عبدالله شهبازی*: پیشینه تعامل ایرانیان با «غرب جدید» به دوره صفویه در سدههای شانزدهم و هفدهم میلادی میرسد ولی آنگونه تعامل برخاسته از خودباختگی که غرب را در مقام قدرت سیاسی فرادست و الگوی فرهنگی برتر میشناسد، در سده نوزدهم میلادی و دوران قاجار پدید آمد. خودباختگی در برابر «غرب جدید» فرآیندی یکدست نبود. نیمه اول سده نوزدهم، سیری رو به گسترش ولی کند داشت و اواخر این سده و اوایل سده بیستم، شتاب گرفت. این فرآیند در دوران نهضت مشروطیت و پس از آن، به نیروی سیاسی- فرهنگی قدرتمندی در میان آن گروه از کارگزاران حکومتی بدل شد که هسته اصلی تجددگرایان غربگرای آن عصر را شکل میدادند. این جریان سیاسی- فرهنگی سرانجام آرمان خود را در قالب دیکتاتوری پهلوی مستقر کرد.
آغاز خودباختگی در برابر غرب از زمان قاجاریه
در دوران قاجاریه فرآیند رو به اعتلای فرهنگ هراس و مرعوبیت یا خودباختگی در قبال «غرب جدید» و نیز سازوکار تأثیرگذاری بهغایت مخرب دولتمردان خودفروش را در نمونههای فراوان میتوان بررسی کرد ولی بهگمانم مهمترین نمونه، جنگ ۱۸۵7-۱۸۵6 ایران و بریتانیاست. این جنگ به دلیل حمایت بریتانیا از شورشیانی آغاز شد که شهر ایرانی هرات را تصرف کرده بودند و خود را تحتالحمایه بریتانیا میخواندند. ناصرالدینشاه برای اعاده حاکمیت ایران قشونی را به فرماندهی سلطانمرادمیرزا حسامالسلطنه (پسر عباسمیرزا) اعزام کرد. قشون ایران با رشادت جنگید و ۷ صفر ۱۲۷۳ق/۲۵ اکتبر ۱۸۵۶م، شهر هرات را به تصرف درآورد.
در واکنش به این پیروزی، بریتانیا اول نوامبر رسماً به ایران اعلان جنگ کرد و اوایل دسامبر، قشون این دولت به فرماندهی ژنرال سِر «جیمز آوترم» پس از اشغال جزیره خارک وارد بندر بوشهر شد و پیشروی در خاک ایران را آغاز کرد. کمی بعد، تهاجم ناوگان دریایی بریتانیا به محمره (خرمشهر) و اشغال این بندر رخ داد. تجاوز نظامی به جنوب ایران برای بریتانیا آسان نبود، زیرا با مقاومت جدی عشایر مناطق فوق مواجه شد و پیشروی زمینی قشون ژنرال آوترم بهدلیل شکست در جنگ ننیزک (حوالی برازجان)، در مقابل قشون عشایر بوشهری و قشقایی، عقیم ماند. همزمان با جنگ ایران و بریتانیا، انقلاب بزرگ ۱۸۵۷ هندوستان آغاز شد. بزرگان هند و افغانستان با ارسال نامههای متعدد به ناصرالدینشاه، مصرانه خواستار پیشروی قشون ایران از هرات بهسوی دهلی و کمک به مردم هند و افغانستان در غلبه بر اشغالگران بریتانیایی بودند. علاوه بر رجال و علمای هند- که به مساعدت نظامی ایران چنان امیدوار بودند که در مسجد جامع دهلی مردم را به ورود عنقریب نیروهای ایرانی بشارت میدادند- میتوان به نامههای بازمانده از برخی بزرگان کابل (میرزااماموردی، آقا سیدحسین، میرزاجعفر، شیرخان و میرزاملکمحمد) و نیز محمداعظمخان (پسر دوستمحمدخان بارکزایی، امیر متوفای کابل) و شاهدولهخان (برادرزاده امیر دوستمحمدخان) به ناصرالدینشاه اشاره کرد. اینان نیز از سلطه بریتانیا شاکی بودند و برای نجات سرزمین خویش، از «پادشاه اسلام» کمک میخواستند. تقدیر چنین بود که ناگاه توازن نیروها در منطقه به سود ایران رقم خورد. با اوجگیری روزافزون انقلاب گسترده و خونین هند، قطعاً بریتانیا توان حفظ نیروهای خود را در ایران نداشت. به این دلیل، رجالی چون سلطانمرادمیرزا حسامالسلطنه بر تداوم جنگ با انگلیس و پیشروی به درون خاک هندوستان مُصر بودند. «احمد خانملک ساسانی»، براساس مکاتبات بازمانده از حسامالسلطنه مینویسد:
«حسامالسلطنه قاصدهای بادپیما به تهران فرستاد و نوشت از آمدن کشتیهای انگلیس به بوشهر نگران نباشید، انگلیسیها هرگز نمیتوانند از برازجان بالاتر بیایند... حسامالسلطنه ضمن فتحنامه، عریضهای به شخص شاه نوشت که شورش سپاهیان هند شروع شده، اگر اجازه میفرمایید با همین قشونی که همراه دارم به هندوستان بروم».
