printlogo


کد خبر: 167385تاریخ: 1395/8/20 00:00
بازشناسی جریان هویتی-تاریخی در سینمای جهان
سینمای هویتی از هالیوود تا ایران

روایت قوی و هنرمندانه، تمرکز بر خواست‌های فطری انسان چون حماسه و عشق، ارائه شیوه‌های نو و جذاب بازیگری و بازیگردانی، سادگی و بی‌تکلفی فضای فیلم و در نهایت زنده کردن شعار «ما می‌توانیم» و به تبع آن، ایجاد حس عزت و قدرت در مخاطب را می‌توان تنها به عنوان بخشی از عوامل موفقیت  فیلم‌ها و سریال‌هایی دانست که مردم از آنها استقبال کرده‌اند. دلایل متعدد دیگری وجود دارد که نشان می‌دهد بسیاری از فیلم‌ها صرفا به خاطر دارا بودن همین وجوه، مورد استقبال قرار می‌گیرند. قطعا یکی از جدی‌ترین اصول و مبانی شکل‌دهی فیلم‌هایی با ویژگی‌های «قهرمان‌محور»ی تاکید بر سینمای هویتی است. اشاره به مسائل ملی- هویتی و دینی و فطری با تاکید بر سوژه‌های فراوان تاریخی بی‌تردید می‌تواند با ساخت مناسب مورد اقبال مخاطبان قرار گیرد. مانند بسیاری از کشورهای دنیا که در آنها سینما، بیش از هر مدیوم هنری و رسانه‌ای دیگری، در ایجاد تصویری مشترک از تاریخ و هویت ملی در بین مردم نقش دارد، در ایران نیز شاید بتوان گفت این سینما و تلویزیون بوده‌اند که با ساخت آثار تاریخی، ذهنیت اکثریت غالب مردم را از تاریخ و هویت ملی خود شکل داده و تثبیت کرده‌اند. البته باید به این نکته اذعان کرد که بر خلاف سینمای غرب و بویژه هالیوود که در آنها شاهد ساخت آثار متعدد در بستر تاریخ هستیم، متاسفانه در طول نزدیک به 4 دهه گذشته به دلیل نیاز به سرمایه‌گذاری و بودجه بالا، جز تعداد معدودی فیلم تاریخی که اغلب آنها هم شامل آثار تاریخی- مذهبی می‌شوند، سینمای ایران رغبت چندانی برای ساخت آثار نمایشی در بستر تاریخ از خود نشان نداده و به همین دلیل همواره این تلویزیون بوده که بار اصلی ساخت آثار مختلف داستانی در بستر بازه‌های مختلف تاریخی را برعهده گرفته است.
سینمای هویتی در ایران
با همه این کاستی‌ها اما در میان فیلمسازان ایرانی چهره‌هایی را می‌توان یافت که تلاش‌های بیشتری برای به تصویر کشیدن ماجراهای واقعی تاریخی یا روایت داستان‌های خود در بستر تاریخ ایران داشته‌اند، از جمله زنده‌یاد «علی حاتمی» که با ساخت سریال عظیم «هزاردستان» و ساخت دکور تهران قدیم و ایجاد شهرک غزالی باعث شد برای همیشه تصویر تهران قدیم آنطور که او می‌خواست باقی بماند و تثبیت شود. کارگردانی که با ساخت آثاری مانند «کمال‌الملک»، «مادر» و «دلشدگان» هم علاقه بسیارش به بازسازی شخصی تاریخ را به نمایش گذاشت و هم تمام تلاشش را برای رسیدن به فرمی بومی و ایرانی برای روایت داستان‌های خود انجام داد.  جز «هزاردستان» علی حاتمی که همواره به عنوان یکی از آثار تاریخی مهم ایران باقی ماند و تاثیر مهمی بر جریان فیلم‌ها و سریال‌های پس از خود گذاشت، در طول سال‌های گذشته فیلم‌ها و سریال‌های دیگری نیز ساخته شدند که تاثیر بسزایی در دانش تاریخی مخاطبان و همچنین دستیابی به یک هویت مشترک تاریخی داشتند. از جمله «سربداران» محمدعلی نجفی که به قیام سربداران خراسان به رهبری شیخ «حسن جوری» علیه مغول‌ها می‌پرداخت یا آثاری مانند «مدار صفر درجه»، «شب دهم» و «پهلوانان نمی‌میرند» از «حسن فتحی» که همگی با استقبال بالای مردمی نیز مواجه شدند.  