printlogo


کد خبر: 168757تاریخ: 1395/9/22 00:00
تاریخ مشروطه

دکتر موسی نجفی: مقاله در آخرین بخش خود، درباره عدم اعتقاد سیدجمال به سنت فلسفی رایج می‌نویسد:
با در نظر داشتن مطالب مقاله فواید فلسفه که در آن نه فقط متفکران اسلامی و ایرانی و پیروان آنها مورد انتقاد قرار گرفته‌اند، بلکه تفکر فلسفی یونان باستان هم از این انتقاد در امان نمانده است، به این نتیجه می‌توان رسید که سیدجمال به‌طور کلی فلسفه به معنای اخص کلمه را یا اصلاً مقبول نمی‌دانسته یا در هر صورت نحوه تدریس و تعلیم آن را نمی‌پسندیده است؛ و احتمالاً آن را مانعی برای آشنایی با علوم جدید تشخیص می‌داده است. او در درجه اول به نحوی به مثابه فرانسیس بیکن، گویی درصدد در هم ریختن ارغنون و بنیان‌گذاردن ارغنون جدید بوده است، در مقالات او اغلب در میان دانشمندان غرب، نام‌های گالیله، نیوتون و کپلر و دیگر متخصصان علوم طبیعی آورده می‌شود؛ ولی هیچگاه صحبتی از «دکارت»، «لایب نیتز» و «اسپینوزا» و احتمالاً «کانت» و «هگل» به میان نمی‌آید.
شاید با اسامی این فلاسفه بزرگ آشنا بوده باشد؛ ولی بدون شک توجه چندانی به سهم ایشان در بنیان دادن به فرهنگ و تمدن غرب نکرده است. در ذهن او عملاً فلسفه به معنای اخص کلمه، چه در غرب و چه در شرق، مصرف چندانی نداشته است و این اعتقاد در نزد کسی چون او که خود در جوانی با آثار شیخه مأنوس بوده و در دانشگاه الازهر قاهره آثار ابن‌سینا و متفکران بزرگ دیگر شرقی را تدریس می‌کرده است، بسیار عجیب می‌نماید. تنها توجیهی که در این‌باره تا حدودی می‌تواند مقبول به‌نظر آید، این است که سیدجمال به علل صرفاً سیاسی مسائل را در حد احتیاج روز و ضرورت آنی مطرح کرده است. کار او از این لحاظ بیشتر شبیه به کار روزنامه‌نگار است تا متفکر واقعی.
نویسنده مقاله ضمن انتقاد از توجه سید به فلسفه تحصیلی و نفی سایر سنن فلسفی، در پایان اضافه می‌کند:
نمی‌توان دیگر پذیرفت که این روحیه فلسفی باید صرفاً تحصلی آن هم به معنای ابتدایی کلمه که مورد نظر اوست، باشد. قبول این قسمت از گفته‌های او نه فقط قبول عجز تفکر و پایان آن است، بلکه قبول پایان علوم و عدم توانایی آنهاست.
دقت در ریشه‌های اندیشه و اشتراک و افتراق تفکرات سیدجمال با اندیشه‌ها و جریانات مختلف و بازتاب قسمتی از این تفکرات در دوران مشروطه و دهه‌های بعد، با توجه به گرایش و دوری و نزدیکی از هر یک از 2 تفکر متقابل و نزدیکی به گرایش و قشر اجتماعی بینابینی تا حدودی تبیین می‌شود.
ولی اینکه این افکار در دوران‌های بعدی با چه عناصری ترکیب می‌شود و چه عناصری را از دست می‌دهد، خود موضوع تحقیق مفصل‌تری می‌شود. در فصول بعد نشان خواهیم داد که افکار سطحی سیدجمال واعظ اصفهانی در روزنامه الجمال چگونه با رگه‌هایی از همین علم‌گرایی سیدجمال اسدآبادی تقارن می‌یابد و پیوند خود را آشکار می‌سازد. و از این جنبه با نوعی ارزیابی منفی مواجه می‌شویم؛ و از طرف دیگر، رفع واماندگی و لزوم اتحاد اسلامی و نفی استعمار در متفکران اسلامی دهه‌های بعد نزدیکی یا احیاناً تأثیر برخی از آنان از سیدجمال‌الدین اسدآبادی، نوعی ارزیابی مثبت را از عقاید و مبارزات سید به ارمغان آورده است. بحث از سیدجمال و تفکرات او را به کتب تراجم و دیدگاه‌های گوناگون درباره وی ارجاع می‌دهیم و در اینجا همین قدر تأکید می‌کنیم که به‌نظر می‌رسد تأثیر سید در مشروطه بیشتر از هر قسمت دیگر، بر روی همین گروه بینابینی مذهبی بوده است. و از طرفی توجه مذهبیون و حتی روشنفکران مذهبی و در مواقعی روشنفکران غربی در بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، به علت این زوایای مختلف و حالت بینابینی تفکر سیاسی و نوع خاص و برداشت ویژه او از تفکر علمی و فلسفی است.
بعد از بررسی جریان مذهبی در فصل قبل و بررسی جریان بینابینی در پاراگراف قبل، می‌توان به طور خلاصه و فهرست‌وار به گرایش سکولار و روشنفکر از نظر گرایش سیاسی اشاره کرد. در این راستا، در بین خود روشنفکران نیز چندین جناح از همدیگر متمایزند:
الف - پیروان قانون
کسانی که معتقد بودند قانون دوای همه دردهاست و مسائل سیاسی و اجتماعی و اخلاقی ایران را حل می‌نماید. این شیوه فکر را در نوشته‌های میرزا ملکم‌خان و میرزا یوسف‌خان مستشارالدوله و در بینش
کشور داری میرزا حسین‌خان مشیرالدوله می‌توان دید.
ادامه دارد


Page Generated in 0/0063 sec