کد خبر: 170076تاریخ: 1395/10/18 00:00
کدام تفکر و سیاستها آسیبهای اجتماعی را دامن زد و ضعفا را به خاک سیاه نشاند؟
تبارشناسی گورخوابها
مالک شیخی*: بعد از انتشار خبر و تصاویری از «گورخوابها» اگر چه کل جامعه متاسف، متاثر و البته متعجب شد لیکن بیش از این ترحمهای زودگذر و احساسی، نیاز است به ریشههای این آسیب اجتماعی پرداخته شود. پرداختن به «چرایی» این موضوعات راهگشاتر از پرداختن به «چگونگی» آن خواهد بود چرا که «چگونگی» نشأت گرفته از یک احساس مقطعی و بدون تحلیل برای داغ کردن تنور سوزان سیاست است که هیچگاه جز نان سوخته از آن بیرون نیامده ولی پرداختن به «چرایی» این موضوع، تحلیل و نقد منصفانه برای حل واقعگرایانه مشکل است. از آنجا که نگارنده نیز مانند دیگر منتقدان دولت همواره در معرض تهدید و توبیخ قرار داشته و دارد، این بار بنا دارد قبل از هر نقدی، یادآوری کند که پرداختن به این موضوع نه از سر جناحبندی سیاسی، بلکه پاسخ به درخواست آقای روحانی، رئیس قوه مجریه به عنوان بخشی از نظام اسلامی است که چندی پیش در واکنش به انتشار خبر گورخوابها در نشست تخصصی جامعه نظارت و بازرسی دولت که در محل اجلاس سران برگزار شد اذعان داشتند: «شنیده بودیم برخی از فقرا به خاطر بیچارگی، اعتیاد و... کارتنخوابند، زیر پلها میخوابند. در کشورهای اروپایی دیده بودیم برخی از این فقرا در ایستگاه مترو و زیر پلها شب را به صبح میآورند اما قبرخواب را کمتر شنیده بودیم. یک فقیری به خاطر فقر، بینوایی، برای اینکه از سرما نجات پیدا کند و جای گرمی پیدا کند در قبر زندگی میکند... این ملت بزرگ میتواند ببیند یکی عده از همنوعانش، خواهرانش و برادرانش حالا آسیب اجتماعی دیده و مشکلات دارند؟ اما به هر حال انسان هست و شب به خاطر بیپناهی به قبر پناه ببرد. حالا کسی برای اینکه از سرما نجات پیدا کند، خودش را زنده به گور میکند و داخل گور میرود. این قابل تحمل برای دولت و مردم نیست. چطور باید این مشکلات را حل کنیم؟ برادران و خواهران همه باید یکپارچه شویم.» حال گذشته از این موضوع که جناب آقای روحانی بهعنوان رئیس قوه مجریه کشور، چرا حل این مشکل را از مردم مطالبه میکند، این مقاله سعی دارد با بررسی لایههای عمیقتری از این فاجعه که حقیقتاً بیش از لغو سخنرانی علی مطهری باید مایه شرمساری باشد، به دولت محترم کمک کند تا «چطور حل کردن این مشکلات» را نشان دهد. بهتر بود در روزهایی که بازار داغ دفاع از زندانیان جاسوس سیاسی با هشتگهای تحت هژمونی رسانهای غرب، شدت گرفته، دوستان روشنفکرنما کمی هم با چهره سوخته گورخوابها عبارت save# را ترند کنند تا اینگونه اثبات کنند دفاع از هموطنی که در گور خوابیدن را به زندگی در بین ما ترجیح داده، اولی است از دفاع متعصبانه از کسانی که قاتلان مرزبانان ایرانی را حمایت میکردند. شاید این هموطنان گورخواب، در قبرهای خالی به دنبال سهم خود از زندگی هستند، از آن رو که «مرگ» تنها سهمی است که به عدالت بین ما تقسیم میشود. لیکن از آنجا که صدای گوشخراش همهمه کنسرتها و هوچیگری لغو سخنرانیهای آقایان به اصطلاح اصلاحطلب، اجازه نمیدهد صدای توده فقیر و بیپناه به گوش مسؤولان برسد، رسالت قلم ایجاب میکند رشحه خود را به پای توده مستضعف