printlogo


کد خبر: 169379تاریخ: 1395/10/5 00:00
تحلیلی بر دلایل شکست دموکرات‌ها در انتخابات ریاست جمهوری
جای خالی سندرز قمار با دستان خالی هیلاری

علیرضا داوودی: انتخابات ریاست‌جمهوری ایالات متحده که مملو بود از اتفاقات عجیب و غریب در نهایت با نتیجه‌ای تمام شد که برای بسیاری غیرقابل باور بود. مردی در این انتخابات پیروز شد که عمده افراد شانسی برای او قائل نبودند و حتی می‌توان مدعی بود خود او نیز چندان به پیروزی در این انتخابات امیدوار نبود اما نتیجه به گونه‌ای دیگر رقم خورد. پس از این پیروزی تحلیل‌های بسیاری برای تبیین علل این اتفاق رخ داد که بسیاری از آنها به تمجید از سیاست‌های انتخاباتی ترامپ پرداختند و اقدامات او را عامل این پیروزی معرفی کردند اما واقعیت این است که ترامپ هیچ سیاست شگفت‌انگیزی در انتخابات نداشته و دموکرات‌ها بیشتر به خودشان باختند نه جمهوری‌خواهان. برای بررسی این ادعا بهتر است نگاهی گذرا به 3 انتخابات گذشته ریاست‌جمهوری در سال‌های 2004، 2008 و 2012 داشته باشیم. سال 2004 جمهوری‌خواهان با حدود 62 میلیون رای در برابر 59 میلیون رای دموکرات‌ها توانستند کاخ سفید را مجدد تصاحب کنند. سال 2008 دموکرات‌ها با رای خیره‌کننده 69 میلیونی در برابر 59 میلیون رای جمهوری‌خواهان صندلی ریاست بر کاخ سفید را به دست آوردند. در این سال باراک اوباما با شعار تغییر وارد انتخابات شد و توانست جمعیت خاموش ایالات متحده را که علاقه‌ای به حضور در انتخابات نداشتند به رای دادن ترغیب کند. امید مردم ایالات متحده به تغییر نگاه نابرابر ریشه‌دار در سیاست ایالات متحده عامل اصلی این رای بالا دانسته می‌شود. سال 2012 هر چند دموکرات‌ها مجدد کاخ سفید را در سلطه خود حفظ کردند اما با ریزشی نزدیک به 4 میلیون، 65 میلیون رای جمع کردند و رقیب جمهوری‌خواه توانست 60 میلیون رای به خود اختصاص دهد. بحران‌های متعدد اقتصادی و عدم تعهد به وعده‌های انتخاباتی باعث شد مردم ایالات متحده اعتماد و باور خود به اوباما و دموکرات‌ها را از دست بدهند. اما در انتخابات 2016 جمهوری‌خواهان همانند 3 دوره گذشته با رایی حدود 60 میلیون انتخابات را به اتمام رساندند اما دموکرات‌ها با ریزش آرایی 9 میلیونی به نسبت انتخابات 2008 تنها 60 میلیون رای جمع کردند تا عیان شود مردم پیوندخورده با اندیشه و برنامه‌های حزب دموکرات اعتماد خود را از دست داده‌اند و تلاش کلینتون برای جمع‌آوری آرا در نهایت به بن‌بست منتهی شد. نگاهی به این آمار و ارقام نشان می‌دهد بدنه جمهوری‌خواهان در تمام انتخابات‌ حضوری یکسان و کم‌نوسان داشته است و همواره حدود 60 میلیون جمهوری‌خواه برای حضور در انتخابات اقدام می‌کنند. این بدنه ثابت صرفاً براساس باورهای حزبی در انتخابات شرکت می‌کنند و بدون توجه به اینکه بوش پسر نامزد باشد، میت رامنی، مک کین یا ترامپ رای خود را به حساب این حزب واریز می‌کنند. این در حالی است که ترامپ در این انتخابات کمتر از نامزد جمهوری‌خواهان برای انتخابات سال 2012 رای کسب کرده است. میت