گفتوگو را در زیر میخوانید.
***
نغمه دلنشین «گهواره خالی...» به چه فضایی بازمیگردد؟ این نوا خیلی قدیمی است. چند ساله بودید که آن را سرودید؟
این نوحه متعلق به دوران طفولیت بنده است. آن موقع همه زندگی ما یک فانوس دریایی بود. یک طبق کوچکی از مادرم گرفتم و این فانوس را در آن جاسازی کردم و با بچههای هم سن و سال از زیر گنبد و گلدسته علی بن حمزه علیهالسلام که منزل ما بود، با ذکر یا حسین یاحسین، مظلوم حسین، غریب حسین حرکت کردیم. چند تایی از بچههای بازیگوش آن روز یقه ما را گرفتند که یک چیز دیگری بگو، من بلد نبودم چیز دیگری بگویم. فقط بلد بودم بگویم، مظلوم حسین، غریب حسین. خب! درگیری کودکانهای پیش آمد و طبق را از سر ما به زمین انداختند و کتک هم خوردیم و دور و بر ما را خالی کردند و رفتند. به قدری کتک خوردم که به حالت سکسکه افتادم. مدتی گذشت یکی از بچهها برگشت. گفتم کمک کن طبق را بگذاریم روی سرمان برویم. کمک کرد طبق را روی سر گذاشتم و وقت برگشتن، به دوستم گفتم حسین! زشت است با طبق چراغ روشن آمدیم، حالا با طبق چراغ خاموش برگردیم. بیا یک چیزی بخوانیم و برگردیم. گفت عجب دل خوشی داری، کتک هم خوردی، به سکسکه افتادی، چه میخواهی بخوانی؟! خلاصه همینطور که در آن تاریکی به طرف خانه گام برمیداشتیم، یک مرتبه یک حرکت بسیار عجیبی در من به وجود آمد. یک حس نورانی و شیرین و شکوفایی به وجود آمد که از زبانم جاری شد: «گهواره خالی، قنداقه خونین، لایی لایی از سفر برگشته رودم». من میخواندم و دوستم حسین جواب میداد. یواش یواش به نیمه راه که رسیدیم، خسته شدم. گفتم این طبق را کمک کن بگذاریم زمین. وقتی طبق را زمین گذاشتیم دیدیم سیل جمعیت زن و بچه با گریه پشت سر ما میآیند. آنها اصرار کردند باز هم بخوانیم. این به ذکر ما تبدیل شد. کل آن دهه تا سالهای سال این به ذکر ما تبدیل شد و فقط این را میخواندم. به قول مولانا «دو دهن داریم ما مانند نی، یک دهان پنهانست در لبهای وی». در واقع این دمنده نی است که اینها را در دهان میگذارد، ما اختیاری نداریم. آن روز آن احد 6 ساله باصداقت که کتک خورده این عنایت به او شد از طرف ارباب به ظاهر کوچک ولی بزرگ عاشورا حضرت علیاصغر علیهالسلام و خدا را شکر میکنم این زمزمه و ذکر خیلی از دلسوختگان شیعیان سراسر جهان شده و از خدا به حق امیرالمومنین علیهالسلام و نوه جهانگیر ایشان میخواهم این صداقت را از ما نگیرد تا در خانه امام حسین علیهالسلام بتوانیم خدمت کنیم. این حکایت این شعر بود.
این نغمه همان وقت تکمیل شد یا بعدا تکمیل کردید؟
من هر سال میخواندم تا زمانی که به دوران جوانی رسیدم و یک دوستی داشتم به اسم آقای حاج محمد تقیزنگی از قم که مداح اهلبیت علیهمالسلام بود. از دور با ایشان مکاتبه داشتیم. در سفری که به مشهد رفته بودیم ایشان با هیات آمده بودند. جلوی پنجره فولاد آن زمان میکروفن را به دست من داد و من شروع کردم به خواندن، این همان شعری است که آن روز متولد شد و اصلا به ترکیب آن دست نزدم. همان صداقت و روانی و سادگی شعر آن روز را حفظ کردم. جرأت هم نمیکنم دست بزنم. به خاطر اینکه آن ذکر است و از حالت شعری گذشته است.
ترکیب و عبارت دقیقش به شکلهای متفاوتی درآمده، کدام درست است؟
«گهواره خالی، قنداقه خونین، لایی لایی از سفر برگشته رودم». عزیزدردانه خانواده را وقتی میخواهند صدایش بزنند «رودم» صدایش میکنند.