جز این آثار، «مسعود جعفری‌جوزانی» هم که سابقه ساخت فیلم‌هایی مانند «شیر سنگی» را در کارنامه داشت با ساخت «در چشم باد» با خلق یک قهرمان ایرانی تلاش کرد در اثری ماندگار با روایت زندگی قهرمان خود از کودکی تا شهادت، تاریخ معاصر ایران را نیز روایت کند. «سیدضیاءالدین دری» نیز با ساخت «کیف انگلیسی» داستانی سیاسی را در بستر تاریخ معاصر روایت کرد و بسیار مورد اقبال قرار گرفت اما بعدها با ساخت «کلاه پهلوی» نتوانست موفقیت آن اثر را تکرار کند.  در طول چند سال گذشته اما روایت تاریخ معاصر ایران بویژه سال‌های منتهی به انقلاب و همچنین دهه 60 نیز اهمیت فراوانی یافته است و آثار مهمی چون «ارمغان تاریکی» و «پروانه» از «جلیل سامان» با تمرکز بر فعالیت منافقین و همچنین «کیمیا» از «جواد افشار» با تمرکز بر انقلاب و دفاع‌مقدس و «وضعیت سفید» «حمید نعمت‌الله» در بستر جامعه‌ شهری سال‌های جنگ ساخته شدند. جز این آثار اما بخش مهمی از تولیدات تاریخی ایران را آثاری با محوریت شخصیت‌های واقعی تشکیل می‌دهند. از جمله «دلیران تنگستان» همایون شهنواز با تمرکز بر مبارزات شهید «رئیسعلی دلواری»، «بوعلی سینا» به کارگردانی «کیهان رهگذار»، «کوچک جنگلی» بهروز افخمی بر اساس مبارزات میرزا کوچک‌خان، «امیر کبیر» از سعید نیکپور، «شیخ بهایی» شهرام اسدی، «روشن‌تر از خاموشی» با نگاهی به زندگی «ملاصدرا» به کارگردانی حسن فتحی، «نردبام آسمان» ساخته «محمدحسین لطیفی» براساس زندگی «غیاث‌الدین جمشید کاشانی»، «شهریار» از کمال تبریزی و «روزگار قریب» ساخته «کیانوش عیاری» با روایت زندگی دکتر محمد قریب. با وجود دست خالی سینما در سال‌های گذشته در روایت تاریخ معاصر ایران اما خوشبختانه در طول سال‌های اخیر ظاهرا جریان ساخت آثاری در بستر تاریخی قوت بیشتری گرفته است از جمله آثاری مانند «استرداد» ساخته «علی غفاری» که توانست سیمرغ بهترین فیلم جشنواره فجر را نیز به خود اختصاص دهد. یا آثاری مانند «امکان مینا» و «سیانور» که با دستمایه قرار دادن موضوع مهمی در تاریخ معاصر ایران ساخته شدند. همچنین «نفس» از «نرگس آبیار» که در دل روایت زندگی یک دختر کوچک بخشی از تاریخ معاصر ایران را نیز روایت می‌کند و تصویری عینی‌تر از آن به دست می‌دهد یا «یتیم‌خانه ایران» ابوالقاسم طالبی که دست روی یکی از موضوعات مهم و چالش‌برانگیز تاریخ ایران گذاشته است.  بنابراین به نظر می‌رسد با وجود ضعف بزرگ سینمای ایران در روایت داستان‌هایی در بستر تاریخ، در سال‌های اخیر توجه به این موضوع شدت بیشتری گرفته و می‌توان برای ساخت آثار تاریخی بهتر و مهم‌تر در سینمای ایران در سال‌های آینده امیدوار بود اگرچه تلویزیون و سینمای امروز ایران به طور اخص و مدیران فرهنگی و سینمایی به طور اعم  از برنامه مشخصی تبعیت نمی‌کنند. یک روز آنتن تلویزیون از سریال‌های ایرانی پر می‌شود و سهم سریال‌های خارجی به تعداد انگشت دست نمی‌رسد و روزی مثل امروز این قضیه برعکس می‌شود که هر دو حالت دلزدگی مخاطب را در پی دارد. یک روز نیز سینمای ما آینه‌ای مناسب برای بازنمایی تاریخ و هویت ایرانی- اسلامی نیست.