رامنی در انتخابات 2012 ایالات متحده 60 میلیون و 931 هزار رای کسب نمود ولی ترامپ نیم‌میلیون رای کمتر به دست آورد. در انتخابات 2016 ایالات متحده 33 درصد شرکت‌کنندگان جمهوری‌خواه بودند که 90 درصد آنها به ترامپ رای دادند در حالی که سال 2012 میزان حضور جمهوری‌خواهان 32 درصد بود اما 93 درصد آنها به میت رامنی رای دادند. این آمار بخوبی نشان می‌دهد ترامپ از تمام نامزدهای 3 دوره گذشته، مقبولیت ضعیف‌تری دارد به طوری که مک‌کین در انتخابات 2008 که با آرای خیره‌کننده برای اوباما همراه بود توانسته بود همانند ترامپ حدود 60 میلیون رای کسب کند که این نشان می‌دهد کمپین تبلیغاتی ترامپ هرگز در این انتخابات موفق نبوده و نتوانسته سبد آرای جمهوری‌خواهان را گسترش دهد. همین امر هم باعث شده بود ترامپ نسبت به پیروزی خود دچار شک و تردید باشد و بدنه ارشد جمهوری‌خواهان به پیروزی ترامپ امیدی نداشته باشند. اما سوالی که اکنون باید پرسید این است: پس چرا دموکرات‌ها انتخابات را واگذار کردند در حالی که ترامپ نتوانسته بود هیچ موفقیتی در جلب آرای جمهوری‌خواهان و مستقل‌ها داشته باشد؟
دیواری که کج چیده شد!
پاسخ کوتاه این است: دموکرات‌ها انتخابات 2016 را زمانی باختند که نامزدی را انتخاب کردند که هیچ سلاحی برای نابودی ترامپ در اختیار نداشت. دموکرات‌ها به دلیل عدم شناخت درست از وضعیت جامعه سرخورده ایالات متحده در یک قمار سرشار از حماقت فردی را برگزیدند که حتی در انتخابات درون‌حزبی، بدون تقلب و حمایت‌های غیرقانونی اعضای کمیته حزب دموکرات نمی‌توانست پیروز شود. در این انتخابات تنها 37 درصد شرکت‌کنندگان حامی حزب دموکرات بودند در حالی که 32 درصد شرکت‌کنندگان حامی جمهوری‌خواهان بودند و 31 درصد دیگر خود را فاقد پیوند رسمی و عمیق حزبی می‌نامیدند.
میراث‌خوار اوباما، ناتوان از نقد وضعیت حال
یکی از نکات مثبت درباره ترامپ استفاده از سلاح صداقت عریان در برابر کسی بود که به دلیل مسائل سیاسی نمی‌توانست وضعیت موجود را- آنگونه که هست- ترسیم کند. هیلاری کلینتون برای رسیدن به پیروزی از تمام ظرفیت‌های ممکن استفاده می‌برد که یکی از این ظرفیت‌ها بهره‌مندی از حمایت رئیس‌جمهور ایالات متحده بود. کسی که توانسته بود با رای فوق‌العاده خود در سال 2008 دموکرات‌ها را به قدرت برساند و به همین دلیل کلینتون در تمام تبلیغات انتخاباتی، خود را میراث‌دار اوباما معرفی می‌کرد و نمی‌توانست در قامت یک منتقد جدی و صریح نسبت به اقدامات اوباما ظاهر شود و از همین رو همواره سعی بر ارائه تصویری غیرحقیقی و تحریف‌شده از واقعیت اسفبار این روزهای جامعه و اقتصاد ایالات متحده داشت. این عدم صداقت و دروغگویی برای مردم خسته از فساد و فقر هرگز خوشایند نبود و به همین دلیل طرفداران حزب دموکرات علاقه خود برای شرکت در انتخابات را از دست دادند. این در حالی است که ترامپ با استفاده از همین روش و بیان مشکلات فراوان جامعه آمریکایی از ریزش بیش از پیش آرای خود جلوگیری و میزان معمول آرای جمهوری‌خواهان را حفظ کرد.
