دکتر موسی نجفی: در هر حال، جریان و گرایش مذهبی، در معرفی الگو و اسوه برای جامعه، دارای موضع و موازین خاص خود در برابر روشنفکران غربگرا بودند؛ موازینی که گذشت زمان نشان داد تا چه اندازه در ضمیر و اعتقاد مردم حضور جدی دارند.
ب- تفسیر و برداشت از قانون
هرچند عمل به قانون در نوشتههای تمام گرایشها و جناحهای عصر مشروطیت توصیه میشود، ولی اینکه کدام قانون باید ملاک عمل واقع شود، خود موضوع تفاوت بنیادین اهل شریعت با گرایشات غیردینی در مشروطیت بود.
در اینباره، اختلافنظر در میزان اخذ قوانین و اصول اروپایی، خود باعث بروز اختلاف و تنشهای فراوانی شد.
ج- ترقی یا تعالی
از جمله تفاوتهایی که در آرمانها و اصول جناحهای مذهبی با سکولار در عصر مشروطیت بهچشم میخورد و این اختلاف حضور محسوس و نامحسوس خود را به دهههای بعدی نیز میرساند، مساله آرمان نهایی و هدف کلی از مبارزات بوده است. در اینباره گروهی فقط، رفع واماندگی و عقبماندگی از قافله تمدن را اصل اساسی و نهایت امر انقلاب میدانستند و گروهی تعالی ملی و بازگشت به ارزشهای متعالی و اهداف آرمانخواهانه معنوی و الهی انسانی را نیز مد نظر داشتند. در بین مذهبیون آرمانگرا، تقریباً همه مشروعهخواهان و اکثر مذهبیون مشروطهخواه در گروه دوم قرار میگیرند. بهنظر میرسد تأثیرهای گفته شده نهتنها در ماهیت حرکت این 2 جریان تقریباً معارض در عصر مشروطه نقش داشته، بلکه در دههها و سنوات بعدی نیز بهطور کلی دارای تأثیرهای مشابه بوده است. امروز نیز میتوان رگهها و زمینههایی را در 2 جریان مشابه با آن زمان مشاهده کرد.
تفسیرها و برداشتهای متفاوت در اندیشههای همساز
وقتی از اندیشه دینی و غیردینی در مشروطه سخن میگوییم، باید در نظر داشته باشیم که این 2 تفکر بهطور کامل به دو جناح معین منفک شناخته شده تقسیم نشده بودند و در هر یک از آنها، اختلاف مشربها، اهداف، برداشتها و سلیقهها وجود داشته است. اگر بخواهیم با نوعی تسامح و تساهل تحقیقی به مساله بنگریم، در آخرین جریان حد اندیشه مذهبی یا به قولی صریحترین جریان در طیف دینی، تفکر مشروعهخواه ضد مشروطه قرار دارد و در نقطه مقابل آن جناح سکولار، افراطیترین تفکر گرایش غربگرای غیرمذهبی مشروطهخواه هست؛ ولی بین این دو جریان تقابل، میتوان دهها جریان، تفکر، حزب، دسته و طیف و رده فکری را تحقیق و ارزیابی کرد که گروهی به دسته اول و تعدادی به دسته دوم نزدیکترند. اما در نگاهی کلیتر، تقسیمی که بدان اشاره کردیم، به این معنا نیست که دوری و نزدیکی به هر یک از 2 تفکر گفته شده، بهطور مطلق ملاک و معیار اندیشه دینی یا اندیشه غربی در مشروطه باشد.
با نگاه به متن تاریخ مشروطه و وقایع و تحولات آن، پی میبریم که بسیاری از این جریانات و اندیشهها با توجه به مواضع فکری خاص، به یک گروه نزدیک، و با توجه به موضعگیری سیاسی از آن گروه دور میشوند؛ و دلیل این اختلاف و یکی نبودن رویه، آن بوده است که جریانهای آن دوران غالباً یک نمونه عالی و الگوی قوی و ممیز، یا رهبر واحد یا شخصیت فوقالعاده علیالاطلاق در رأس خود نداشتهاند.
دیدگاههای سیاسی- مذهبی در مشروطه، خود از چندین گروه و جناح تشکیل شدهاند که البته در هر جناحی یک یا چند نفر شاخص هستند. البته این مطلب به این معنا نیست که میزان تأخیر یک روشنفکر تازه از فرنگ برگشته، با میزان تأثیر یک مجتهد مردمی تراز اول یکسان بوده است؛ بلکه منظور این است که هویت و ماهیت رهبرشناسی در مشروطیت، ظرافتها و دقتهای زیادی را میطلبد و به هر حال چند نفری از علما، بلاشک دارای حکم نافذ و فتواهای معتبرتری بودهاند که معمولاً در سالهای اولیه مشروطیت همان چند نفر مسائل و مشکلات نهضت را حلوفصل میکردهاند. ولی این بدان معنا نیست که یک نفر به قدری نافذالملکه بوده که حرف آخر را میزده و کلامش برای همه حجت بوده باشد. با توجه به نکات فوق، شاید پرنفوذترین و معتبرترین نمود مذهبی را در جناح مذهبی، در بین سایر جریانها و گرایشهای مختلف مراجع ثلاث نجف داشتهاند؛ و در بین این 3 مرجع متنفذ نجف- یعنی حضرات آقایان حججاسلام «آخوند ملا محمدکاظم خراسانی(ره)»، «شیخ عبدالله مازندرانی(ره)»، «میرزا حسین نجلمیرزا خلیلتهرانی» - مرحوم آیتالله آخوند ملا محمد کاظم خراسانی(ره) دارای بیشترین نفوذ کلام بوده است.
ادامه دارد