میکائیل دیانی: «فرهنگ سازمانی» یکی از پایههای اصلی در نظام مدیریت معرفی میشود که بخش عمدهای از روابط و ضوابط مبتنی بر آن شکل میگیرد تا آنجا که حتی خارج از چارچوبهای قانونی و چارت رسمی در ساختارهای غیررسمی سازمان نیز نفوذ دارد. فرهنگ سازمانی به شما میگوید نسبت خود را با رئیس خود و مرئوستان چگونه تنظیم کنید. در سازمان جایگاهها و ضوابط و روابط را همین فرهنگ سازمانی تعریف میکند و در این میان نقش مدیران سازمان در فرهنگ سازمانی چه در سازمان رسمی و چه در سازمانهای غیررسمی شکل گرفته در سازمان رسمی تعیینکننده است و اساسا این مدیریت ارشد است که با تعیین ضوابط و اجرا یا عدم اجرای آن به زیردستان این مساله را القا میکند که چقدر به این تعهدات پایبندی نشان دهند!
این را میتوان در یک مثال ساده نشان داد؛ تصور کنید مدیری در یک ادارهای خود را مقید کرده است هر روز ساعت 6:30 یعنی یک ساعت زودتر از ساعت کاری در اداره حاضر شود و همواره یک ساعت بعد از ساعت کاری نیز به امور رسیدگی کند و آخرین فردی باشد که از سازمان خارج میشود؛ این رفتار مدیر همه کارمندان را در قاعدهای قرار میدهد که صبح زود سر کار بیایند، چرا که مدیر از صبح زود سر کار است. یا به مثال دیگری توجه کنید؛ هنگامی که مدیر سازمانی کوچکترین اتاق موجود را برای اداره امور انتخاب میکند و از اتاقهای بزرگ و پرطمطراق خودداری میکند و با ماشین شخصی خود و بدون راننده شخصی به اداره میآید، اساسا این رفتار او الگویی است برای دیگر افراد سازمان که چگونه مناسبات خود را رعایت کنند.
همین فرهنگ سازمانی است که الگویی از مدیران موفق را در زندگی و رفتار فرماندهان دفاعمقدس در اختیار ما قرار میدهد؛ آنجا که آنها به عنوان نخستین نفر برای رزم آمادهاند و به عنوان نخستین نفر به خط دشمن میزنند؛ همان چیزی که سردار قاسم سلیمانی از آن به عنوان فرق بین «بیا» و «برو» یاد میکند و میگوید: «یکی از ویژگیهای جنگ ما که نابرابریها را کنار زد، ابتکاراتی بود که در صحنه دفاعمقدس اتفاق افتاد. فرق ما با ارتشهای کلاسیک دنیا در یک کلمه بود؛ اگر بخواهیم فرق حاج احمد متوسلیان، حاج همت و فرماندهان گردان شهید را با یک فرمانده کلاسیک ارتش دنیا علاوه بر موضوعات معنوی و رفتاری بدانیم، کلمه «بیا و برو» بود؛ یعنی فرمانده ما در صحنه جنگ میایستاد جلو و میگفت: «بیا» اما فرمانده کلاسیک میایستد عقب و میگوید: «برو». ایستادن در جلو و گفتن «بیا» تأثیرات زیادی داشت و فداکاریهای بزرگی را آورد. وقتی فرمانده میگفت: «بیا»، نقش آن فرمانده مانند یک ملکه زنبور عسل بود لذا تمام زنبورهای عسل دور او جمع میشدند». همین مساله در ساختار مدیریتی کشور در زمان جنگ نیز حاکم بود که در هنگامه سختی و فشار اقتصادی مدیران آخرین نفری بودند که حقوق دریافت میکردند و حتی حقوقشان بعضا از زیردستان نیز کمتر بود. بادامچیان روایت پرداخت حقوق توسط شهید رجایی را اینگونه میگوید: «وقتی رجایی رئیسجمهور شد حقوق خود و کابینه را که تا قبل از آن 20 هزار تومان بود، 4600 تومان در نظر گرفت و گفت اینکه رئیسجمهور چون رئیسجمهور است باید بیشتر از وزرا بگیرد مورد قبول نیست».
حالا تصور کنید داستان بر خلاف این مسیر پیش رود. مدیر هر روز آخرین نفر سر کار بیاید! بزرگترین اتاق را برای خود انتخاب کند و اتاقی مجلل را برای اداره سازمان تحت مدیریت خود طراحی کند! از ماشین شخصیاش استفاده نکند و یک خودروی تحت خدمت لوکس با یک راننده نیز در خدمت بگیرد! و در فیش حقوقیاش ردیفهایی را در نظر بگیرد که جنس فیشش را نجومی کند، نتیجه این رفتار چه خواهد بود؟
حالا تصور را در چارچوب واقعیت بیاورید. دولت، بهعنوان بزرگترین سازمان اداری کشور با حدود 5/2 میلیون کارگزار که 18 وزارتخانه، چندده سازمان، 31 استانداری و هزاران فرمانداری و سازمانهای مربوط را زیر دست دارد، با تفکر تجملگرا روی کار بیاید، چه اتفاقی میافتد؟ همه آن فرهنگ تجملگرایی به همه سطوح سازمان تسری پیدا میکند. وقتی مدیر ارشد الگو باشد و این مسائل را عیب نداند همه اینها به سازمانهای زیرمجموعه نیز سرریز میشود، آنوقت برخلاف آنچه نوبخت، چندینبار تاکید کرده که کل مساله فیشهای نجومی 23 میلیارد بوده، متوجه میشویم هزینههای تحمیلی این رفتار بسیار بیشتر از آن است که جناب نوبخت دوست دارد در آن خلاصه و کوچک کند، هزینههایی که درستتر فهمیده شدن آن را میتوان در هزینههای جاری کشور دید؛ وقتی درآمد دولت بهعنوان مثال از حوزه نفتی- که مهمترین و بیشترین درآمد است- یکنهم چند سال قبل است- هم قیمت نفت یکسوم است و هم فروش نفت یکسوم- اما هزینههای دولت 2 برابر و نیم گذشته است!
اساسا در مدیریت، سینرژی یا همافزایی با همین مثال معروف «دو بهعلاوه دو بزرگتر از چهار میشود» هم میتواند در امور مثبت باشد و هم امور منفی! که از جمله امور منفی همین فرهنگ تجملگرایی در سازمان است. شاید فساد آشکار دولتی در این مقوله در نهایت 23 میلیارد بیشتر یا کمتر باشد- که همه میدانیم بیشتر است- اما هزینههای پنهان این فرهنگ مدیریتی قابل حساب و کتاب نیست، چرا که باید نتایج این رفتار تا جزءترین فرمانداری و شورایاری و روستایاری دیده شود که قابل محاسبه نیست!