 متحدسازی رنگین‌پوستان و مهاجران
ترامپ هدف عمده خود را بر ایجاد یک وحدت میان سفیدپوستان آمریکایی قرار داده بود و توانست در انتخابات رای اکثریت سفیدپوستان حتی زنان سفیدپوست را به خود اختصاص دهد. این اقدام ترامپ فرصت خوبی برای حزب دموکرات فراهم کرد تا با استفاده از ظرفیت همیشگی خود در بسیج رنگین‌پوستان و مهاجران به یک پیروزی شیرین دیگر دست یابد اما کلینتون هر چند توانست درصد آرای بیشتری را در میان این دو گروه به دست آورد اما به دلایل صرفاً شخصیتی نتوانست یک موج حمایتی برای خود ایجاد کند و در نتیجه این سلاح مهم دموکرات‌ها به اسلحه‌ای بدون باروت تبدیل شد. هر چند هیلاری کلینتون آرای 54 درصد زنان را به دست آورد اما ترامپ 43 درصد آرا را به دست آورد تا اختلاف معناداری در این حوزه شکل نگیرد در حالی که ترامپ 54 درصد آرای مردان را به دست آورد و کلینتون 41 درصد رای‌ها را. میزان رای کلینتون در میان رنگین‌پوستان و مهاجران به نسبت ترامپ حدود 2 برابر است اما میزان آرای این دو گروه از کل آرای اخذشده بسیار ناچیز و حدود 30 درصد است که نشان می‌دهد دموکرات‌ها و به طور خاص کلینتون نتوانسته است این قشر را پای صندوق‌ها بکشاند؛ همان افرادی که در سال‌های 2008 و 2012 باعث پیروزی اوباما شده بودند. دلیل اصلی این ناتوانی را باید در این دانست که کلینتون یکی از سیاستمداران فاسد نظام ایالات متحده شناخته می‌شود و اقلیت‌های نژادی و مهاجران حاضر به اعتماد به این فرد نبودند. این گروه‌ها در حالی با تمام توان به حمایت از اوباما به عنوان نخستین رئیس‌جمهور رنگین‌پوست ایالات متحده پرداختند که امید داشتند در دوران ریاست او شرایط رنگین‌پوستان و مهاجران بهبود یابد در حالی که آمار حاکی از افزایش خشونت و تبعیض‌ها علیه این اقلیت‌هاست. این سرخوردگی در کنار غیرقابل اعتماد بودن شخص هیلاری کلینتون باعث شد گروه تاثیرگذار رنگین‌پوستان حاضر به حمایت از او نباشند و در انتخابات شرکت نکنند. همین امر در انتخابات 2012 نیز باعث ریزش آرای اوباما شده بود.
 مستقل‌های ناراضی
در این انتخابات 37 درصد کل رای‌دهندگان دموکرات بودند که 89 درصد آنها به کلینتون رای دادند در حالی که سال 2012، 38 درصد رای‌دهندگان دموکرات بوده و 92 درصد آنها به اوباما رای دادند که نشان می‌دهد کلینتون حتی در جمع‌آوری آرای هم‌حزبی‌های خود نیز موفق نبوده است. مستقل‌ها نیز 31 درصد کل آرا را تشکیل دادند که 42 درصد آنها به دموکرات‌ها و 48 درصد به جمهوری‌خواهان رای دادند. سال 2012 این آمار بسیار نزدیک و تقریبا برابر بود و هر دو حزب جمهوری‌خواه و دموکرات نسبت برابری از آرا را به خود اختصاص دادند. این ضعف کلینتون ناشی از همان عدم جذابیت او برای مردم ایالات متحده بود، چرا که نه تنها به بیان واقعیات نمی‌پرداخت و سابقه سیاهی از فساد و سوءاستفاده‌های مالی داشت، بلکه در برنامه‌های خود نیز هرگز نتوانست مسیر جدیدی ارائه دهد، چرا که تاکید او بر ادامه مسیر اوباما بود و این بیش از پیش بر دافعه او افزود. این باعث شد در این انتخابات هر چند ترامپ در جمع‌آوری آرا نسبت به نامزدهای حزب جمهوری‌خواه در سال‌های گذشته ناموفق‌تر بود اما با استفاده از شکست‌های پیاپی کلینتون در جمع‌آوری آرا، او را شکست دهد.
فساد در برابر فساد
در عرصه تبلیغات و افشاگری نیز هر چند رسوایی‌های اخلاقی ترامپ موضوع مهمی تلقی می‌شد اما کسی بر این رسوایی‌ها تاکید می‌کرد که در کارنامه خود انواع رسوایی اقتصادی و امنیتی را داشت و همسر او به عنوان رئیس‌جمهور ایالات متحده از جایگاه خود برای سوءاستفاده جنسی استفاده کرده بود، بنابراین کلینتون بدترین فرد ممکن برای استفاده از اهرم فشار فساد در انتخابات ایالات متحده بود اما حزب دموکرات با علم به این موضوع با تاکید بر زن بودن کلینتون و سابقه او در نظام سیاسی چشم بر تمام ضعف‌های او بست تا شکستی سخت در انتخابات را تجربه کند.
جای خالی پرنده کوچک
با بیان تمام موارد فوق تنها یک نتیجه می‌توان گرفت: دموکرات‌ها زمانی شکست را انتخاب کردند که حاضر شدند بر خلاف واقعیت‌های جامعه و بر خلاف میل عمومی دموکرات‌ها و براساس دخالت‌های غیرقانونی اعضای مرکزی حزب، هیلاری کلینتون به عنوان نامزد حزب برگزیده شود در حالی که بی‌شک «برنی سندرز» توانایی و جذابیت بیشتری برای شکست ترامپ داشت. این سناتور اهل ورمونت بدون هیچ شهرت و وابستگی خاصی وارد کارزار انتخابات درون‌حزبی شد؛ آن هم در وضعیتی که کمترین شانسی برای او متصور نبود اما سخنان صریح و امیدبخش او در کنار شخصیت جذابش باعث شد به بزرگ‌ترین کابوس کلینتون و سران فاسد حزب تبدیل شود و در نهایت زمانی شکست را پذیرفت که تبانی و فساد اعضای مرکزی حزب او را کنار زد. سندرز بزرگ‌ترین منتقد فساد سیستماتیک نظام آمریکا بود و برای اصلاح آن هرگز کمک سوپرپک‌ها را نپذیرفت. مخالفت او با همین نظام فاسد باعث شد جمعیت خاموش مخالفان سیستم حکومتداری ایالات متحده در کنار او متحد شوند و تمام بدنه جنبش 99 درصدی‌ها به حمایت از او برخیزند اما این گروه‌ها پس از کنار رفتن سندرز حاضر به حضور در انتخابات نشده و آنها هم که حاضر به رای دادن شدند، بیشتر به ترامپ تمایل نشان دادند تا کلینتون. سندرز تنها رقیبی بود که می‌توانست شعارهای ترامپ را بی‌اثر کند، چرا که هم بیش از او مستقل از نظام فاسد واشنگتن بود و هم سابقه درخشان‌تری از همراهی با مردم و بیان واقعیات به نسبت ترامپ داشت. این پیرمرد دموکرات بسادگی می‌توانست همانند اوباما موجی برای حمایت از دموکرات‌ها به راه اندازد اما سیاست‌بازی‌های بدنه فاسد ایالات متحده هرگز حضور یک مخالف سرمایه‌داری را در راس حکومت نمی‌توانست بپذیرد، به همین دلیل پرنده کوچک دموکرات‌ها در قفس تبانی به دام افتاد.


Page Generated in 0/0059 sec