 سینمای هویتی شرق آسیا
شاید بتوان مدعی شد پیش از سال‌های میانی دهه 80، اکثر جامعه‌ ایران هیچ ذهنیت و اطلاعاتی از کشور کره و تاریخش نداشتند و بین هیچکدام از کشورهای شرق آسیا تفاوتی قائل نمی‌شدند اما از سال 85 و آغاز پخش مداوم سریال‌های کره‌ای در تلویزیون ایران با سریال «جواهری در قصر» یا همان «یانگوم» ماجرا به کلی تغییر کرد. موج استقبال از این سریال و نمایش پی‌درپی آثار کره‌ای از جمله «امپراتور دریا»، «افسانه جومونگ»، «تاجر بوسان»، «امپراتور بادها»، «امپراتور آهن»، «افسانه دونگ‌یی» و «افسانه خورشید و ماه» در نگاه مخاطبان به کشور کره اهمیتی بیش از سایر کشورهای شرق آسیا بخشید و ذهنیتی مشترک از تاریخ، فرهنگ و تمدن این کشور برای مردم ایجاد کرد و در نهایت تصویر ارائه‌شده در این آثار را تبدیل کرد به تصویر غالب از واقعیت تاریخ کره در ذهن مخاطبان. این اتفاق اما تنها مختص مردم ایران نبود و سریال‌سازان کره‌ای توانستند با نمایش آثارشان در کشورهای مختلف از جمله همسایه‌های آسیایی خود و همچنین کشورهای مختلف از استرالیا تا آرژانتین، مکزیک، کشورهای اروپای شرقی و حتی آمریکا تصویری مطلوب اما غیرواقعی از تاریخ خود را در ذهن جمعیت گسترده‌ای از مردم جهان تثبیت کنند و هویتی جعلی برای خود بسازند؛ تاریخی ساختگی که در زمان نمایش سریال «جومونگ» به دلیل مصادره تاریخ، افسانه‌ها و اساطیر چینی با حاشیه‌های فراوانی در آن کشور روبه‌رو و در نهایت باعث تغییر بسیاری از دیالوگ‌ها در چین شد و حتی در ایران نیز به دلیل مشابهت بخش‌هایی از داستان با داستان‌های کهن ایرانی با انتقادات بسیاری مواجه شد.
