«نامه سیدمهدی هاشمی به سیدهادی هاشمی»
«بسمه تعالی»
خدمت ذی شرافت اخوی و استاد معظم حجتالاسلام و المسلمین جناب آقای سیدهادی هاشمی زید عزه العالی.
با تقدیم گرمترین سلامهای برادرانه توفیق حضرتعالی را در راه خدمت به اسلام و مسلمین و تحقق بخشیدن به اهداف عالیه انقلاب اسلامی درسایه خط امام مدظلهالعالی خواستارم. باری از اینکه مدتی است از فیض حضور حضرتعالی محروم گشتهام متأسفم ولی از اینکه در این مدت مورد الطاف خفیه الهی قرار گرفتهام، بسیار خرسندم. علت اصلی تصدیع وقت عزیزتان علاوه بر تجدید محبت و ارادت و سلام یادآوردن مطالبی است که بیان آن را در این مقطع با ادبیات ناقص خود یک وظیفه شرعی میدانم. قبل از ورود به مساله اشعار میدارم که حضرتعالی در طول زندگیام علاوه بر نقش سازنده و تربیتی اخوت نقش بارز یک معلم و استاد را داشتهاید و من همه چیز خود را مدیون الطاف و عطوفتهای بیشائبه شما دانسته و میدانم ولی امروز فراتر از مناسبات برادرانه و دوستانه، مصالح انقلاب اسلامی مطرح است و چنانچه در ادبیات این حقیر صراحتی خارج از انتظار مشاهده فرمودید معذورم بدارید. نکته اول اینکه من امروز با من دیروز که در بیستم مهرماه 65 با شما خداحافظی کردم در یک مقیاس نمیگنجد، من امروز دستخوش یک تحول و انقلاب روحی و اخلاقی گشته و بسیاری از افقها که تا دیروز بر من پوشیده مانده بود امروز گشوده شده و در پرتو آن مسائل انقلاب و کشور و جهان را از روزنهای مشاهده میکنم که تا دیروز از آن عاجز بودم و به اصطلاح اهل فن دیروز من برای خویشتن خویش موضوعیت قائل بودم در حالی که امروز خود را در برابر عظمت بیکران رهبری انقلاب و قائم مقام معظم له و معنویت متعالی انقلاب و ملت ایثارگر لاشیء محض میبینم. من حلاوت و شیرینیای که این روزها و شبها در خلوتگاه خود با خود و خدای خود احساس میکنم با تمام عمرم برابری دارد و عظمتی که از بازگشت و توبه خویش از سیاستبازی و موازنهبندیهای خطی و حب و بغضهای سیاسی گذشته احساس میکنم با هیچ مقیاسی قابل سنجش نیست، از اینرو هیچ گونه تعصبی در دفاع از گذشته خود احساس نکرده و با صراحت گذشتهها را محکوم میکنم.
نکته دوم: به تصور من آن تخیلات واهی که تا دیروز دامنگیر ذهنیت من و شما نسبت به مسؤولان کشور و انقلاب گشته بود و مولود تنگنظریها، فقدان شرح صدر و جو عملزدگی بود را یکسره محکوم کرده و اعلام میدارم چنین پندارهای ناشیانهای، نه با واقعیت امر تطابق داشته و نه با موقعیت جنگ و توطئههای بینالمللی که علیه انقلاب عزیز در جریان است سازگار بوده است. علاوه بر این، آنگونه تحلیلها و تصورات غلط را با معنویتی که انتظار میرفت در مکتب فیاض انقلاب لمس کنیم مطابق نمیدانم، چه آنکه به نظر من یکی از اهداف عالیه انقلاب پرورش انسانهایی است که قابلیتها را به فعلیت رسانده و با عظمت روح و تعالی نفس به نوعی معنویت متعالی دست یابند که حوادث و جریانات روزمره نتواند حریم کبریایی روح آنان را نسخ یا مسخ نماید.
نکته سوم: من به عنوان کسی که این راه را پیموده و به آخر رسانده و به اندازه کافی تلخیها و ناکامیهای آن را چشیده و به دام لغزشها و انحرافات آن افتاده و اکنون به اشتباهات گذشته خود واقف گشته است به حضرتعالی عرض میکنم آن فضایی که ما در آن تنفس میکردیم و جوّی که به ذهنیتهای خود حاکم ساخته بودیم فضا و جو طبیعی و اسلامی و انقلابی نبود، چه آنکه تصورات ما با واقعیات روزمره انقلاب و خط مقام رهبری انقلاب مدظله العالی هماهنگ و منطبق نبوده است زیرا به تصور اینکه در حال خدمت به انقلاب و کشور هستیم اسیر توهماتی باطل و سخیف شده بودیم که از پیامدها و عواقب و عمق آن غافل بودیم و هر کس به چنین جوّی محصور گردد قادر به درک اشتباهات خویش نخواهد شد و اکنون من با جو تازهای که در آن بسر میبرم به ظلمت جو قبلی وقوف یافتهام.
نکته چهارم: اخوی عزیز! گذشتهها گذشته است ولی اگر جنابعالی به مصداق روایت رحمالله عبداً عرف قدره موقعیت حساس خود را بهتر درک میفرمودید و اگر حالت بلاتکلیفی نهضتها و ما را که منشأ این همه گرفتاری شده زودتر مشخص میکردید و اگر سوءتفاهمهایی که با بعضی برادران مسؤول پیش آمده بود زودتر فیصله میدادید و اگر جو دفتر را با شرح صدر و انفتاح سیاسی ساخته بودید و همه اقشار و جریانات و جناحها خود را متعلق به دفتر میدانستند و...
ادامه دارد ...