printlogo


کد خبر: 166954تاریخ: 1395/8/12 00:00
روایت آخرین سفیر آمریکا از واپسین ماه‌های حضور در ایران
آغاز دوره تحقیر آمریکا

در روزهای نخستین پس از پیروزی انقلاب، شاه اقامت خود را در مصر تمدید کرد و با اینکه برنامه اولیه او اقامت یک روزه در آسوان و سپس پرواز به آمریکا بود، پس از یک اقامت نسبتاً طولانی در مصر به جای آمریکا رهسپار مراکش شد و در آنجا هم مدت زیادی ماند. با تماس‌های غیرمستقیمی که با اطرافیان شاه داشتیم چنین به نظر می‌رسید که علت اقامت طولانی او در مصر و سپس توقف در مراکش به امید حرکتی از طرف نیروهای نظامی ایران و دعوت از وی برای تصاحب مجدد تاج و تخت بود. اطرافیان شاه حتی پس از پیروزی انقلاب به او نوید می‌دادند مردم و باقی‌مانده نیروهای نظامی ایران به‌زودی در برابر خشونت و اقدامات افراطی رژیم جدید قیام خواهند کرد و در این شرایط مصلحت نیست او از دنیای اسلام خارج شود و شانس بازگشت خود را با مسافرت به آمریکا و فراموش شدن در یک نقطه دورافتاده از میان ببرد!
روش شاه و تظاهر او به اینکه هنوز خود را پادشاه قانونی ایران می‌داند در روابط آمریکا با حکومت اسلامی جدید ایران هم مسائل تازه‌ای به وجود می‌آورد. مادامی که شاه از ادعای تاج و تخت دست برنداشته و می‌خواست چنین وانمود کند که روزی به ایران باز خواهد گشت، موضع ما در برابر رژیم جدید ایران قابل دفاع نبود. اگر شاه پس از آن همه تاخیر و تعلل می‌خواست برنامه قبلی خود را اجرا کرده و به آمریکا برود، موقعیت ما از این هم دشوارتر می‌شد زیرا در ایران این تصور قوت می‌گرفت که ما شاه را در پناه خود گرفته و می‌خواهیم او را در اجرای نقشه‌های تازه‌ای برای بازگشت به ایران یاری دهیم. البته اگر شاه همزمان با مسافرت به آمریکا رسماً از مقام سلطنت استعفا می‌کرد، وضع فرق می‌کرد ولی اگر در حفظ عنوان و مقام خود پافشاری و چنین وانمود می‌کرد که قصد جمع‌آوری قوا برای بازگشت به ایران را دارد، ما در وضع دشواری قرار می‌گرفتیم.  روز 26 فوریه 1979/8 اسفند 1357، پس از آنکه اطلاع یافتیم سفیر ما در مراکش تقاضای تجدید دعوت از شاه را به آمریکا نموده است، پیام تندی به واشنگتن مخابره کردم و طی آن اخطار کردم که دعوت از شاه برای سفر به آمریکا پس از پیروزی انقلاب و تحت شرایط فعلی مخاطراتی به دنبال خواهد داشت و این سوءظن را در میان رهبران حکومت انقلابی جدید تقویت خواهد کرد که ما هنوز برای بازگرداندن شاه به قدرت، توطئه می‌کنیم.  در این پیام تاکید کردم اگر ما قصد برقراری روابط محکم و اطمینان‌بخشی با رژیم جدید ایران را داریم باید از هرگونه همکاری با شاه خودداری کنیم و روابط خود را با او حداکثر به همان حدود روابط دوران تبعید محدود سازیم. در پایان این پیام خاطرنشان ساختم منافع ما ایجاب می‌کند به شاه توصیه شود جای دیگری را برای دوران تبعید خود انتخاب نماید و از تشویق او برای مسافرت به آمریکا جداً احتراز شود. پس از ارسال این پیام به واشنگتن در تماس‌های تلفنی با مقام‌های وزارت خارجه آمریکا صریحاً به گروگانگیری اعضای سفارت در صورت مسافرت شاه به آمریکا اشاره کردم و به «چارلی ناس» که برای استفاده از مرخصی یک ماهه‌اش عازم واشنگتن بود تاکید نمودم در ملاقات با مقام‌های ارشد وزارت خارجه خطرات احتمالی پذیرفتن شاه را به آمریکا با آنها در میان بگذارد. چارلی ظاهراً در کار خود موفق شده بود زیرا از اوایل