 دلایل موفقیت سینمای کره
روایت در فیلم‌های کره‌ای سرشار از تحرک است و مخاطب  را در یک تعلیق دائمی غوطه‌ور می‌کند. شاید به ندرت پیش بیاید که در یک فیلم کره‌ای از سکانسی به سکانس دیگر برویم بدون اینکه در آن تعلیقی وجود داشته باشد. این امر هم ممکن نمی‌شود مگر با استفاده از ریتم تند و روایت با سرعت بالا! این امر تا جایی ادامه دارد که در بسیاری اوقات ما شاهد این هستیم که نویسنده برای حفظ این سرعت در روایت داستان تن به ایجاد حفره‌هایی می‌دهد که شاید به زعم بعض منتقدان روایت اثر را ابتر کند.  با این همه مخاطب جهانی این شیوه را پذیرفته و آن را دوست هم می‌دارد. این شیوه نوین روایتگری در  فیلم‌های کره‌ای موجب شده سینمای کره (که سریال‌های کره‌ای هم بخشی از این صنعت است) به شیوه‌ نوینی از تدوین نیز دست پیدا کند. تدوین مخصوصی که اجازه تمام شدن کنش را در یک صحنه نمی‌دهد و سراغ صحنه بعد یا نتیجه کنش می‌رود. شاید همین نوع تدوین است که به فیلمساز کره‌ای اجازه می‌دهد در هر قسمت 60 دقیقه‌ای از سریال روایت‌های فرعی بسیاری را به سرانجام برساند. از دیگر نقاط قوت سریال‌های کره‌ای، تمرکز بر ویژگی‌ها و خواست‌های فطری انسان است که ریشه در پیشینه شرقی کره‌ای‌ها دارد.  بازگشت به اخلاق و معنویت، گمشده انسان امروز است. چه آن جوان چهارمحالی که گوسفندانش را برای رسیدن به «سوسانو» می‌فروشد؛ چه آن پیرزن  آرژانتینی که نیمی از درآمد ماهانه‌اش را برای خرید حق اشتراک ماهانه ماهواره‌ای اختصاص می‌دهد تا  بتواند سلوک انسان شرقی‌نما را زندگی کند.  اخلاق کنفسیوسی و سلوک فردی از قسمت‌های تفکیک‌ناپذیر آثار کره‌ای است.  قهرمانانی که در یک دوره زمانی با استعداد‌های معمولی و تحت تعالیم روحانی می‌توانند از انسان‌های عادی متمایز شوند و ظرفیت‌های خلیفه‌اللهی را نمایان کنند.  اصلا همین قهرمان‌سازی خود از نیاز‌های انسان خودمحور امروز است. انسانی که از تنهایی و زندگی نکبت‌بار با خویشتن خویش به ستوه آمده است و به دنبال قهرمانی روحانی است تا ندای عبور از خویشتن خویش سر دهد و او را از این منجلاب متعفن بیرون کشد.  قهرمانی که  شجاع است و زیر بار ستم نمی‌رود، همواره یار مظلومان و مستضعفان است و خصم ظالمان و دنیاداران هفت‌خط. قهرمانی که حماسه را به صورت تام و تمام معنی می‌کند بی‌آنکه ذره‌ای از عشق و لطافت را از وجود خود براند. عاشق می‌شود و  در راه این عشق نقض پیمان هم نمی‌کند.
سینمای هویتی و بومی در چین
اما تنها کره‌ای‌ها نبودند که بر تولید پی‌درپی آثار تاریخی اصرار ورزیدند و سعی کردند به مدلی بومی برای ساخت این آثار دست یابند، بلکه پیش از آنها سینمای چین بود که با ساخت آثاری پرمخاطب و تاثیرگذار سعی کرد با تمرکز بر داستانگویی با محوریت عرفان‌های رزمی خود آن هم بر بستر تاریخ، ابتدا هویت ملی را بین مردم کشورش تقویت کند و سپس با نمایش و توزیع گسترده محصولاتش، تصویری قابل احترام از فرهنگ و سابقه تمدنی خود در ذهن مخاطب عام سایر کشورها بسازد.  فیلمسازان مهمی مانند «جان وو»، «ژانگ یی‌مو»، «چن کایگه» و «آنگ لی» با ساخت آثار مهمی چون «ببر خیزان، اژدهای پنهان» که موفق به دریافت جایزه اسکار نیز شد و همچنین فیلم‌های دیگری مانند «خانه خنجرهای پران»، «قهرمان» و فیلم پرخرج «صخره سرخ» و صدها اثر مشابه، توانستند هم در محافل و جشنواره‌های سینمایی سراسر دنیا موفقیت‌های بسیاری کسب کنند، هم مخاطبان فراوانی را جذب خود کنند و به همین جهت علاوه بر اینکه سود مالی کلانی را نصیب سینمای چین کردند، تصویری مطلوب از تاریخ و فرهنگی بومی چین را به نمایش گذاردند.
