دکتر موسی نجفی: اهل اروپا همهچیز را کامل کردهاند. همه اینها از علم است. والله نه سحر است، نه جادو، نه معجزه، از تحصیل علم به ما رسیدهاند. همین قسم در امر حکومت و سلطنت و وزارت کار را به جایی رسانیدهاند... ترتیب مأموریت و دستورالعمل وزارت و گرفتن مالیات و دادن مالیات را آنها طوری درست کردهاند که دیگر به کسی ظلم نمیشود...
جمال واعظاصفهانی، سادهلوحانه بیآنکه بخواهد که چه میگوید و چه القائاتی را برای مردم بیان میکند و آثار و عوارض حرفهایش در وجدان ملی و عمومی چه میشود، بیآنکه حتی از عمق حرفهای خود اطلاع داشته باشد، در چرخشی تاریخی به سراغ حکومتهای ایرانی قبل از اسلام میرود و میگوید:
در زمان سلاطین بنیساسان، ایران به اندازهای آباد و معمور شده بود که اگر کسی از شهری به شهری حرکت میکرد، در تمام مدت حرکت خود از هر جا که عبور میکرد، در اطراف خود تمام آبادی و دهات متصل به یکدیگر [را] مشاهده میکرد. مثل آنکه الان در فرنگستان آنهایی که رفتهاند دیدهاند وقتی که در ماشین کسی سوار باشد و حرکت کند از محلی به محل دیگری، در طرف راست و طرف چپ غیر از شهرهای باشکوه و امارات عالیه و باغات باطراوت، چیز دیگر نخواهد دید...
در نطقها و منبرهای واعظاصفهانی، سخنان جالب و حتی بدیع وجود دارد. او حتی گاهی در برخی مواضع و موارد، مطلب را مناسب و بموقع مطرح میکند؛ ولی این حرفهای گاه درست و گاه غلط مطالبی در فحوای خود دارد که همان غرض اصلی مجامع غربگرای ایران بوده است؛ چنانکه درباره تشکیل بانک ملی سخنی دارد که درخور توجه است:
... اگر این شرط نباشد بانک تشکیل نمیشود. باید یک نفر معلم و چند نفر اجزا از قبال دفتردار و تحویلدار و... از دولتهای بیطرف طلب کنیم تا اینکه شالوده کار را از روی اساس محکم و قانون صحیح و ترتیب علمی بریزند؛ بویژه این اشخاص اگر جماعت زردشتیان و فارسیان مهاجر به هندوستان باشند، البته بهتر است...
...ایهاالناس! من مکرر خدمت شما عرض کردهام؛ حالا هم عرض میکنم: ما مردم ایران جاهلیم، بدون معلم و مربی و استاد، هیچ کار ما درست نمیشود. به فرمایش جناب پرنس ملکمخان؛ اگر خواسته باشیم یک کارخانه کبریتسازی تشکیل بدهیم، بدون معلم خارجی محال است. اگر خواسته باشیم یک کارخانه، ریسمانسازی بسازیم، مسلماً محتاجیم به یک نفر معلم خارجه؛ اگر بخواهیم یک کارخانه چلواربافی تشکیل بدهیم، بدون معاونت یک نفر معلم خارجه محال است.
...چگونه ما ایرانیها بدون معلم خارجه، نمیتوانیم یک قوطی کبریت فرنگی بسازیم یا یک عدد قوری یا استکان یا یک لامپا بسازیم.
با توجه به متن جراید و اسناد آن زمان، بویژه مطالبی راجع به تجددخواهی و منطقی که آنان برای مردم بازگو میکردند و اشاره به این نکته که این کار در 2 سطح و با 2 زبان انجام میگرفته، ممکن است این سوال مطرح شود که شیفتگی به ترقیات
مغرب زمین، مطلبی بوده (و حتی در زمان کنونی مطلبی است) که چشمها را در آن زمان خیره کرده بود (و در این زمان نیز خیره کرده است)، و این تمجیدها همیشه نشان از خیانت یا وابستگی تلقی نمیشود. در واقع امر نیز احتمالاً مطلب ممکن است از این قرار باشد. چنانکه در سطور قبلی اشارت داشتیم، مطالب منتشره در جرایدی مثل «الجمال» آمیختگی حق و باطل بوده است، وای بسا در بسیاری از مواقع، تجددطلبی نه از سر خیانت یا وابستگی یا جاسوسی و توطئه، بلکه مواقعی از سر صدق و آرمانخواهی بوده است. ولی این به معنای آن نیست که ما امروز در ذات و ماهیت و حتی سطحینگریهای آن زمان تعمق و دقت نکنیم. چنانکه بیشتر هم عنوان شد، مساله در اینجا برای ما صرفاً در سطح ارزشها و خدمت و خیانت نیست، بلکه صرافی و نقد اندیشههاست؛ نقدی که متأسفانه در تاریخ تفکرات اجتماعی و سیاسی ایران بهطور مدام و منصفانه و پیگیر صورت نگرفته است و متأسفانه سطحینگریها و شیفتگیهای امثال جمال واعظها درباره تلگراف و تلفن و بیسیم و جعبه جادویی فرنگ جای خود را به پیشرفتهای دیگر مثل کامپیوتر و ماهواره و تکنیکهای پیچیدهتر داده است. معلوم نیست چرا چرخش روزگار بر این منوال است که نباید در این بخش مهم از تاریخ ترقی خودمان، سره را از ناسره جدا کنیم و مصالح را از مفاسد تشخیص دهیم.
ادامه دارد