printlogo


کد خبر: 170036تاریخ: 1395/10/16 00:00
پشت هیچستان آبادی نیست!

محمدحسین  نظری: کاش به ترکستان بود این ره که می‌رویم، افسوس... به هیچستان است! پشت هیچستان هم شهر و آبادی نیست. راستی تا یادم نرفته بپرسم: آقایان! قرآن که می‌خوانید «بأی ذنب قتلت» را نمی‌بینید؟ نمی‌بینید وعده خدا را با آنها که تکبر کرده و زنده در گور کردند؟ گیریم که عقیم کردید، روز موعود را چه می‌کنید؟ چه جوابی دارید برای آن همه سوال؟ اگر بگویید خزانه‌های‌مان خالی بود، از خانه‌های نجومی‌تان در محله‌های نجومی نمی‌پرسند؟ از ماشین‌های آنچنانی و حقوق‌های آنچنانی‌تر چه؟ از حق اوقات فراغت برای عزیزکرده‌ها چطور؟ من حتم دارم این همه سرمایه و مال و مکنت دهن باز کرده و شهادت می‌دهند. وانگهی! نصف حق و حقوق ماهانه این همه وزیر و وکیل چند صد و شاید چند هزار فقیر و گرسنه را سیر می‌کند؟ با پول خانه‌های آنچنانی که دارید چند هزار گورخواب و کارتن‌خواب سر و سامان می‌یابند؟ من سوال دارم: اگر بپرسند بحق کشتید یا ناحق چه جواب می‌دهید؟ کجا انسانیت و شرافت است این قتل نفس؟ اما نه... این «قطع نسل» است. می‌خواهم فریاد بزنم: آهای مدافعان حقوق سگ و گربه! احیانا اگر صدایم را می‌شنوید، امور حیوانات‌تان را که رتق و فتق کردید یک هشتگ ناقابل هم برای این «انسان‌ها» بزنید.
و شما نیز آقایان! اگر مایلید دقایقی پیاده شوید از بنزتان و بنگرید بر این جماعتی که زیر چرخ‌های توسعه له شده‌اند. جماعتی که صورت چرکین، موهایی ژولیده و لباس‌های ژنده دارند، لکن قلبی فراخ و گشاده. محض اطلاع می‌گویم اینها را آواره و فقیر خلق نکرده‌اند و برخلاف تصور، از «ژن»‌های ضعیف هم نیستند. اینها قربانیان اشرافی‌گری و تجملند، قربانیان توسعه‌طلبی و سرمایه‌سالاری، فداییان راه عدالت و درماندگان گفتمان ویژه‌خواری و رانت و نورچشمی. اینها عواقب نوکیسگی و پول‌های باد آورده‌اند، نتایج میهمانی‌های آنچنانی و پارتی‌های بالاشهری. اینها فراموش‌شدگانند؛ فراموش‌شدگان کریسمس و هالُوین و ولنتاین.
باری! اگر می‌توانستم جای این گورخواب‌ها، معتاد‌ها و تن‌فروش‌ها، حتما «وطن‌فروش‌ها» را عقیم می‌کردم که نسل‌شان برای همیشه تاریخ از این کشور برچیده شود.
وطن‌فروشانی که «دین» و «اخلاق» را به «توسعه» و «تجدد» می‌فروشند و در حالی که با ژست «آزادیخواهی» اسم «حقوق بشر» را نشخوار می‌کنند، تیشه به ریشه انسانیت می‌زنند. اگر نبودند اینها کجا داشتیم کودکی 10 ساله را که برای لقمه نانی در این سوز سرما فال بفروشد در حالی که همسالان آقازاده بالاشهری‌اش کنار شومینه نشسته و پیانو می‌نوازند. کجا داشتیم پیرزن 70 ساله‌ای را که برای زنده نگه داشتن شوهر بیمارش سر چهارراه اسپند دود کند برای سلامتی جوانکی 18 ساله در اتومبیل تازه از خارجه آمده‌اش، تا شاید از سر ترحم اسکناسی مرحمت کند. آهای جماعت منورالفکر! باشد! سگ فحش نیست اما گورخواب هم «برده» نیست که هر بلایی خواستیم بر سرش بیاوریم. او انسانی است که از قضا پارتی نداشته تا برایش وامی بگیرد و متاسفانه پدر پولدار هم ندارد که تامین مخارجش را عهده‌دار شود و شاید هم اصلا پدر ندارد. حالا دیگر یقین دارم اگر به من بود حتما وطن‌فروش‌ها را عقیم می‌کردم. حتما!
این ره به «هیچستان» است آقایان! اما «ما» اهل هیچستان نیستیم. بر عکس، ما برای فتح آمده‌ایم تا این هیچستان را بگشاییم. ما برادران و فرزندان همان شیرمردانیم که رفتند تا ما بمانیم و اگر لازم باشد ما هم می‌رویم تا فرزندان و برادران‌مان بمانند. می‌جنگیم با اشرافی‌گری و تجمل‌پرستی و توسعه‌طلبی. آری! اینجا سرزمین سرد سکوت نیست! اینجا سرزمین «جنگلی»‌هاست. سرزمین «خمینی»ها! اینجا سرزمین ما است و ما هم نه قایقی می‌سازیم و نه دور می‌شویم از این خاک. ما تا آخر می‌ایستیم، می‌جنگیم و می‌سازیم.


Page Generated in 0/0064 sec