مهدی طاهرخانی: سرانجام قصه سیمهای رنگی و مانیتوری که خطهای شکسته را نشان میداد تمام شد. حالا همه خطها راست و مستقیم است، درست شبیه خود منصور پورحیدری. بدون کوچکترین زاویهای به چپ و راست، بالا و پایین. مردی که یک عمر برای باشگاه استقلال چه بهعنوان بازیکن چه در کسوت مربی و سرپرست، افتخارآفرینی کرده بود ظهر جمعه 14 آبانماه بیآنکه چیزی به دنیا بدهکار باشد با خیال آرام چشمانش را روی هم گذاشت و رفت. رفت تا ابد در تاریخ بماند. تاریخ باشگاه استقلال همانند پرسپولیس لبریز از بازیکنان و مربیان بزرگی است که اگر قرار باشد یکی از آنها را بالاتر از دیگری بنویسی با سرگیجه و وسواس مواجه میشوی اما داستان منصور پورحیدری با همه بزرگان استقلال یک تفاوت اساسی دارد. منهای افتخارات و عناوینش چه بهعنوان بازیکن و چه مربی که از او یک چهره بیبدیل و بیتکرار میسازد، آنچه موجب شده او به تنهایی بر صدر خوبها تکیه بزند، مرامی بود که نمونهاش در فوتبال ما یافت نمیشود. آخرین باری که استقلال در آسیا قهرمان شد با هدایت او بود اما در دو سه دهه اخیر مصاحبهای را پیدا نمیکنید که پورحیدری به این عنوان فاخر اشاره کرده باشد و بخواهد با آن فخر بفروشد. پورحیدری بارها به اشکال مختلف از باشگاه استقلال به بیرون رانده شد اما هرگاه به کمکش نیاز بود بیآنکه بخواهد گذشته را پیش بکشد و تسویه کند، بیهیچ منتی آمد و یک گوشه کار را گرفت. استقلال پر از اسطوره است اما او از بین این همه چهره و افتخارآفرین لقب پدر را به ارث برد. به او پدر گفته شد چون پدر اهل تلافی بدی فرزند نیست، پدر بیمنت برای اولادش کار میکند، پدر خستگیناپذیر است. پدر اهل دو دو تا چهار تا برای فرزندانش نیست. پدر استقلال به او گفته شد چون بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و در وضعیتی که صحبت از انحلال تیم تاج میشد او یکتنه پای کار ایستاد و با تغییر نام باشگاه به استقلال، فصل جدیدی را برای تیم محبوب پایتخت آغاز کرد. کسی چه میداند اگر آن روز پورحیدری و پورحیدریها نبودند شاید تاج سابق به چند شعبه مختلف با عناوین گوناگون منشعب میشد و حالا تیم واحدی که مقابل پرسپولیس با هواداران میلیونیاش ایستادگی کند کلا وجود خارجی نداشت. همان نام سابق برای آبیها کافی بود تا برای همیشه نسخهشان پیچیده شود و برود اما مردان واقعی تاریخ باشگاه استقلال بسان منصور پورحیدری پای کار ایستادند و به بهترین نحو دوران گذار را مدیریت کردند. درست شبیه پدری که فرزندش را در بدترین وضعیت ممکن به زندگی بازمیگرداند.
منصور پورحیدری در دورانی موفق به قهرمان کردن استقلال در آسیا شد که همه بودجه یک سال تیم به اندازه رقم قرارداد یک بازیکن ذخیره امروز نبود. با جیبی خالی بدون ذرهای توجه دولتی، پرواز چارتر، چمن مناسب، تدارکات خوب، او بهترینها را گرد هم آورد و به بزرگترین افتخار ممکن باشگاهی در سطح قاره رساند. قصهای که حتی با تیمملی فوتبال ایران هم تکرار شد.
این قصه مردی است که رازهای بسیاری را در زندگیاش داشت و از آنجا که اهل فخرفروشی و مصاحبههای هدفدار برای خودنمایی نبود، خیلیها از آن رازها بیخبرند اما خبر اصلی همان بزرگی مردی بود که هیچگاه خودش را متقدم بر محبوب آبیاش ندید.