بریزد. گویی مدیران آیفون به گوش، تسبیح در دست، یقه دیپلماتپوش، رانتخوار و بنزسوار، در منجلاب بورژوازی کثیف خود، هر نوع دفاع از قشر آسیبپذیر را به معنای رفتار پوپولیستی تعبیر میکنند و نگاه از بالا به پایین را تنها دستاورد مدیریتی خود میپندارند. «شبهمدیران»ی که اکنون در راستای مشی اصلاحطلبی خود خواهان عقیمسازی گورخوابها شدهاند تا با پاک کردن صورت مساله، مردم را در پی یافتن پرتقالفروش روانه کنند. وقتی همت قوه مجریه این کشور که همواره از اقتصاد مینالیده و میلنگیده، تماماً معطوف به دیپلماسی سیاسی است، بیخبری از گورخوابی و بقیه معضلات اجتماعی امری طبیعی است. وقتی صحن قوه مقننه کشور به دست جوانکهایی افتاده که وقت ملت را صرف مطالبه خود از سفره انقلاب میکنند، وضعیت موجود خیلی هم عجیب به نظر نمیرسد. به ساحت قلم قسم که تمام دغدغه این سطور از گفتن این همه تلخی، از آن روست که بارها و بارها از وضعیت بد معیشتی کارگران و قشر آسیبپذیر سخن گفتیم و جوابی نشنیدیم. از معضلات فرهنگی و نقد آنها سخن گفتیم و باز بد و بیراه نصیبمان شد و آنقدر شنیده نشدیم تا عاقبت همان کارگر ساختمانی که تاول و پینه دستهایش دل هر انسان آزاده را به درد میآورد، بیکار شد و وقتی بیکار شد، معیشتش در خطر افتاد و وقتی اینچنین شد، برای اینکه از گرما و سرمای بیعدالتی در پناه بماند در گور پناه گرفت. گورهای خالی تنها محلی است که فعلاً در مملکت ما ربطی به برجام ندارد چرا که پیش از این، مسؤول دولت تدبیر و امید، آب خوردن مردم را هم به برجام گره زده بود و توده ضعیف که آب و نان خود را معطل برجام میدیدند، 3 سال تمام منتظر ماندند تا شاید رکود از این ملک رخت ببندد و آنها نیز به نوایی برسند اما چیزی نصیبشان نشد جز لبخندهای دیپلماتیکی که فرجامش «تقریباً هیچ» بود. اگر متهم به سیاهنمایی نشویم، گورخوابی شاید فلسفهای است از زندگی مردمانی که نهتنها منتظر مرگ نیستند بلکه از سر بیچارگی و درماندگی خود به استقبال مرگ رفتهاند. این قشر معظم که به حکم انسانیت «معظم» است، نباید محکوم به عقیمسازی شود بلکه باید متوجه بود اینها همان کارگران و دستفروشان زحمتکشی هستند که صدایشان را نشنیدیم و امروز در گورستان شعارها و سخنرانیهای باشکوه ما، به خاک بیاعتنایی خفتهاند. تبار این قشر به دستفروشی میرسد که تمام تلاشش را میکرد تا رزقی حلال به دست بیاورد و ما آنها را شریک قاچاقچیانی میدانستیم که پورشه وارد میکنند و خرید از دستفروشان را ضربه به تولید ملی معرفی میکردیم، حال آنکه واردات و صادرات بیرویه ریشه اقتصاد مملکت را خشکاند و ما هنوز نشستهایم که درخت خشک برجام برای ما سیب و گلابی بدهد. تبار این گورخوابها، به مردمان زحمتکشی میرسد که امروز با تعطیلی کارخانههای سیمان و سرامیک و مصالح ساختمانی، همچنان بر سر خیابانها ایستادهاند تا شاید آجری روی آجر بگذارند و نانشان آجر نشود. گورخوابی محصول تفکر منحط لیبرال است که برای موجه کردنش، برچسب اسلامی به آن زدید و نسلی از سرمایهدار مدرن بیسر و پا را بزک کردید تا بهعنوان «ذخیره» تیم نظام روی نیمکت انقلاب بنشانید؛ غافل از آنکه تماشاچی بیچاره بالای سکوها از فرط بیچارگی جان داد.
*دانشجوی دکترای مدیریت فرهنگی