ولی در مقابل، رجال و کانونهای سیاسی وابسته به استعمار بریتانیا و در رأس آنها، میرزا آقاخان نوری (صدراعظم)، در دولت مرکزی تهران بسیار متنفذ بودند و همینان فرهنگ عدم خودباوری و ناتوانی و هراس از اقتدار بریتانیا را اشاعه دادند:
«میرزا آقاخان خود را دستپاچه [و] وحشتزده نشان داد، از بیحساب بودن قوای انگلیس و اشغال سراسر خاک ایران به عرض شاه رساند... میرزا آقاخان نزد شاه سعایتها کرد و دلایل و شواهدی آورد که اگر حسامالسلطنه به هندوستان برود، [بریتانیا] سلطنت ایران را هم به رایگان به دست خواهد آورد».
پیامد این ناخودباوری و هراس، اعزام عجولانه فرخخان امینالملک کاشی به پاریس و انعقاد قرارداد صلح با بریتانیا [۴ مارس ۱۸۵۷م/۷ رجب ۱۲۷۳ق] بود. در این قرارداد نهتنها شهر تاریخی هرات از ایران بهطور رسمی منتزع شد، بلکه دولت ایران پذیرفت از بریتانیا نیز عذرخواهی کند. این داوری محمدحسنخان اعتمادالسلطنه، مورخ دربار ناصری درباره قرارداد ننگین ۱۸۵۷ پاریس صائب است که مینویسد:
«او [فرخخان کاشی] خود پولی از انگلیسها گرفت [و] با اتباعش این کار [را] کردند و عاجلاً کار صلح را پرداختند و مصالحه را منعقد نمودند. اگر شتاب نکرده بودند... انگلیسها مضطرب و مستأصل میشدند و کار بهدلخواه میگذشت؛ هرات را مسترد نمیکردیم و بنادر خود را مسترد مینمودیم، بلکه... خسارت جنگی قابلی از دولت انگلیس میگرفتیم. افسوس که... هرات از دست رفت [و] ایران بهجای آنکه خیلی منتفع شود، مبلغهای گزاف متضرر شد.» فرهنگ ناخودباوری در قبال «غرب جدید» و همپای آن «خودفروشی» در واپسین سالهای قاجاریه به اوج رسید. از میان انبوه رسالههای تجددگرایان غربگرای عصر مشروطه، مثالهای فراوان میتوان بیان کرد. در اینجا تنها به نوشتهای منتشرنشده از شیخ ابراهیم زنجانی اشاره میکنم در شبهرمان «شراره استبداد» که شرح فعالیتهای پنهان خود زنجانی و سایر اعضای محافل مخفی ماسونی در دوران محمدعلیشاه است:
«ایرانیان الآن در عالم از وحشیان عالم و از پستترین و جاهلترین امم محسوب هستند. مردان ایشان را از علوم و اخلاق و مذهب خبری نیست. جماعتی جاهل و رذل و پست و کذاب و بیغیرت و ناقص هستند... یک نفر زن در تمام ایران پیدا نمیشود که بفهمد در دنیا علم و تمدن هست یا نسوان را حق تربیت و تهذیب مدنیت و فضیلت هست یا معنی حسن اخلاق و عفت و عافیت چیست...».
