حسین قدیانی: «قلعه حیوانات» پیش از آنکه نام یک کتاب باشد، اسمی حقیقتا برازنده همین دنیاست! سفیر کشوری در قد و قامت روسیه، عین آب خوردن در کشوری ترور میشود که لااقل در همین ایران خودمان، قبله آمال کسانی است! آری! تابلوتر از ترکیه، کسانی هستند که برای جمهوری اسلامی، نسخه داغان کشور اردوغان را تجویز میکنند! تا بفهمی این دنیای دون، چطور جایی است، باید اشاره کنم به سرمقاله روزنامه شرق که سالیانی پیش نوشته بود؛ «جمهوری اسلامی باید تقوای اتمی خود را به آمریکا ثابت کند»! کدام آمریکا اما؟! آفرین! همان آمریکای هیروشیما و ناکازاکی! و همین آمریکای اولحامی اسرائیل جلاد با این همه کلاهک هستهای! اجازه دارم یک سوال بپرسم؛ جرم مردم یمن دقیقا چیست که این همه هر روز پشتهها درست میشود از کشتههایشان؟! سوال دیگر! شهر زیبا و باستانی حلب، جرمش چه بود که چند سال تمام، زیر داغ و درفش حرامیان، بدل شد به این خرابه؟! و سوالات دیگر! شرف اهالی نیویورک به مردم ساکن در کرانه باختری چیست؟! و چیست آخر این کجفهمی که بشار اسد فیالواقع دارد تاوان ایستادگی سوریه پای قدس شریف را پس میدهد، آنوقت شماری از... شماری از چه بگویم آخر که خدا را خوش بیاید؟! فرض کن شماری از سیاسیون فلسطینی، در دوگانه اسد و تروریستها، جانب تکفیریهایی را میگیرند که بنا به اعتراف خودشان، در منطقه غرب آسیا، تنها به رژیم اشغالگر قدس کاری ندارند! میدانم که از فرط تکرار، به «مطایبه» تبدیل شده لیکن «آدمیزاد به کجا میرود؟!» طرف کتابش را تقدیم «همت و باکری» میکند اما معتقد است اسرائیل را باید به رسمیت بشناسیم! حالا صبر کنید! قصه این سوالات ادامه دارد! این عین ماده 24 «منشور حقوق شهروندی» است؛ «حق شهروندان است برخورداری از دولتی که متعهد به استقبال از نظرات منتقدان باشد»! تا باز حواله به دادگاه ندهند ما را، برویم بیرون مرزها دوباره، با این سوال که روزی چند بار مرا درگیر خود میکند؛ «اون طیاره عید دو-سه سال پیش چی شد آخرش؟! کلا گم شد؟! مگر آدمیزاد ادعا نمیکرد آنقدر پیشرفت کرده که حتی سوزنی هم در این دنیا محال ممکن است مفقود شود؟!»
ادامه بدهم سوالاتم را؟! توی روزنامهنگار، چرا خبر به فنا رفتن عروسی ملت افغان، متاثر از بمباران طیارههای یانکی را پوشش نمیدهی؟! یعنی قیمت جان آدمها اینقدر نوسان دارد؟! واقعا فضیلت باراک اوباما به شیعیان نیجریه چیست؟! و اصلا یک سوال! تا به حال حیوان بیشتر حیوان را کشته یا آدم بیشتر آدم را؟! من هر چند به این شوی مجازی «سگ، فحش نیست» نپیوستهام اما سوالی دارم از اهالی این نمایش؛ «آیا جز این است که وقتی به سگ، غذایی بدهی، دمش را منباب تشکر برایت تکان میدهد؟! آیا تهمت «چقدر بهت دادن رفتی؟!» تشکر شما بود از شهدایی که غذای از قضا از غذا واجبتر «امنیت» را ارزانی همه ما کردند؟!» صدالبته بله! سگ، فحش نیست اما روشنفکر اگر شما باشید، پس ناسزایی بدتر از روشنفکری وجود ندارد! «ایران ای سرای امید» نه به همخوانی با شاعر که به همخونی با شهید شاهد است! زمان جنگ، عراقی داشتیم با صدام میجنگید، ایرانی هم داشتیم که نامش مسعود رجوی بود! مگر جز این بود که حتی زمان فتنه هم فتنهگران به همین اوباما و همین نامزد مغلوب انتخابات اخیر آمریکا «چشمک تحریم» زدند؟! ایرانی بودند جماعت؟! مسلمان بودند جماعت؟! آدم بودند جماعت؟! دوباره برویم بیرون؟! چرا و در اعتراض به چه چیزی، مردم آمریکا، یک بساز و بفروش متمول بیقید را به هیلاری کلینتون برتری میدهند؟! قول میدهید نخندید اگر در ادامه بپرسم؛ «دنیا دارد به کجا میرود؟!» شب یلدا، کداممان نشستیم پای قصه حوا؟! بیتعارف، دل مادربزرگ از دستمان خون است! آنجا که در تابلوترین مسافرت ممکن، میرویم ترکیه! بینی و بینالله «قبر آتاتورک» دیدن دارد یا «مزار میرزا»؟! کی میخواهیم بفهمیم شرف دارد پلههای ماسوله به سولههای آنتالیا؟!
آهای جماعت منورالفکر! بسی دیر فهمیدهاید سگ، فحش نیست! شما خواب بودید وقتی «پسر نوح با بدان بنشست، خاندان نبوتش گم شد/ سگ اصحاب کهف، روزی چند، پی نیکان گرفت و مردم شد!» بیایید آدم شوید!
بیاییم آدم شویم! بیاییم قبول کنیم دنیا به یک منجی نیاز دارد و الا در طبیعت، غلبه نور بر تاریکی را زیاد دیدهایم! فردای شب یلدا را زیاد دیدهایم! بهار از پس زمستان را زیاد دیدهایم! بازگشت پرستوها را زیاد دیدهایم! کو اما پرستو و بهار و فردای شب یلدا؟! کو غلبه نور بر تاریکی؟! کو صلح؟! کو دوستی؟! کو وفای به عهد؟! کو رسم آدمیت؟! هنوز که جاهلیت است و قصه زنده به گوری! چه بود جرم آن طفل سوری ساحل مدیترانه؟! و چرا نباید «علیرضا» پدر داشته باشد؟! واقعا جرم «بابای آرمیتا» چه بود؟! من اجازه دارم یک سوال آنچنانی بپرسم؛ «حق نوزادی که 3ماه بعد از شهادت پدرش در جبهه خانطومان، به دنیا آمده، کجاست در این منشور حقوق شهروندی؟!» اینجاست که به او بگویند؛ نه پدر تو، که برجام ما، سایه شوم جنگ را از سر کشور دور کرد؟!
یابنالحسن! اینهمه خط که خواندی، خطوط گرد یتیمی بر چهره ابنای آدم است! والله سوالی نیست الا آنکه جوابش تو باشی! و یلدایی نیست الا آنکه فردایش تو باشی! بیا و پدری کن، برای فرزندان آدم! هیچ حالمان خوب نیست! بیتو، نباید هم خوب باشد! هر چند تا بهار، چیزی نمانده، بیتو اما، بهار، بهار را کم دارد! خدایا! من از «فریاد شب یلدا» با تو سخن میگویم، نه از «فردای شب یلدا»! من از هزار و اندی سال با تو سخن میگویم که جملگی شب دیجور بوده و چشم روز را به خود ندیده! فردا را به خود ندیده! نه! اینگونه نمیشود! دوباره باید دست آدم را بگیری، با مردی از تبار محمد! اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم...