محمود ذکاوت *: 1- انتقال مفاهیم غربی «ملتگرایی» و «استقلال» به خاورمیانه با پیدایش مفهوم امروزی «سیاست خارجی» همراه بوده است، ولی رواج این مفاهیم به دشواری میتواند به معنای یکسان بودن معنای آن در غرب و خاورمیانه باشد. «سیاست خارجه» به یک معنا عرصه تقابل و رویارویی هویتهاست. بخشی از هویت یک ملت یا کشور، در سیاست خارجه آن نمود مییابد. در این میان، توجه به سیر تکمیل و تکامل سیاست خارجه یک کشور بسیار حائز اهمیت است. در واقع برای فهم بهتر سیاست خارجه یک کشور، باید روند تشکیل آن سیاست را نیز در نظر گرفت.
2- سیاست خارجه هر کشوری متأثر از مبانی و بنیادهای هستیشناختی آن کشور است. البته در اینباره، از آن روی که عرصه سیاسی، بسیار سیال و نسبی است، باید با احتیاط بیشتری سخن گفت. ولی رجوعی به تاریخ سیاست خارجه نشان میدهد کشورهایی که مبانی اندیشه سیاسی آنها متکی به آموزههای مادی است، غالباً در عرصه خارجی، سیاست استعمار و چپاول را دنبال میکنند.
3- سیاست خارجه یک کشور در عرصههای مختلف به گونههای متفاوت و نه الزاماً متضاد ظهور میکند. برای مثال، سیاست خارجه تعدادی از کشورها، مبتنی بر استعمار و غارت دیگر کشورها، خاصه کشورهای ضعیف است. این سیاست اگرچه در دورههای مختلف نمودهای متفاوتی داشته است اما در اصل ماجرا که همانا غارت سرمایههای کشورهای ضعیف باشد، تغییر ایجاد نشده است. برای مثال، رابطه آمریکا با عراق و نوع اعمال سیاست آمریکا در منطقه، تفاوت ماهوی با سیاست اسلاف آنها در قبال آفریقا ندارد. این تفاوت ظاهری صرفاً به دلیل تغییر شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است.
4- همچنین شناخت و کسب اطلاعات از کشورهای دیگر، نقش اساسی در چگونگی و نوع سیاست خارجه هر کشوری دارد. به بیان دیگر، سطح بررسی و مطالعه کشورها، سیاست خارجه آنان نسبت به هم را مشخص میکند. اعمال نظر و اقدام سیاسی در قبال هر کشوری متکی بر همین قاعده و اطلاعات است.
5- روند تحولات ایران در نیمه دوم دهه 1350 هجری خورشیدی به سمت ایجاد عرصه جدیدی در حیات اجتماعی ایرانیان پیش میرفت. این تحولات سرانجام به انقلاب اسلامی در بهمن 57 ختم شد. جمهوری اسلامی جایگزین رژیم پهلوی شد. حکومت جدید ایران، در مبانی، سیاست و عمل اجتماعی، مقابل آمریکا قرار گرفت و عملاً منافع آمریکا در منطقه، بلکه در جهان را تهدید کرد. سیاست خارجه آمریکا در قبال انقلاب اسلامی، عرصه بسیار مهمی است. اهمیت این موضوع چنان است که تحولات منطقه غرب آسیا در این چند دهه، بشدت متأثر از این رابطه بوده است. در این یادداشت، در نظر داریم با بررسی شواهد تاریخی، سطح شناخت آمریکا از انقلاب اسلامی ایران را متکی به سیاست خارجی این کشور در قبال جمهوری اسلامی ایران بررسی کنیم. در این میان، سیاست خارجی جمهوری اسلامی در بدو پیدایش آن نیز مورد توجه خواهد بود.
