دکتر موسی نجفی: متأسفانه نویسندگان غربگرای بعد از مشروطه هیچگاه نتوانستند این افراد و تفکراتی اینچنین را بفهمند و آن را در ترازوی داوری و ارزشگذاری قرار دهند. یکی از نویسندگان تحلیلگر تاریخ در کتابش مینویسد:
تنها کسی که تصور روشنی از مشروطیت داشت، آن هم عنصر ترقیخواه تربیتیافته معتقد به حکومت دموکراسی غربی و از نویسندگانی که دارای گرایشهای دینی ضدمشروطه بوده، میرزا حسنخان انصاری است. او در کتاب «نوشدارو» یا «دوای درد ایرانیان» در انتقاد از زمانه خود، با طنزی نیشدار ولی خواندنی مینویسد:
فسق، فجور، فتنه، فلاکت، فرقههای مختلف، فامیل اخم دررفته، فاتیل وصله نگرفته، فابریک خرسازی، فخر بیفا، فخر اخوانالصفا، فرسودگی ادبا، فصلات نوچه (کنایه از بچههای تازه که مدعی علومند)، نضاحت شارلاتی، فضاحت نادانی، فسون متکلمان، فلاسفه متعلمان، فراعنه فحاش، فلاسفه اوباش (کنایه عوام است که سخن از حکمت و سیاست گویند)، ننگ زدن فاش (یعنی شراب خوری علنی)، خطرات ناپاک، فغان بر فلکالافلاک، فاقد ایمان، فارغ از ادیان، فانی فیالشیطان، فراری اوطان، فراق عیال، فزونی خیالی، فسخ عقاید، فقدان فواید، فوقالعاده جراید، فتوحات مجاهد، فتح الباب مفاسد، فاعلات آزاده، فعل و انفعال عکس افتاده، فنون مستی، فروش هستی، فقیه فکلی، فقه فرانسه، فکر ابالسه (ابلیس)، فیس فرنگی مآبها، فرنگی فعال مایشاء، فشار بر فرمانفرمایان، فراست رندان، فریب چشم بندان، فراغت گوسفندان، فرصت گرگان، فسرده حالی بزرگان، فرج سختتر از شدت، فرج بدتر از مصیبت، فوج فواحش و فوت فرائض، فحش در عرایض...
در دوران مشروطه، نوعی جهد و تلاش ملی از سوی متفکران و دانایان و اقشار علمی و مذهبی و فرقههای فرهنگی برای هضم و نقد و ارزیابی اصول جدید و تحولات اجتماعی بهچشم میخورد. و در همین فضا و محیط فرهنگی و کوشش ملی بوده است که میبینیم گروهی از شیفتگان غرب با اصطلاحات و کارهای غریب و واژههای نامأنوس، مردم را به نوعی سرگشتگی و حیرت و شبهه دچار میکنند. در حالی که درست در همین اوضاع و احوال است که در آحاد و اقشار مختلف ملت، در بین فقها و علما، در میان ادبا و شعرا و حتی نزد عرفا و فلاسفه و نویسندگان نوعی تحرک و نشاط و ارزیابی نقادانه و ریزبینانه از زمانه وجود دارد. امروز با کمال تأسف باید بگوییم که اگر زمانه فرصت میداد و این اقشار میتوانستند نوعی بحث و مناظره و محاوره سالم و بدون تخریب با هم داشته باشند، شاید از نظر فرهنگی و سیاسی و اندیشههای اجتماعی در دهههای گذشته، از غنا و رشد بیشتری برخوردار میشدیم، هرچند بهنظر میرسد جریان غربگرای ضدمذهبی، در مخدوش و تیره کردن این محیط سالم نقش زیادی داشته است.
یکی از رسائل سیاسی آن دوران، مربوط به عرفا و صوفیه است. حتی اعضای این قشر فرهنگی- اجتماعی نیز که در سنوات اخیر دارای نظریههای اجتماعی فعال نبودهاند، در نقد زمانه، از نفوذ فرنگیمآبی افراطی هشدار داده و بدینگونه سخن گفتهاند:
غالب فرنگیان حقنشناس چنان افراط در حریت کرده بودند که آشکار انکار حق و حقیقت میکردند و چنان مدهوش شده بودند که طبیعت بیعقل و هوش را موجد کارخانه عقل و هوش میپنداشتند. دروغ و فجور و خیانت را موافق شرع سیاست پنداشته، ترک میکردند، و چون سرمایه ریاست و سیاست باطله، حیله و تزویر بود، ظاهرسازی و عوامفریبی میکردند...
رساله «لامحه شب» که مطلب فوق از آنجا نقل شده است، در جای دیگر در نقد خود از زمانه و رواج غربگرایی و تقلید محض مینویسد: اما صاحبان ملل و نحل، بویژه منتحلان اسلام، چنان در تقلید از فرنگیان زیاده روی کردند که بسیاری از آداب مذهب را ترک گفته، بلکه استهزا به متعبدان نمودند... این نادانان به حکم الجاهل اما مفرط او مفرط هر مجمعی تشکیل دادند، ننگ مجامع انسانیت شد و هر اساسی بنا نهادند اوهن من البیت العنکبوت شد. مثلاً در محفلی که محافظان حقوق ملت و دولت باید زینت افزا شوند، اولین شرط محافظ آن است که باید جامع بین وحدت و کثرت و معنی و صورت و ظاهر و باطن و به عبارت اجلی، دارای مذهب و سیاست و تدین و تمدن هر دو باشند که با این دو قوه بتواند جامع افراد شود و مانع مداخله اغیار شود...
از جمله مسائل قابل بررسی که در حاشیه و در کنار مبحث تأثیر افکار غربی در مردم، مناسب است به دقت تعمق شود، نگرش مردم از موقعیت و هویت و جایگاه خود در برابر آن افکار است.
ادامه دارد