ماه مارس (اواسط اسفند 57) تغییر محسوسی در روش آمریکا نسبت به این مساله آشکار شد. روز هفتم مارس 1979/16 اسفند 57،  «نیوسام» معاون وزارت خارجه آمریکا در ملاقات با 2 واسطه آمریکایی شاه به آنها گفت که مسافرت شاه به آمریکا در شرایط فعلی خطر جدی متوجه دیپلمات‌های آمریکایی مقیم تهران خواهد ساخت و ممکن است به به‌گروگان گرفتن آنها از طرف گروه‌های مسلح منجر شود. کمی بعد یک پیام خصوصی از طرف پرزیدنت کارتر به پادشاه مراکش و خود شاه ارسال شد که طی آن رئیس‌جمهور آمریکا به علت «احتمال خطر جدی گروگانگیری اتباع آمریکایی» مسافرت شاه را به آمریکا در موقعیت فعلی به مصلحت تشخیص نداده بود.  به این ترتیب خطر یک برخورد جدی بین آمریکا و حکومت انقلابی جدید ایران در آن روزها از میان رفت و من با نزدیک شدن تاریخ مراجعت معاونم از مرخصی، آماده عزیمت از ایران می‌شدم. در شرایط خاص آن روز ترجیح می‌دادم موضوع کناره‌گیری من از سفارت علنی نشود و قرار بود مسافرت من به عنوان یک سفر عادی برای انجام مشورت‌هایی در واشنگتن تلقی شود.  بدین صورت پرونده 35 ساله خدمت من برای ایالات متحده آمریکا که قسمت عمده آن در بحرانی‌ترین نقاط جهان گذشت، ششم آوریل 1979/17 فروردین 58، با خروج من از ایران بسته شد. خدمات من در سرزمین‌های آشفته و بحران‌خیز جهان، کم و بیش مفید و ثمربخش بود و حتی تجارب تلخ ماه‌های آخر ماموریت من می‌توانست درس عبرتی برای رهبران سیاسی آمریکا باشد تا از تکرار اشتباهات گذشته بپرهیزند و سیاست خارجی ما را براساس معقول‌تر و منطقی‌تری استوار سازند.  متاسفانه این امیدها در ماه‌های بعد بر باد رفت. روش سست و بی‌بنیاد حکومت کارتر در سیاست خارجی و اقدامات نامعقول برژینسکی که هنوز قادر به درک واقعیت مسائل ایران نبود، نوامبر 1979 به گروگانگیری اعضای سفارت آمریکا منجر شد و یک دوره تحقیر ملی که در تاریخ آمریکا نظیر آن دیده نشده است، آغاز شد. پس از مراجعت به واشنگتن به وزارت خارجه رفتم و تقاضای ملاقات فوری با وزیر خارجه را کردم. «سایروس ونس» به گرمی مرا پذیرفت و در میان شگفتی من گفت پرزیدنت کارتر پست سفارت دیگری را برای من در نظر گرفته است. از آنجا که تیرگی روابط من با کاخ سفید در اواخر ماموریتم بر کسی پوشیده نبود حیرت و تعجب خود را از اینکه رئیس‌جمهور، سفارت جدیدی را برای من در نظر گرفته به ونس ابراز داشتم. ونس گفت رئیس‌جمهور با این پیشنهاد می‌خواهد از من دلجویی کند و در واقع بر درستی نظرات و پیشنهادات من و اشتباهات خود صحه می‌گذارد. به همین جهت ونس تاکید کرد پیشنهاد رئیس‌جمهور را به طور جدی مورد بررسی و مطالعه قرار دهم. با وجود اصرار ونس، من در پذیرفتن ماموریت جدید در حکومت کارتر تردید داشتم زیرا به هر حال باید با همان کسانی که در ماموریت تهران با آنها سر و کار داشتم، کار کنم. به ونس گفتم من تصور نمی‌کنم در هیچ شرایطی بتوانم با برژینسکی و دار و دسته‌اش کار کنم و در هر حال فکر می‌کنم آنها در کار وزارت خارجه و در نتیجه در کار سفرا دخالت خواهند کرد. اما ونس اطمینان داشت با درسی که از تجربه ایران گرفته شده در هر ماموریت جدیدی که برای من در نظر گرفته شود گرفتاری‌ها و مسائل گذشته تکرار نخواهد شد. اما من همچنان علاقه‌مند به ترک خدمت و بازنشستگی بودم. ونس سرانجام پیشنهاد کرد چند روزی به مرخصی بروم و بعداً تصمیم نهایی خود را در این باره اتخاذ کنم.