6- ابتدا، آمریکا با این استدلال که شاه کنترل اوضاع را در دست دارد، موضعگیری صریحی در قبال حوادث ایران ابراز نمیکرد تا اینکه روز به روز تظاهرات و اعتراضات، اوج گرفته و توسعه مییافت. از طرفی آمریکا برداشت درست و صحیحی از اوضاع جاری ایران نداشت. «سولیوان»، سفیر آمریکا در تهران، در ماههای اوجگیری بحران ایران (تیر و مرداد 57)، در کمال خونسردی در مرخصی به سر میبرد. «ترنر» رئیس سازمان سیا در زمان «کارتر» اظهار میدارد: «در آن زمان حتی محققان دانشگاهی و خبرنگاران وارد به مسائل خاورمیانه نیز دیدگاه واقعگرایانهتر از سیا، راجع به قضایای ایران نداشتند و رویهمرفته آنچه در ضمن مقالات روزنامهها و مجلات تحقیقاتی به چاپ میرسید، نکتهای فراتر از دانستههای سیا درباره شاه نداشت. براساس این نقل، کمبود فاحش اطلاعات، واشنگتن را از برداشتن گامهای ضروری بهمنظور کنترل سرنگونی حکومت دور نگه میداشت». سفارت آمریکا تا پیش از انقلاب اسلامی، اطلاع چندانی از نیروهای انقلابی و جریانهای مختلف اسلامی نداشت. همین امر باعث شد از بهمن 57 تا اوایل آبان 58، دولت آمریکا به سلسله عملیاتهای مخفی دست بزند که هدف اصلی آنها جمعآوری اطلاعات درباره نیروها و جریانهای انقلابی بود.
7- از طرف دیگر، مسائل مشهودتری توجه دولت آمریکا را به خود جلب کرده بود، از جمله ترکیه و ناتو، عربستانسعودی و ثروت نفتی شگفتانگیزش و مساله همیشگی اعراب و اسرائیل. اینها مسائل مهمی بود که بحران ایران را برای آمریکا به حاشیه میبرد. در بحبوبه انقلاب ایران، آمریکاییها بیشتر در فکر حل مسائل اعراب و اسرائیل و مذاکرات «سادات» و «بگین» در «کمپدیوید» بودند. همچنین مقامات سیاست خارجی آمریکا سرگرم قرارداد جدید محدود ساختن سلاحهای استراتژیک «سالت2» با شوروی بودند و البته تنظیم روابط جدید با چین. لذا امور مربوط به ایران در حاشیه قرار داشت. کماهمیتی و بیتوجهی آمریکا به اوضاع داخلی ایران، موجب اتخاذ سیاست مبهمی از سوی آمریکا در قبال بحران ایران شد.
8- از طرف دیگر، دودستگی در دستگاه اداری آمریکا و کشمکش میان شورای امنیت ملی و وزارت خارجه، موجب عکسالعملهای ناهماهنگ واشنگتن در برابر انقلاب اسلامی ایران شده بود. در آن شرایط، در مجموعه دولتمردان آمریکا در قبال اقدام در برابر ایران، اتحاد نظر وجود نداشت. گزارشهای سیا نشان میداد ایران نه فقط در شرایط انقلابی نیست، حتی در شرایط پیش از انقلاب هم به سر نمیبرد. در صورتی که برخی کارشناسان وضعیت ایران را بحرانی میدیدند. نبود کنترل از بالا، اختلاف در جریانات سیاسی و رشد و ظهور تردیدها، تصمیمگیری سریع و عمیق را مانع شد. درباره بحران ایران در مسؤولان آمریکایی اختلاف عقیده بروز کرد و اجرای تصمیمها به تأخیر افتاد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بعضی کارکنان وزارت خارجه و شورای امنیت ملی، متأثر از کجفهمیهای صورتگرفته در قبال انقلاب اسلامی، با هم حرف نمیزدند.