 استقبال از سینمای اسلامی- ایرانی در کشورهای منطقه
در سینما و تلویزیون ایران اما تنها تولیدات تاریخی که با پخش گسترده‌ خارج از ایران مخاطبان فراوانی را جذب کردند و به آثاری تاثیرگذار تبدیل شدند، 2 سریال تاریخی- مذهبی «مختارنامه» و «یوسف‌پیامبر» بودند که توانستند به میزان بالایی در میان مسلمانان سراسر جهان باوری مشترک از قصه‌های قرآنی و تصویری واقعی از پیامبران و همچنین تاریخ اسلام بسازند.  استقبال گسترده از این آثار و جلب توجه باقی کشورهای منطقه به ظرفیت‌های این مدیوم باعث به وجود آمدن واکنش‌هایی هم شد و سریال «فاروق عمر» با سرمایه‌گذاری قطر و شبکه mbc ساخته شد و هنگام پخش در محافل مذهبی انتقادات بسیاری را نیز برانگیخت.
 تمرکز هالیوود بر روایت‌های تاریخی
وجه اسنادی سینما و تبدیل شدن فیلم‌ها به اسنادی برای دریافتن اوضاع زندگی و فضای اجتماعی هر برهه تاریخی باعث شده است با تمرکز بر ساخت اتفاقات واقعی تاریخی یا روایت داستان‌هایی در بستر تاریخ بتوان ذهنیتی نسبتا مشترک از برهه‌ها و اتفاقات تاریخی را برای مخاطب عام ساخت و به آنها هویتی واحد بخشید. به همین دلیل هم شاید بتوان مدعی شد امروز ذهنیت اکثر مردم جهان از نحوه زندگی و حال و هوای دوره‌ها و بازه‌های زمانی مختلف تاریخی، بیش از همه ساخته و پرداخته سینما و تلویزیون است. در این بین باید گفت هالیوود بیشترین تمرکز و اهتمام را برای نمایش روایت‌های تاریخی مطلوب خود در فیلم‌های سینمایی در میان سینمای کشورهای جهان داراست. برای درک بهتر موضوع شاید بد نباشد نگاهی بیندازیم به تعداد آثار تاریخی در میان آثار اصلی هالیوود در مراسم اسکار به عنوان ویترینی از مهم‌ترین تولیدات یک ساله سینمای آمریکا.
 جریان‌شناسی سینمای تاریخی در هالیوود
سال گذشته، در اسکار هشتاد و هشتم بیش از نیمی از فیلم‌های نامزد اسکار در بخش‌های مختلف را آثار تاریخی تشکیل می‌دادند. «از گور برخاسته» ساخته «آلخاندرو گونزالس ایناریتو» که روایتگر داستانی در قرن نوزدهم بود و جایزه بهترین کارگردانی را برد. «پل جاسوس‌ها» اثر «استیون اسپیلبرگ» که داستانی را در سال‌های جنگ سرد شوروی و آمریکا روایت می‌کرد. «هشت نفرت‌انگیز» «کوئینتین تارانتینو» که روایتگر ماجرایی در بستر روزهای پس از جنگ‌های داخلی آمریکا بود. «بروکلین» از «جان کرولی» که به داستانی عاشقانه در بستر جامعه دهه 50 میلادی می‌پرداخت. «اسپات لایت» توماس مک‌کارتی که براساس اتفاقی واقعی در روزنامه بوستون‌گلوب در سال 2001 ساخته شده بود و جایزه بهترین فیلم را نیز از آن خود کرد. «ترامبو» اثر «جی روچ» که براساس زندگی واقعی «دالتون ترامبو» فیلمنامه‌نویس مشهور آمریکایی ساخته شده بود. «کارول» از «تاد هینز» که در بستر جامعه دهه 50 می‌گذشت و همچنین «دختر دانمارکی» تام هوپر که داستانی را در دهه 20 میلادی روایت می‌کرد. یک سال پیش از این و در اسکار هشتادوهفتم نیز همین نسبت در میان فیلم‌های مهم سال برقرار بود و بسیاری از آثار اصلی را فیلم‌های تاریخی تشکیل می‌دادند. از جمله «بازی تقلید» از «مورتن تیلدام» که براساس یک داستان واقعی در جنگ دوم جهانی ساخته شده بود و اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی را نصیب خود کرد. «سلما» به کارگردانی «آوا ماری دوورنی»