درباره کنگره شب عاشورا هم صحبت میکنید؟
سیویکمین دوره شب شعر عاشورا را برگزار میکنیم. در ایران ما برای همه چیز شب شعر داشتیم اما برای اهلبیت علیهمالسلام و کارهای مذهبی و آیینی کاری نداشتیم. خدا توفیق داد 32 سال پیش به این فکر افتادیم یک حرکتی برای اباعبدالله علیهالسلام انجام بدهیم. بنده از انجمن ادبی حافظ بودم و مرحوم آقای سیف و آقای فرهنگ از اعضای تاثیرگذار جمعیت اتحاد حسینی شیراز همین مرحوم حاج حسن فرهنگ بود. ایشان بانی مجلس شد. قرار شد کارهای فرهنگی را من برعهده بگیرم و هزینهاش را ایشان تقبل کنند. شعرا را از سراسر کشور دعوت کردیم. آن روز از کل ایران شعرایی که جمع کردیم، تقریبا 15 یا 20 نفر از خارج از استان بودند. بقیه از شیراز بودند. شعرای اهلبیت انگشت شمار بودند. سالهای اول و دوم مستقل درباره امام حسین علیهالسلام بود. سالهای بعد برای اینکه کار جدید و تولید نو داشته باشیم موضوع و سوژه انتخاب کردیم. هر سال مثلا به نام یکی، دو شهید کربلا میگذاشتیم. به کشور فراخوان میکردیم و پاسخ میدادند و انتخاب میشدند و میآمدند برای این شب شعر.
در توسعه فضای شعر دانشآموزی هم در همان سالها کارهایی صورت دادید.
شغل من در امور تربیتی بود. کانون شعرا و نویسندگان را در خدمت آقای خسرو آقایاری، شاعر و نویسنده و همچنین مرحوم مردانی و خانم سیمیندخت وحیدی این کانون را راهاندازی کردیم. اردوهای دانشآموزی در رامسر راه افتاد. بنده هم مدرس بودم هم داور. یک اتفاقاتی آنجا افتاد و شروع کردیم برای شعر دانشآموزان فرآیند تربیتی را آغاز کردیم. در آن شرایط دیدیم هیچ راهی نداریم جز اینکه شاعران جدیدتر وارد عرصه شوند. بحمدالله دانشآموزان وارد شدند و شبهای شعر دانشآموزی که شروع شد، برگزیدگان آنها را در شب شعر عاشورا دعوت میکردیم در این شب شعر شرکت میکردند. بعد از این قضیه وارد کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شدیم و آقای آقایاری از امور تربیتی منتقل شد به کانون و در کانون هم این فرآیند صورت گرفت. چندین سال آنجا هم کار کردیم. دانشآموزان در سالهای بعد رشد کرده بودند. عدهای طلبه شده بودند، عدهای دانشجو. برای همین شب شعر عاشورا وارد فضای حوزه و دانشگاه هم شد. یعنی از دانشجویان، طلاب و دانشآموزان و جمعی از پیشکسوتها این عرصه را پیش بردند.
در حال حاضر مشغول چه کاری هستید؟
الان شعرهای این دوره رسیده است و مشغول داوری آنها هستم. موضوع شعرها فضائل حضرت اباالفضل علیهالسلام است.
فضای شعر آیینی را چطور میبینید؟
قبل از انقلاب شعرای آیینی ما معدود بودند. در قم یکی، دو نفر، در تهران 2، 3 نفر، در مشهد یکی، دو نفر و فقط همینها شاخص بودند. آقای موید و غفورزاده از مشهد، آقای مجاهدی از قم، آقایان چایچیان، انسانی و سازگار از تهران بودند که انگشت شمار بودند. تعداد کم بود. خود روند ادبیات ما به طور کلی بعد از انقلاب و در حین انقلاب شکوفایی خاصی پیدا کرد که پژوهشگران دانشگاهی روی این موضوع کار کردند. بعد از انقلاب اضافه تشبیهی و تصویرگرایی و این مسائل بود. بعد از این حرکت دیگری شروع شد با عنوان شعر ساده، بعد از شعر ساده، غزل داستان و مدرن پیش آمد تا امروز که در گونههای مختلف ادبی عزیزانی فعالیت میکنند. شعر مذهبی ما از انقلاب به اینطرف رشد پیدا کرد که در زاویههای مختلف کار میشود. به عنوان مثال شعر علوی، شعر فاطمی، شعر رضوی، شعر حسینی، شعر حضرت ولیعصر(عج) و در این موارد شعرهای فراوانی کار میشود. من امسال در شب شعر علوی در جهرم، واقعا متحیر بودم از کارهایی که از سراسر کشور درباره علی بن ابیطالب علیهالسلام انجام میدهند. یا همین شب شعر عاشورا که الان من مشغول داوری آثار هستم و با دوره هفتم که موضوعمان مشابه بود مقایسه میکنم، نگاههای جدیدی راجع به حضرت قمربنی هاشم میبینم. ما در متون گذشته هرچه نگاه میکنیم، جدای یکی، دو نفر از شعرا مثل عمان سامانی بقیه همه تکرار مکررات بوده است. یعنی صرفا ساعتهای پایانی حضرت را روایت کردهاند. در حالی که در شعرهای تازهتر فضائل و ویژگیهای شخصیتی ایشان را میبینیم که نگاه تازهای است. جوانها با برداشتهایی که از کربلا دارند، از این اقیانوس، بهره میبرند و واقعا پیشرفت حاصل شده است.