امیر استکی: امنیت روانی جامعه مسالهای است که بیشترین نقش در تامین آن بر عهده سیاستمداران و دولت است. اینکه مردم بیهوده برانگیخته نشوند و فکر، ذهن و آسودگی خاطرشان به بازی گرفته نشود. مثلا پذیرفته نیست که مقام مسؤولی بیاید و اعلام کند شیری که مردم میخورند آغشته به روغن پالم است- روغنی که اینگونه که او مدعی است برای سلامتی مضر است- و برای این مساله جار و جنجالهای فراوانی در کشور به پا شود و کار تا آزمایشهای پیشرفته و اعلام گزارش به مردم پیش رود و در نهایت نتیجه این حرف این شود که مردم مضطرب و بلاتکلیف بمانند که حالا آیا باید شیر بخورند یا که نه منتظر بمانند تا مشکل شیرهای پرچرب و سایر لبنیات فرآوری شده با روغن پالم حل شود؟ علاوه بر این بلاتکلیفی ترسی نیز در هر بار قورت دادن یک قلپ شیر پاستوریزه به جان آدمی میافتد که نکند این شیر هم از همان شیرهاست که روغن پالم دارد و سرطان را به بدن آدمی وارد میکند! اما مشکل اساسی اینجاست که چندی بعد دولت اعلام میکند روغن پالم گویا مشکلی ندارد و در اصل روغنی است خوراکی و رئیسجمهور هم پس از سفر به مالزی اعلام میکند مردم مالزی هم از همین روغن مصرف میکنند و این یعنی مصرف روغن پالم در ایران هم مانع خاصی ندارد و این یعنی کلا همه سرکار بودهایم.
این از جهتی دیگر یعنی اینکه خاطر واردکنندگان روغن پالم آسوده باشد که قرار نیست بازار منحصربهفردشان تغییر خاصی کند و تمام اتفاقی که خواهد افتاد این است که تولیدکنندگان لبنیات نوع چربی استفاده شده در محصولاتشان را روی محصول درج کنند.
در اینباره اما حرفهای زیادی میشود زد. اول اینکه قدرت واردکنندگان پالم به چه حدی است و از کجا ناشی میشود؟ و دوم چرا بسادگی امنیت روانی مردم به بازی گرفته میشود و تا سالها هنگام نوشیدن شیر باید این احساس به مردم دست بدهد که گویا از سر ناچاری و ناتوانی دارند شیری را مینوشند که سالم نیست. در بررسی جوانب این موضوع باید گفت نمیشود به هرکدام از این مسائل جداگانه پرداخت، اگرچه در بدو امر جدا از هم به نظر میرسند. نمیشود بسادگی اینجا بیان کرد که این ناهماهنگیهای مدیریتی صرفا به خاطر ناشیگری و کارنابلدی و عدم هماهنگی است. نمیشود فقط به بیان بدیهیات مدیریت و لزوم وحدت رویه که از اصول بنیادین این علم است اشاره و مساله را به وجود ناکارآمدی مدیریت کلان کشور محدود کرد، اگرچه این مسائل نیز به قوت خود باقی هستند و قسمت قابل ملاحظهای از مساله را در بر میگیرند که چطور و چگونه دولتی با این همه عرض و طول و ادعای جمع شدن مدیران و مدبران متخصص، در یک مساله ساده هم اتفاق نظر ندارد و نمیتواند یک هماهنگی در بیان را بهوجود آورد و البته وقتی نتوانسته یا نخواستهاند برنامه ششم توسعه را بموقع تحویل دهند و یک سال کشور را بدون برنامه اداره کردند، بعید هم نیست این هماهنگی و وحدت رویه وجود نداشته باشد ولی به نظر میرسد اتکای صرف به آنها سادهسازی بیش از حد مساله است.
هر بررسیای درباره چنین موضوعاتی باید وجوه مختلف مساله را در برگیرد، حداقل وجوه اقتصادی- سیاسی آن را باید شکافت؛ اینکه چه ساختار منافعی در این زمینه وجود داشته است که به این سرعت مشکل روغن پالم را حل و فصل کرده است؟
به نظر میرسد نقش تجاری نخبگان سیاسی در جمهوری اسلامی ایران که پس از انقلاب و بهواسطه سیستم مدیریتی متمرکز اقتصادی چپگرایانه به عنوان امنای دولت به امر واردات بسیاری اقلام مورد نیاز کشور گماشته شدند و پس از جنگ هم به مدد انحصارات و خاصهبخشیهای مدیران دولتی و برخورداری از رانت اهلیت و خویشاوندی و دوستی ادامه پیدا کرد، امروز به جایگاهی رسیده است که متوقع باشند هر نوع تصمیم و اظهار نظر سیاسی کلانی باید مطابق ساختار منافع این کاست سرمایهدار تاجر باشد و این تاثیرگذاری به مدد رسانههای مختلف و با توسل به شگردهای آزمودهشدهای مانند «ترساندن از ناامنی» و ایجاد رعب و وحشت نسبت به سلامتی مردم به سادگی حاصل میشود.
بویژه با تاکید بر خطرات برای سلامتی که متاع گرانبها و پرخرجی برای ایرانیان امروز است.
همین چند سال پیش بود که با ایجاد پروپاگاندای رسانهای بر آتش شایعه سرطانزا بودن بنزینهای تولید پتروشیمیهای داخلی دمیدند و دمیدند تا بالاخره و پس از رفتن دولت بازینابلد دهم، تولید این بنزین متوقف شد و دوباره چرخ پرسود واردات بنزین به گردش درآمد. بعدترها که کاشف به عمل آمد، همگان دیدند سود واردات بنزین آن هم بنزینهای پاتیلی به جیب چه کسانی رفت! به همین سادگی! کسی هم پاسخگوی رعشه وحشتی که بر اندام مردم از ترس سرطان انداخته شد نبود.
اما اینبار در داستان روغن پالم گویی ناخواسته و از روی عدم هماهنگی سنگی به پای جریان واردات آن زده شده است و چون گویا طبق آنچه به نظر میرسد، واردات این کالا باید در دستان خودیها باشد و احتمالا ردپای وابستگان در آن وجود داشته باشد، سریع باید خاطر مردم را جمع جمع کرد(!) که ای بابا روغن پالم را که همهجا مصرف میکنند و اصل ماجرا یک سوءتفاهم است و در نهایت یک عدم هماهنگی و به عبارت دیگر ناشیگری وزیر بهداشت که لااقل نکرده یک جستوجویی در ویکیپدیا کند! به همین سادگی!