printlogo


کد خبر: 169240تاریخ: 1395/10/2 00:00
تاریخ مشروطه

دکتر موسی نجفی: با تحقیق عمیق‌تر در متون مشروطیت، به این نکته واقف می‌شویم که در همان زمان مشروطه، منتهای روان و روشنی وجود دارد که با توجه به فرهنگ بومی و روحیات مردم، به بیان علت درد و طریقه درمان آن می‌پردازد. و اینگونه بیان‌ها بوده که بیشترین اثر را برای شوق به حرکت در مردم ایجاد می‌کرده است.
ج- میزان تأثیر متون اندیشه مذهبی در مشروطیت
از آثار مزبور، تعدادی مربوط به نظریات علمای دینی و مجتهدان تراز اول و تعدادی نیز به قلم مذهبیون و ملیون آزادی‌خواه پرشور آن عصر است. در این آثار، نکات و جاذبه‌هایی متناسب با وضعیت امروز وجود دارد که آنها را خواندنی و نو می‌کند. به منظور بررسی تطبیقی این آثار، به یکی از رسائل آفتاب و زمین، نظر می‌اندازیم، تا ببینیم بیان حماسه و تحلیل وقایع تاریخ و درس دادن از آن وقایع برای انقلاب مشروطه به چه نحو صورت می‌گرفته است. در این رساله، حماسه و شور مردم چنین توصیف شده است:
چه شدند مسلمانان دین باور؟ کجا رفتند ایرانیان ایمان‌پرور؟ بزرگان اسلام چه شدند؟ سرداران ایران کجایند؟ روح اسلام در کیست و خون ایران در کدام؟ حال که آنها زنده نمی‌شوند، کاش ما بیدار شویم...
... ایران یک مملکتی است که اهالی آن دارای عقاید و معنویاتی هستند که اگرچه تمام قوای مادی آن هم از میان برود و از غفلت و غرور، گاه به گاه نهایت ضعف و ناتوانی حاصل کند، باز به واسطه همان عقاید و معنویات، به محض آنکه یک نفر دل آگاه و خیرخواه قد مردانگی برافرازد و دامن همت را برای اعاده سعادت و استقلال و شوکت و جلال آن بر کمر زند و خورشید آسا از مشرق استعداد این خاک تابناک طلوع کند، فوراً و بلادرنگ اهالی مملکت هم که در تیرگی شب‌های غفلت و
تن آسایی به خواب رفته بودند، از تابش آفتاب با فر و تاب بیدار گشته، و سر از پای نشناخته، پروانه‌وار گرد شمع وجود آن بزرگمرد جمع گشته، پریشانی‌ها را فراهم می‌ساختند... عقیده و معنی را این دو شعر درخشنده مهر سپهر غیرت و مردانگی و فرزند بی‌مانند ایران، فردوسی‌طوسی- که رحمت بر آن تربت پاک باد- بخوبی می‌توان دریافت:
چنین گفت دانا که مردن به نام
به از زنده و دشمن شادکام
تن مرده و گریه دوستان
به از زنده و طعنه دشمنان
و نیز تمام شعرا و ادبا و حکمای علمای ایرانی که می‌توانیم آنها را فرزند ایران بنامیم، همین معانی را در اشعار و کلمات خود اشعار و اظهار داشته‌اند...
در رساله آفتاب و زمین، برای بیان زمانی که ملت ایران اسیر درد و رنج و گرفتار سلطه بیگانه هستند، با جملاتی زیبا و عامه فهم، بخوبی و روشنی توضیح داده شده است که:
همیشه ایرانیان در مانند اینگونه زمان، پدران فرزند مرده بودند و فرزندان پدر کشته؛ همه سوگوار بودند و همگی خشمناک؛ دل‌های‌شان آتشزار بود و چشم‌های‌شان شرربار؛ چهره‌شان پر از چین بود و سینه‌شان آکنده از کین؛ جامه‌شان سیاه بود و خانه‌شان تاریک. آمد و رفت‌شان با خوی‌شان همدرد بود و گفت و شنودشان با همدردان خویش؛ آنی از جوش و خروش نمی‌افتادند و تا آنچه از دست داده، بچنگ نمی‌آوردند، از پای نمی‌نشستند؛ و مادام که خصم را به جای خود نمی‌نشانیدند، در بستر راحت نمی‌خوابیدند. سورشان در آزادی از بند دشمن بود و سرورشان در استقلال و آبادی وطن. و اگر این کارهای بایسته را نپرداخته بودند، پارک سازی و خانه‌پردازی را شایسته نمی‌دانستند. و مادام که تاج و تخت مملکت را از تصرف غیر، خارج و عساکر متجاوز را از قلمرو حکومت اخراج نکرده بودند، از پذیرفتن نام مملکت مدار و قبول اسم فرمانگذار شرم کرده، از خود این آب و خاک آزرم داشتند و چون چنین بودند، چنان بودند...
در این رساله، توجه به عادات و آداب قومی، شرط اصلی پذیرش اصول جدید آزادی و مقابله با استبداد معرفی می‌شود:
چون هر مملکتی و ملتی را دین و مذهب و آداب و احتیاجات و منافع علیحده است، نمی‌توان قوانین مشروطه را کلاً و بدون شور و اخذ رأی و ملاحظات فوق‌الذکر از مملکتی دیگر تقلید و اخذ کرد.
اینگونه جملات و اصول از زبان کسی در می‌آید که تحصیلات غربی نداشته، همچنین از تفکر و ایمان انسان پرشوری بر آمده که با توجه به واقعیات و مقدسات مذهبی و ملی خود و نه از سر تفنن و تقلید به پایه‌ریزی اصول و تمدن و حکومت برای ملت خود نشسته است.
ادامه دارد


Page Generated in 0/0060 sec