تداوم فرهنگ خودباختگی در زمان پهلوی
زنجانی و سایر تجددگرایان غربگرای آن عصر با چنین تلقیای از جامعه ایرانی به صعود دیکتاتوری پهلوی دل بستند ولی حکومت پهلوی نهتنها برای ایرانیان «خودباوری» به ارمغان نیاورد، بلکه فرهنگ ناخودباوری و حقارت و همپای آن وابستگی و خودفروشی را به اوجی بیسابقه رساند. در دوران حکومت پهلوی اول، بهدلیل تلاش دولت نوپدید شوروی در روسیه برای تحکیم حاکمیت خود، ایران میتوانست سادهتر از هر زمان دیگر، میزان سهم خویش را در دریای خزر با همسایه شمالی، اتحاد شوروی آن زمان، حلوفصل کند. در آن دوران، تنها دو دولت ایران و شوروی در دریای خزر مجاور و شریک بودند و اگر برای تعیین سهم دولتین در آبهای خزر قراردادی منعقد میشد، قطعاً سهم ایران بیش از امروز بود و از طریق دیپلماسی هوشمندانه، حتی امکان آن وجود داشت که دریای خزر بالمناصفه میان دو دولت تقسیم شود. ولی حکومت پهلوی، بهرغم توهم برخورداری از حمایت غرب، هیچگاه جرأت نکرد برای تعیین سهم ایران در دریای خزر با شوروی مذاکره کند و در «قرارداد بازرگانی و بحرپیمایی» که ۵ فروردین ۱۳۱۹/۲۵ مارس ۱۹۴۰ میان ایران و شوروی منعقد شد، این مساله بهکلی مسکوت ماند. حدود نیمقرن بعد، دسامبر ۱۹۹۱، دولتی به نام اتحاد شوروی رسماً منحل شد و بهجای آن 4 دولت جمهوری آذربایجان، قزاقستان، ترکمنستان و روسیه شریک ایران در بحر خزر شدند. مساله سهم ایران از دریای خزر هنوز لاینحل مانده و اینک جمهوری اسلامی ایران مجبور است با 4 دولت مجاور بحر خزر بر سر میزان سهم خود، به مذاکره بنشیند. این بهای سنگینی است که ایران امروز بهدلیل حقارت و ناخودباوری حکومت پهلوی باید بپردازد. حکومت پهلوی که با 2 کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ و ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ از سوی استعمار غرب بر ایران تحمیل شد، در دوران موجودیتش نتوانست با جامعه ایرانی پیوندی ارگانیک ایجاد کند و سرانجام دفع شد. مشروعیت یافتن نظام سیاسی، یعنی پذیرش آن از سوی جامعه بهعنوان نظمی برخاسته از خود و متعلق به خود، فرآیندی بغرنج است و از طریق قهر و غلبه ممکن نیست. یکی از مهمترین عوامل برای کسب مشروعیت (مقبولیت اجتماعی) پیوندهای عمیق نظام سیاسی با فرهنگ و سنن جامعه است. حکومت پهلوی فاقد چنین پیوندی بود و لاجرم برای حل بحرانها و تداوم حیات خود، دائم به خاستگاه اقتدارش، یعنی کانونهای استعماری غرب، رجوع میکرد. به این دلیل، در جنگ دوم جهانی، پس از ورود ارتشهای متفقین به ایران، رضاشاه بهسادگی خلع از سلطنت و خروج از ایران را پذیرفت و در زمان انقلاب اسلامی، محمدرضاشاه راهکار تعامل با مردم را از دولتهای ایالاتمتحده آمریکا و بریتانیا، پرسوجو میکرد. این حقارت طبعاً در شیوه حکومتگری و برنامهریزی اجتماعی و اقتصادی نیز تجلی مییافت و فرهنگ ناخودباوری را در میان کارگزاران رواج میداد.
