وحید اصغریینگجه*: در حالی که بسیاری از کارشناسان بازار کار، ناکافی بودن درآمد و مشکلات اقتصادی و معیشتی را از جمله علل گرایش افراد به شغل دوم عنوان میکنند، با این همه نباید از این نکته غافل ماند که نگاه انسان جدید به دنیا، نگاه پولمحور است و در پس سبک زندگی مدرن اینطور بیان میشود که هرکس پول بیشتری داشته باشد و دارای سرمایه بیشتری باشد، قابل احترامتر است. چنانکه در جامعه ما نیز طی یک دوره گذار، رواج ارزشهای پولی و پولپرستی به طرز چشمگیری فزونی گرفته و خود را در کانون سبک زندگی ما ایرانیها قرار داده است و بیشترین زمان افراد در محیط خانه و حتی کار، صرف دستیابی به درآمد بیشتر شده و ارتباطات سالم و موثر میان اعضای خانواده و جامعه، جای خود را به ارتباطات ناسالم و روابط مبتنی بر منافع شخصی داده است که علت این موضوع ایجاد نگرش پولی و مادیزدگی است به نحوی که در میان نسل جدید تمایل به سبک زندگی مصرفی و فردگرایی، بهگونهای که در غرب و جوامع سرمایهداری رواج دارد به میزان زیادی دیده میشود که با توجه به تغییر الگوی مصرف در عرصههای مختلف از جمله وسایل خانگی، تزئینات منزل، خوراک، پوشاک و... این موضوع میتواند حاکی از تغییراتی مهم در آداب و رسوم، عقاید، ارزشها، ایدهها و هنجارها باشد. پول ابزار زندگی است اما همه زندگی اجتماعی، در آن معنا و خلاصه نمیشود. وقتی در یک جامعه از ارزشهای معنوی کاسته شده و به نوعی پول از حالت ابزاری خود خارج شود و هویتی بتگونه به خود بگیرد، طبیعی است شاهد ظهور پدیدههایی چون «بستنی با روکش طلا»، «لاک طلا»، ویراژ دادن ماشینهای چند میلیاردی در سطح شهر و پیج بچهپولدارها در فیسبوک و اینستاگرام توسط قشری از جامعه باشیم. در واقع در فرآیند تغییرات فرهنگی، زمانی که ابعاد مادی فرهنگ به سرعت تغییر یابد، الگوهای ارزشی نمیتوانند به همان سرعت، خود را با ابعاد مادی فرهنگ جامعه تطبیق دهند در نتیجه پسافتادگی فرهنگی پدید میآید و از طرف دیگر عدم انسجام کافی هویت اجتماعی باعث میشود این سازگاری دیرتر اتفاق بیفتد و ما شاهد چنین پدیدههایی باشیم. البته نباید نادیده گرفت گروههای مرجع در نسل جدید تغییر یافته و بیشتر از الگوهای غربی و ارزشهای مادیانگارانه تاثیر میگیرند تا الگوهای ملی که این امر خود در تغییر نگرش و باورهای نسل جدید بیتاثیر نبوده است، بنابراین الگوهای سنتی دیگر نمیتوانند رهبری رفتارها و کنشها را به دست بگیرند. از سوی دیگر به نظر میرسد نهادهای مرتبط و هنجارساز جامعه ایرانی نتوانستهاند به اندازهای که باید، افراد خود را اجتماعی تربیت کنند تا فرد نسبت به اجتماع دغدغه داشته باشد، چنانکه در راستای منافع جمعی تا حدی که لازم است از منافع فردی خود بگذرد. اگر از تعبیر دورکیمی حرکت کنیم ما 2 نوع جامعه داریم؛ جامعه مکانیکی و جامعه ارگانیکی. همبستگی مکانیکی در جایی رواج دارد که حداقل تفاوتهای فردی وجود داشته باشد و اعضای جامعه از نظر دلبستگی به خیر همگانی بسیار همسان یکدیگر باشند. برعکس همبستگی ارگانیکی نه از همانندیهای افراد جامعه بلکه از تفاوتهایشان پرورش مییابد. اینگونه همبستگی فرآورده تقسیم کار است. در جامعه ارگانیکی ایران (با مبنا قرار دادن تقسیم کار)، مادیگرایی و فردگرایی روزافزون و به دنبال آن فقدان انسانیت، نوعدوستی، اخلاق اجتماعی و... میتواند آغازگر فروپاشی اجتماع باشد. همچنین تبلیغ فرهنگ و اهداف مادی از راههای مختلف از جمله رسانهها در جامعه از یکسو و از سوی دیگر فقدان ابزار مشروع و قانونی در دست افراد آن جامعه برای رسیدن و برآورده کردن اهدافی که جامعه به آن ارزش و اهمیت بخشیده و تبلیغ میکند، با توجه به نظریه آنومی مرتن و نظریه پیوند افتراقی سادرلند میتواند باعث بروز خیلی از آسیبهای اجتماعی از جمله طلاق، اختلاس، دزدی، رشوه، کیفقاپی، قتل و... شود.
*کارشناس ارشد جامعهشناسی