دکتر موسی نجفی: ولی در کنار این عوامل، عامل مهم دیگری را هم باید ذکر کنیم و آن اینکه در طیف گرایش مذهبی، گاه از زبان تنی چند از منبریهای نه چندان خوشنام یا گروهی از روشنفکرانی که در ظاهر ملبس به لباس روحانی ولی در باطن مروج افکار روشنفکران و غریبان بودهاند، افکاری ترویج میشد که در نهایت بیان آرای روشنفکری و سکولاریسم به زبان عامه فهم بود؛ و اتفاقاً جالب است که بگوییم افکار این اشخاص را مشروطهبازان غربگرا به قدری ترویج میکردند که هر محقق تاریخ مشروطه را به شگفتی وا میدارد. مؤید تاریخی این سخن را میتوان در ترویج و نشر یکی از جراید دوره مشروطیت دید. در پایتخت مشروطیت جریدهای به نام الجمال با کاغذ و چاپ مناسب انتشار مییافت که کار اصلیاش، انتشار مطالب منبرها و سخنرانیهای سیدجمال واعظ اصفهانی در مساجد و محافل تهران بود. واعظ روشنفکر و متجددمآبی که مجتهد دینشناس و دردمندی چون حاجی شیخ فضلالله نوری او را در اعلامیههای حضرت عبدالعظیم(ع) خود، با عنوان زندیق جهنمی نام میبرد، و حتی نویسنده سکولار تاریخ مشروطیت، یعنی احمد کسروی، معتقد بوده است که وی، بهرغم رخت و لباس آخوندی، به دین اسلام و مؤسس آن اعتقادی جدی نداشته است. با صحت و سقم گفته امثال کسروی و اینکه جو ملتهب و اختلافات دوران مشروطیت ممکن بوده است در حساسیت مضاعف بر روی شخصیت سیدجمال واعظ تأثیر گذاشته باشد، کاری نداریم؛ ولی در هر حال، وی شخصیت خوشنام و موجهی در بین مذهبیون و متدینین و خواص دوراندیش عصر مشروطه نبوده است.
از نظر سوابق قبل از مشروطیت، به نقل از طرفداران و کسانی که شرح حال واعظ اصفهانی را نوشتهاند، وی چند سال قبل از مشروطه با همکاری قنسول روس طرح و چاپ کتاب رویای صادقه علیه علمای شیعه ریخته و با چاپ آن در بادکوبه و پخشش در سراسر کشور، اولین حملات روشنفکرانه را در قالب چاپ رمان، علیه روحانیت انجام داده است.
از افراد غربگرای با قالب مذهبی، میتوان از میرزا نصرالله ملکالمتکلمین یاد کرد. این شخص نیز به نوشتن قسمتی از کتاب رویای صادقه متهم بوده است. سناتور مهدی ملکزاده، درباره انتساب این کتاب به پدرش ملکالمتکلمین مینویسد:
انتشار رویای صادقه در 1318 هجری، غوغایی در ایران برپا ساخت و هزارها نسخه خطی آن در شهرهای ایران منتشر شد و سپس آن کتاب در پطرسپورغ و هندوستان به طبع رسید.
البته سناتور ملکزاده خود از عناصر حکومتی دوران پهلوی و نویسنده غربگرا و سکولار بوده است و عجبا که اینگونه کتابها هنوز در مراکز علمی ما از سوی گروهها و اشخاصی جزو کتب مرجع، مستند، بیطرف و حقیقتنویس تاریخ مشروطیت معرفی میشوند.
فرد دیگری که در عصر مشروطیت خود را در قالب تجدد پنهان کرده بود، میرزا یحیی دولتآبادی، همان کسی است که بعدها بهعنوان رئیس فرقه ازلیه مطرح شد و خود و پدرش در اینباره متهم بودند که جزو رؤسای فرقه بابیه بودهاند. دولتآبادی در دوران رضاخان به قول خودش، از لباس روحانی که به نوشته خود دستوپاگیر و مزاحم وی بوده، خلاص شده، از اینکه دخترش جزو نخستین بانوان آزادیخواه و شکننده لباس اسارت یعنی حجاب و چادر بوده است، در کتابش مطالب بسیاری را عنوان میکند؛ و همو است که در کتاب خود، به تمام مراجع و علما و آزادیخواهان حقیقی این کشور از عصر تنباکو تا مشروطه و از مشروطه تا دوران پهلوی بشدت تاخته و سرنخ استعماری بسیاری از جریانات شده است. به چند نمونه از افکار وی اشاره میکنیم:
نباید فراموش کرد حکومت روحانینمایان را در این مملکت که به نام ریاست روحانی، خود را اولی به تصرف در اموال و اعراض بلکه نفوس خلق میدانستند و با همه چیز ملت بازی میکردند به حدی که بیداران ملت در اقلیت کاملی که داشتند در فشار و تهدید آنها بودند و عقب ماندن ایران از قافله تمدن دوران 2 قسمت از 3 قسمت بار گناهش بر دوش آن شیادان از خدا بیخبر بود...
ذاتاً به در برداشتن لباسی که در همهجای دنیا نتوان آن را پوشید، علاقهمند نبوده و نیستم و تاکنون ملاحظات مانع بوده است. اکنون که آن ملاحظات به واسطه این قانون (متحدالشکل بودن لباس) برطرف شده، مغتنم میشمارم که خود را از این قید خلاص کنم.
ادامه دارد