انقلاب اسلامی و تغییر فرهنگ خودباختگی به خودباوری
برجستهترین نماد خودباوری را در امام خمینی رحمهاللهعلیه میتوان دید؛ نهتنها در سلوک دوران مبارزه او که مقبولیت گسترده مردمی پدید آورد و به سقوط حکومت پهلوی و تأسیس نظام جمهوری اسلامی انجامید، بلکه در سیره دوران حکومتگری او نیز. به تأثیر از سرشت چنین رهبری، بزرگترین دستاورد انقلاب اسلامی تبدیل روانشناسی خودباوری به فرهنگ غالب در جامعه ایرانی بود.بیش از ۳۷ سال از پیروزی انقلاب و تأسیس نظام جمهوری اسلامی ایران میگذرد. نمیتوان ادعا کرد ایران بهشت برین شده است. کاستیهایی وجود دارد، بویژه در عرصه تبیین و تحقق آرمانهای انقلاب و استراتژی توسعه منطبق با آن. آزمونوخطا فراوان بوده است و هم مخالفان و هم دلسوزان انقلاب میتوانند فهرستی از کاستیها و نابسامانیها عرضه کنند ولی همه واقعیت این روی سکه نیست. انقلاب در مواردی نهچندان اندک، دستاوردهایی به ارمغان آورده است که در گذشته نامتصور بود. در سال زراعی ۱۳۸9-۱۳۸8 [۲۰10-۲۰09] خشکسالی بزرگی سرزمین سوریه را فراگرفت که به مهاجرت حدود یکونیم میلیون نفر از مردم روستایی به شهرها و بحرانهای ناشی از آن انجامید. از اسفند ۱۳۸۹ (مارس ۲۰۱۱) کانونهای سیاسی معینی در غرب و شرکای آنان در منطقه، بویژه دولتهای سعودی و قطر، بهرهبرداری از این بحران را آغاز کردند و جنگ داخلی خونین سوریه را پدید آوردند. بهسرعت روشن شد مساله فقط سوریه نیست و طرحهایی بسیار جدی برای تغییر جغرافیای سیاسی سراسر منطقه در دست اجراست؛ طرحهایی که در صورت تحقق، میتوانست تمامیت ارضی و موجودیت کشوری به نام ایران را نیز در معرض تهدید قرار دهد. کانونهای سیاسی مداخلهگر گمان میبردند زمانه همچون سالهای پس از جنگ اول جهانی است که قدرتهای پیروزمند غربی بهسادگی در سراسر منطقه خاورمیانه حکومتهای دستنشانده خود را به قدرت رسانیدند و بر ویرانههای عثمانی، دولتهای نوپدید ایجاد کردند. جمهوری اسلامی ایران از آغاز با اقتدار تمام در برابر این طرح خطرناک ایستادگی کرد، به تبلیغات بسیار سنگین دستگاههای رسمی رسانهای غرب و خودناباوران داخلی متأثر از این تبلیغات اعتنا نکرد و با استقامتی بینظیر در تاریخ معاصر ایران، اجازه نداد تمامیت ارضی سوریه و به تبع آن سراسر خاورمیانه، در معرض فروپاشی قرار گیرد. سپتامبر ۲۰۱۳/شهریور 92، طرح نهایی مداخله نظامی رسمی دولتهای بزرگ غربی در سوریه با شکست مواجه شد و از آن پس بهسرعت ثمرات استقامت ایران نمایان شد. ایران در قامت قدرتی قابل احترام ظاهر شد که یکپارچگی و تمامیت ارضی خاورمیانه مرهون پایداری او و وابسته به عزم او است. این اقتدار و ایستادگی در برابر جبهه متحد قدرتهای غربی در دوران قاجاریه و پهلوی غیرقابل تصور بود. این دستاورد و دستاوردهای مشابه در عرصههای داخلی و خارجی، برخاسته از همان فرهنگ خودباوری است که انقلاب اسلامی برای مردم ایران به ارمغان آورد.
*نویسنده و پژوهشگر تاریخ معاصر
منبع: دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب