دکتر موسی نجفی: اینان به یک معنا جزو روحانیت یا طبقه علمای سنتی محسوب نمیشدهاند و به یک معنا با قشر متجدد کراواتی و کفش واکسزده فکلی متجددمآب مشروطهچی فاصله زیادی داشتهاند؛ از طرف دیگر، با زبان مردم سخن میگفتند. این گروه در بین روضهخوانها و منبریهای پرشور و مردمی بوده و حتی تحصیلات مقدماتی حوزوی و دینی داشتهاند؛ ولی در مطبوعات، خانه علما، مجالس و انجمنها و مدارس جدید و چاپخانهها فعالیت میکردهاند. تحقیقات تاریخی نشان میدهد که تأثیر این قشر و گرایش اجتماعی، در یک دهه از مشروطه پررنگ و جدی بوده است البته این قشر از نظر فکری لااقل در جامعه چنین وانمود میکردند که علما و بزرگان دینی، مجری اوامر هستند و لذا بسیاری از اعلامیهها، فتواها و مطالب علمای بزرگ را اینان تبلیغ و ترویج میکردهاند. این گروه بعد از جدا شدن خطوط فکری در جریان مشروطه، به گروهها و طیفهای مختلف و قطبهای متفاوت و گرایشهای گوناگون جذب شدند: یک بخش از آنان در منورالفکری و تجدد غرق شدند و راه آنان را در پیش گرفتند. گروه دیگر به دنبال یأس در مشروطه دوم و سکوت بسیاری از اقشار، سکوت اختیار کردند و از صحنه اجتماعی و سیاسی تحولات مشروطه خارج شدند. گروه سوم، به جهت نزدیکی به علما و گذراندن تحصیلات عمیقتر حوزوی و تعمیق اصولیتر، به روحانیت پیوستند و به فعالیتهای دینی رایج پرداختند. و گروههایی نیز در دهههای بعدی جذب احزاب یا مشاغل دیوانی و اداری شدند. بهعنوان مثال، مرحوم «حاج آقابزرگ تهرانی(ره)»- نویسنده کتاب گرانقدر الذریعه- به دلیل محیط التهابآمیز و ضداستبدادی نجف، در این سنوات رد پای فرهنگی مهمی دارد؛ چنانکه در جریده درهالنجف، ترجمه تقریباً چند صفحهای مفصل کتاب «محمدفرید مصری» به نام «المدینه والاسلام» را از وی شاهدیم. متنی که با دقت در محتوای آن متوجه میشویم که به هماهنگی و یگانگی دیانت با تجدد و ترقی حکم میکند و اسلام را عامل عقبماندگی جوامع مسلمان نمیداند. در دومین شماره از سال اول جریده «درهالنجف» درباره انتشار این رساله و مترجم و مؤلف آن چنین نوشته شده است:
«چونکه کتاب مسطاب، الاسلام و المدینه تألیف حضرت الفاضل العالم الشیخ محمدفرید مصری- زادالله فی علماء الاسلام امثاله - که در مقام اثبات تطابق قوانین اسلام با موازین تمدن برآمده، کتابی است به غایت مفید و اطلاع بر مطالب آن برای اخوان دینی از لوازم است؛ و چونکه عبارات آن به لسان عربی بود و کثیری از ابنای وطن از معرفت آن لسان محرومند، لهذا جناب مستطاب عماد العلماء الاعلام... آقاشیخ آقابزرگ طهرانی- دامتبرکاته- به ترجمه آن به زبان فارسی تقرباً الیالله تبارک و تعالی مبادرت فرمودند و اداره درهالنجف هم بر حسب وظیفه خود عیناً آن را در این مجله درج خواهد نمود».
به هر حال، صرفنظر از این طیف مهم در صدر مشروطه یا لااقل در دهه اول مشروطه که میتوان برای آن ماهیت و آرمانها و نقش بینابینی در قبال 2 گرایش ناهمسازگار آن زمان قائل شد، اشاره به یکی از این گرایشها و تأثیر و ریشه تاریخی آن، خالی از فایده نیست.
گرایش مذهبی بینابینی و ریشه تاریخی آن در آغاز قرن
حال که سخن به اقشار بینابینی و مؤثر در 2 جناح فکری متقابل کشیده شد، مناسب است به نقش مرحوم «سیدجمالالدین اسدآبادی» هم اشارهای شود. اگرچه نقش سیدجمالالدین اسدآبادی، این نابغه سیاسی جنجالبرانگیز شرق بهطور مستقیم در مشروطیت ایران مؤثر نبوده و یک علت عمده این امر هم آن بوده که سید تقریباً یک دهه قبل از وقوع آن انقلاب بزرگ در خارج از مرزهای ایران دار فانی را وداع گفته است، ولی در اینکه نقش وی در بیداری مسلمین بویژه ملت ایران چه اندازه بوده، اظهارنظرهای ضدونقیض فراوانی شده است. در یک نگاه کلی میتوان گفت سیدجمال به یک معنا نه جزو علمای سنتی و مجتهدان تراز اول شیعه بوده و نه با تفکرات و اهداف روشنفکری ایران قبل از مشروطه هماهنگی اصولی داشته است؛ هرچند که چهرههای شاخصی از این
2 جناح، وی و مبارزاتش را ستودهاند و ظاهراً در هر 2 گروه، با تسامح نوعی مقبولیت و نفوذ داشته است. به نظر راقم این سطور، گرایش و جناح سیدجمالالدین با همین گروه بینابینی که در مشروطیت جای پای محکمی داشته، قابل بررسی است و بهنظر میرسد سیدجمال را میتوان در سطحی نسبتاً بالاتر و بهعنوان ریشه تاریخی این گروه اجتماعی دانست. اما اینکه وی در مقابلههای فکری در یک دهه قبل از مشروطه به کدامین گرایش نزدیکتر بوده است، باید از زوایای مختلف بررسی شود.
ادامه دارد