(Ava Marie DuVernay) که مانند خیلی از فیلم‌های مهم سال‌های اخیر، برده‌داری و تبعیض نژادی را دستمایه خود قرار داده بود و روایتگر مبارزات «مارتین لوترکینگ» برای گرفتن حقوق شهروندی سیاهان آمریکا بود. «نظریه همه‌چیز» از «جیمز مارش» که براساس زندگی «استیون هاوکینگ»‌ فیزیکدان مشهور جهان ساخته شده بود و همچنین «شکارچی روباه» بنت میلر، یک شخصیت ورزشی واقعی در تاریخ معاصر آمریکا را محوریت درام خود قرار داده بود.  در اسکار هشتادوششم باز هم فیلمی با محوریت تاریخ برده‌داری در آمریکا جزو آثار مهم سال بود و «12 سال بردگی» استیو مک‌کوئین برنده بهترین فیلم و بهترین بازیگر نقش مکمل زن شد. جز «12 سال بردگی» اما «اخاذی آمریکایی» دیوید اٌراسل و «باشگاه خریداران دالاس» ژان‌مارک ولی، از آثار مهم و تحسین‌شده‌ای بودند که در بستر تاریخ معاصر آمریکا روایت می‌شدند. اگر باز هم یک‌سال به عقب برگردیم، شاهد حضور چشمگیر آثار تاریخی در میان فیلم‌های مهم سال آمریکا خواهیم بود. در اسکار هشتادوپنجم «آرگو» بن افلک با دستمایه قرار دادن یکی از حساس‌ترین چالش‌های سیاسی تاریخ معاصر آمریکا با وجود ساختار ضعیف جایزه بهترین فیلم و فیلمنامه اقتباسی را از آن خود کرد. «جانگوی آزادشده» کوئینتین تارانتینو نیز با روایت داستانی با محوریت نژادپرستی و برده‌داری در تاریخ آمریکا جایزه بهترین فیلمنامه اورجینال را برای تارانتینو به ارمغان آورد. «لینکلن» استیون اسپیلبرگ اما فیلم مهم دیگری بود که بر جنگ‌های داخلی آمریکا و زندگی رئیس‌جمهور وقت ایالات متحده تمرکز داشت و جایزه بهترین بازیگر مرد را نصیب «دانیل دی‌لوئیس» کرد. همچنین «مرشد» پل توماس اندرسن نیز با روایت داستانی الگوگرفته‌شده از تشکیل فرقه ساینتولوژی در دهه 50 میلادی ساخته شد و توانست نظرات مثبت بسیاری را کسب کند. اگر تاریخ اسکار را به همین ترتیب ورق بزنیم و به عقب بازگردیم طبق همین منوال خواهیم دید درصد بالایی از آثار مهم سال را فیلم‌هایی تشکیل می‌دهند که یا براساس وقایع و شخصیت‌های مهم تاریخی ساخته شده‌اند یا داستان‌های خود را در بستر برهه‌های مختلف تاریخی روایت می‌کنند و این نشان‌دهنده اهمیت روایت تاریخ در سینمای آمریکا و اهتمام هالیوود برای به تصویر کشیدن تاریخ از دریچه نگاه خود برای عامه مردم است. سینمایی که از نخستین سال‌های پدید آمدن جریان سینمای داستانگو در آن با «تولد یک ملت» و «تعصب» از دیوید گریفیث نشان داد به روایت تاریخ علاقه بالایی دارد و تا امروز به سختی می‌توان فیلمساز بزرگی را در آن یافت که دست به ساخت آثاری در بستر تاریخ نزده باشد.
منبع: هفت
 


Page Generated in 0/0044 sec