دکتر موسی نجفی: این اصل حتی برای فردی مثل «میرزا حسنخان انصاری» که جزو منتقدان مشروطه بوده مهم و اساسی است:
«قاجاریه مقابل دولتی که دندان طمع تیز و قصد جنگ و ستیز داشتند، چند فوج معدود بیاستعداد بیش نداشتند. امروز بحمدالله با 30 کرور ملت مجاهد جلو گیرند...».
د- سست بودن پایههای سلطنت فردی
ظلم سلطان و نامشروع بودن سلطنت استبدادی از جمله اصولی بود که در طی دوران مشروطه جای هیچ شبهه و شکی را باقی نمیگذاشت. در حقیقت در دوران مشروطه، مساله استبداد فردی پادشاه، نقطه مقابل رأی مجلس و مردم بود و لذا این مساله را مشروطهخواهان با حساسیت مضاعفی دنبال میکردند. البته این مهم گاه تا جایی پیش میرفت که اصل سلطنت و حکومت سلطنتی هم زیر سوال میرفت؛ چنانکه مرحوم «آیتالله علامه نائینی(ره)» در اینباره مینویسد: «از آن قوای ملعونه، نفوذ دادن به شاهپرستی است در مملکت، و بجای مراتب و درجات قوه علمیه و عملیه و سایر موجبات تفوق و امتیازات نوعیهاش مقرر داشتن، و مرجعیت امور لشکری و کشوری و سایر نوعیات را تابع این رذیله خبیثه قرار دادن و به اندازه مراتب و درجاتش منصب دادن و زمام امور را مفوض داشتن است به درجه رسوخش. اعمال این قوه، درجات استعباد و تملک رقاب مختلف نفوذ شاهپرستی در مملکت که نادانی و جهالت عمومیه را بیعلاج و ریشه علم و دانش و سایر موجبات سعادت و حیات ملی را به واسطه عدم فایده، بلکه مضر به ترقی بودن به کلی از مملکت
برمی اندازد».
رساله مقیم و مسافر تألیف مرحوم «آیتالله حاج آقا نورالله اصفهانی(ره)» نیز اصل سلطنت را نامشروع شمرده و ضمن بحث از مشروعیت نداشتن سلطنت مینویسد:
«آیا ممکن است اصل پادشاهی این پادشاه را مشروع کرد؟ تا چه رسد به سایر چیزها از گمرک و مالیات و چیزهای دیگر. آیا آن کسی که دولت مشروطه را مشروعه میکند، تغییری در پادشاه و پادشاهی فعلیه خواهد داد یا خیر؟ پس مشروطهمشروعه ممکن نیست که نخستین درجه او این است که اصل پادشاهی را مشروعه نمایند که امری است محال...».
ذ- عمل به قانون
از مواردی که در عصر مشروطیت، همگی به حفظ حرمت آن مقید و جملگی بر اصالت آن متفق بودند و آن را از اصول خدشه ناپذیر و بیچون و چرای مشروطیت میدانستند، مساله عمل به قانون و پایبندی به اصول قانونی است. در اینباره، عمل به قانون مصوبه مجلس شورای ملی به ترتیب مورد استناد قرار میگرفت. علت حساسیت زیاد بر روی این مساله آن بود که در جنبش عدالتخانه که پیشزمینه مشروطه بود، مساله ظلم و بیقانونی حکومت و مجریان آن، بسیار برای مردم حساسیت برانگیز بوده است. در واقع قانون در آن عصر به معنای عدل و عدالت و ثمره تمام دستاوردها به شمار میرفت.
ح- مثبت دیدن مسائل و افق روشن در تاریخ و آینده ملت
روحی که در اوایل مشروطیت در ملت ایران دمیده شده بود، روح امید، اختیار و اراده در عوض کردن مشکلات و نارساییها بود؛ و با توجه به همین نیرو و قوه و ذخیره ملی بود که وصول به اهداف بزرگ و ملی و آیندهای درخشان به مردم نوید داده میشد.
اختلاف اندیشه دینی با سکولاریسم در برداشت از این روح کلی زمانه
هرچند که در عصر مشروطیت، اشتراکها، قدرمشترکها و اصول ارزشی خاصی در وجدان عمومی و ملی ایران نهاده شد که تا دهههای متمادی تخلف آشکار و صریح از آن ناممکن بهنظر میرسید، در مرکز این وحدت رویه و اتفاق آرا، اختلاف سلیقهها و عقاید شروع به رشد و تزاید کرد؛ که در زیر، به چند نمونه از آنها اشاره میشود:
الف- مثال و الگوی انقلاب
اگرچه روح حاکم بر مشروطیت، روح تحول و انقلاب بوده است، با گذشت زمان، الگوها و نمونههای اسوه که باید معرف و سمبل این روح کلی باشند، تفاوتهایی را در دیدگاههای مذهبی و غیرمذهبی نشان میدهند. برای مذهبیون یا آزادیخواهان با دیدگاههای ملی و سنتی، روح مقدس قهرمانان مقدس صدر اسلام- بویژه «حضرت علی علیهالسلام» و «امام حسین علیهالسلام» - و بعد از آن قهرمانان ملی، «شاهعباس»، «یعقوب لیث» و دیگر امرای قدرتمند مطرح بوده است و برای گرایشات غربگرا، دانتون و ژاندارک و غیره به عنوان قهرمانان و الگوهای مقاومت جامعه معرفی میشدند.
ادامه دارد