در ملاقاتی که با ونس داشتم او به اختصار به فشارهایی که برای تغییر سیاست آمریکا درباره خودداری از دادن پناهندگی به شاه به عمل می‌آید اشاره کرد و گفت او هم با من هم‌عقیده است که ورود شاه به آمریکا ممکن است به گروگانگیری سفارت آمریکا در تهران منجر شود و به همین جهت در مقابل فشارهایی که برای پذیرفتن شاه در آمریکا به عمل می‌آید مقاومت می‌کند. ونس گفت اگر این فشارها ادامه پیدا کند ممکن است به کمک من برای استدلال در این باره احتیاج داشته باشد. من گفتم در صورت لزوم در اختیار او خواهم بود ولی درباره این موضوع دیگر مراجعه‌ای به من نشد.
قبل از اینکه برای گذراندن ایام مرخصی خود به فلوریدا بروم یکی از دوستان من که از اعضای هیات امنای «مجمع آمریکایی» بود به من تلفن کرد که چون رئیس این مجمع به سن بازنشستگی رسیده و در پاییز آینده کناره‌گیری خواهد کرد می‌خواهند مرا برای ریاست این مجمع پیشنهاد کنند. مجمع آمریکایی یک سازمان مطالعاتی وابسته به دانشگاه کلمبیا است که سال 1950 از طرف آیزنهاور تاسیس شده و کار آن تحقیق و بررسی درباره مسائل مربوط به سیاست آمریکا است. دوست من تاکید کرد که حتماً ظرف یک هفته به این پیشنهاد پاسخ دهم زیرا در جلسه هفته بعد مجمع باید در این باره اتخاذ تصمیم شود.  چهار- پنج روز تعطیلی در سواحل فلوریدا و زندگی راحت و بی‌دغدغه بدون محافظ و مراقبت و بدون جنگ اعصاب، مرا در تصمیم خود برای تقاضای بازنشستگی و کناره‌گیری از کار دولتی راسخ‌تر کرد. پیامی از وزارت خارجه که حاکی از تعیین سفیر جدیدی از طرف رئیس‌جمهور برای ایران و لزوم اعلام استعفای رسمی من از پست سفارت آمریکا در ایران بود هرگونه تردیدی را از میان برداشت. نخست به دوستان خود در وزارت خارجه گفتم که نامه استعفای مرا خودشان تهیه کنند و با امضای من به کاخ سفید بفرستند. سپس به مجمع آمریکایی اطلاع دادم پیشنهاد ریاست این مجمع را می‌پذیرم و سپس نامه‌ای به ونس، وزیر خارجه نوشتم و تصمیم خود را به بازنشستگی به وی اطلاع دادم. در تقاضای بازنشستگی خود تصریح کردم چون به حسن تدبیر و قضاوت رئیس‌جمهور در مواقع بحرانی اعتقاد و اعتماد ندارم نمی‌توانم کار تازه‌ای را در این دولت بپذیرم.
منبع: ویلیام سولیوان، ماموریت در ایران


Page Generated in 0/0075 sec