9- از طرف دیگر، شدت عمل آمریکا در قبال تحولات ایران، ممکن بود به دخالت نظامی مستقیم این کشور در ایران منجر شود که این امر به 2 علت منتفی بود. یکی هشدار «برژنف» و احتمال مداخله شوروی که بُعد خطرناکتری پیدا میکرد و ممکن بود به رویارویی مستقیم ابرقدرتها بینجامد. دیگر اینکه هنوز خاطره جنگ بیحاصل ویتنام از اذهان آمریکاییها زدوده نشده بود و ترس از شکستی دیگر، اجازه دخالت نظامی دیگری را به آمریکا نمیداد. لذا آمریکا در پی طرحهای دیگر بود. این در حالی بود که حضرت امام خمینی(ره) همواره در صحبتها و مصاحبههایشان، خاصه ایامی که در فرانسه و حومه پاریس اسکان داشتند، وقتی از ایشان راجع به رابطه حکومت بعدی با آمریکا سوال میشد، پاسخهایی روشنی میدادند: «آنچه ما از آمریکا انتظار داریم این است که به مصالح ملت و استقلال مملکت ما احترام بگذارد و از دخالت در امور ما خودداری کند. آمریکا میکوشد شاه را بر تخت شاهی نگه دارد، چون در غارت مخازن کشور ما و تأسیس پایگاههای نظامی در نقاط مختلف مملکت، شاه، دستنشاندهای مطیع و تسلیم است».
10- آمریکا در ادامه تصمیم گرفت در ایران یک دولت ائتلاف ملی متشکل از مخالفان معتدل رژیم روی کار آید. لذا میانهروها را در مقابل مذهبیون تقویت کرد. دولت «بختیار» حاصل این طرح آمریکا بود. در واکنش به این سیاست، امام خمینی فرمودند: «اگر کسی از سیاسیون با بودن شاه خائن درصدد به دست گرفتن حکومت باشد، مطرود و خائن است و بر ملت است که او را طرد کنند. فرصتطلبان بهجای خود بنشینند که پایگاهی ندارند.»
11- با توجه به مطالب فوق، میتوان چنین نتیجه گرفت که مشغلههای متعدد آمریکا در عرصههای خارجی و بینالمللی، باعث غفلت دولتمردان این حکومت نسبت به ماهیت انقلاب اسلامی و جنبههای سلبیِ هویت آن شد. از طرف دیگر، در ادامه که اطلاعات دولت ایالات متحده از فعالیت انقلابیون کم نبود و همچنین اسناد لانه جاسوسی این موضوع را تایید میکند، آنان توانایی فهم و درک این اطلاعات را نداشتند. احساس خطر آمریکا از اینکه مبادا شوروی از اعمال سیاست آمریکا در همسایگیاش ناخشنود شود و دست به اقدام مشابه بزند، مزید بر علت شد و باعث احتیاط بیشتر آمریکاییها میشد.
12- سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران متکی به بنیانهای مادی و استعماری این حکومت بود. اگرچه وضعیت انقلابی ایران باعث شده بود دولت آمریکا مواضع خود را کمی تغییر دهد اما این عمل صرفاً ناشی از تفاوت و تغییر وضعیت سیاسی-فرهنگی ایران بود. بنابراین آنان کماکان در پی منافع خود بودند. با وجود این، نکته اساسی در مورد ابهام تصویر انقلاب اسلامی نزد دولتمردان آمریکا ناشی از اطلاعات کم آنها بود اما در ادامه که آنان توانستند اطلاعات مختلفی کسب کنند، در تجزیه و تحلیل آن اطلاعات به خطا رفتند. سرانجام انقلاب اسلامی ایران، بهرغم میل ایالات متحده به پیروزی رسید. با پیروزی انقلاب و سقوط رژیم شاه، سیاست آمریکا در خلیج فارس به هم خورد. آمریکا یک متحد بزرگ، یک مصرفکننده مهم تسلیحات آمریکا، یک منبع صدور نفت به اسرائیل و یک دشمن سرسخت کمونیسم را از دست داد و بدین وسیله منافع حیاتی آن در خلیجفارس در معرض خطر افتاد.
* دانشجوی دکترای تاریخ