printlogo


کد خبر: 170181تاریخ: 1395/10/20 00:00
اسلام چگونه اروپا را ساخت؟

رابرت دی کاپلان*: اروپا را اساساً اسلام تعریف‌ کرده است. اکنون نیز اسلام آن را بازتعریف می‌کند. اوایل و اواسط دوران باستان به‌مدت چند قرن، اروپا به دنیای اطراف مدیترانه معنا می‌داد؛ مدیترانه یا همان‌طور که رومی‌ها بخوبی آن را نامیده‌اند: «ماره نوستروم» که یعنی دریای ما. این حوزه شامل شمال آفریقا نیز بود. در واقع در اوایل قرن پنجم پس از میلاد، زمانی که «سنت آگوستین» در جایی زندگی می‌کرد که امروز «الجزایر» نام دارد، شمال آفریقا به‌اندازه ایتالیا و یونان مرکز مسیحیت بود اما پیشرفت سریع اسلام در شمال آفریقا در قرن هفتم و هشتم عملاً مسیحیت را در آنجا از میان برد، بنابراین حوزه مدیترانه به 2 بخش تمدنی تقسیم شد. «دریای میانه» نیز بین این 2 بخش قرار گرفت که به‌جای اینکه عاملی وحدت‌بخش باشد، مرزی مستحکم بین آنها بود. از آن ‌پس به‌قول «خوزه اورتگا گاست» فیلسوف اسپانیایی، «تمام تاریخ اروپایی‌ها مهاجرتی عظیم به ‌سمت شمال بود».
پس از فروپاشی امپراتوری روم، مهاجرت به‌سوی شمال منجر به این شد که اقوام ژرمن، یعنی گات‌ها، وندال‌ها، فرانک‌ها و لومپاردها با بازیابی میراث یونانی و رومی، مقدمات تمدن غربی را پایه‌ریزی کنند. قرن‌ها طول کشید تا نظام حکومتی اروپای مدرن پیشرفت کند. فئودالیسم که نظام داد و ستدش مبتنی بر رضایت طرفین بود و به ‌این ‌ترتیب در مسیر فردگرایی و برخلاف مطلق‌گرایی عمل می‌کرد، به‌آرامی جای خود را به امپراتوری‌های مدرن اولیه داد. بعدها با گذشت زمان، ناسیونالیسم و دمکراسی جایگزین امپراتوری‌ها شد. در طول این مسیر، آزادی‌های جدیدی که ایجاد شده بود، به روشنگری مجال بروز داد. به‌طور خلاصه «غرب» در شمال اروپا پدید آمد، اگرچه به‌نحوی بسیار کند و پیچیده و نیز عمدتاً پس از آنکه اسلام حوزه مدیترانه را به 2 بخش تقسیم کرد. با این‌ حال نقش اسلام چیزی فراتر از تعیین حد و مرز جغرافیایی اروپا بود. دنیس هی، مورخ انگلیسی در کتاب درخشان اما ناشناخته‌اش به نام «اروپا؛ زایش یک فکر» (۱۹۵۷) شرح داده است که یکپارچگی اروپا با شکل‌گیری فهمی از جهان مسیحیت در «تقابل اجتناب‌ناپذیر» با اسلام آغاز شد. شعر حماسی «سرود رولان» که بر اساس نبرد رونسوو در زمان سلطنت شارلمانی سروده شد، بخوبی نمایانگر این فهم است. این فهم در نهایت به جنگ‌های صلیبی منجر شد. «ادوارد سعید» محقق و اندیشمند این حوزه، مطلب فوق را روشن‌تر می‌کند. او در کتاب خود «شرق‌شناسی» (۱۹۷۸) می‌نویسد: «اسلام طرف مقابل اروپا را به او نشان داد و با این کار اروپا را از نظر فرهنگی تعریف کرد.» به ‌بیان ‌دیگر هویت واقعی اروپا تا حد قابل ‌توجهی در حس برتری بر جهان مسلمان عرب ساخته شد که در مرز اروپا قرار داشت. امپریالیسم عالی‌ترین نمود این تطور را نشان داد؛ اروپای مدرن با غلبه ناپلئون بر آسیای میانه آغاز شد. او نمایندگان سیاسی و محققانی را به سرزمین‌های اسلامی اعزام کرد. آنها موظف به تحقیق درباره تمدن اسلامی و صورت‌بندی آن به‌عنوان امری زیبا، جذاب و مهم‌تر از همه، درجه 2 بودند. در دوره پسااستعماری، حکومت‌های خودکامه جدید در شمال آفریقا و آسیا باعث تقویت حس برتری فرهنگی اروپایی‌ها شدند. حکومت‌های دیکتاتوری، ملت‌های خود را داخل مرزهای مستحکم‌شان زندانی می‌کردند. این مرزها را نمایندگان اروپا در کشورهای مستعمره‌شان به‌طور ساختگی کشیده بودند. با وجود چنین حکومت‌هایی، اروپایی‌ها می‌توانستند درباره حقوق بشر برای اعراب نطق کنند؛ بدون اینکه نگران تجربه‌های دموکراتیکی باشند که می‌تواند منجر به مهاجرت گسترده آنها شود و همه چیز را به هم بریزد. درست به این دلیل که اعراب حقوق بشر نداشتند، اروپایی‌ها در برابر آنها حس اعتماد به ‌نفس و برتری داشتند. اسلام اکنون به از بین ‌بردن چیزی کمک می‌کند که روزگاری کمک کرده بود ایجاد شود. وضعیت قدیم دوباره دارد ایجاد می‌شود، چراکه تروریسم و مهاجرت انسانی باعث پیوند شمال آفریقا و آسیا با اروپا می‌شود. البته اروپا در گذشته سایر گروه‌ها را در خود هضم کرده بود. سیل جمعیتی برآمده از شرق به‌نحو چشمگیری اروپا را متأثر کرد. در قرون وسطا تعداد بسیار زیادی از اسلاوها و مجارها از اعماق اوراسیا به اروپای مرکزی و شرقی مهاجرت کردند اما این اقوام، مسیحی شدند و بعدها جوامعی مانند لهستان در شمال و بلغارستان در جنوب را تشکیل دادند و هرچند با خونریزی، توانستند درون نظام حکومتی اروپایی‌ها جاگیر شوند. اروپایی‌ها برای جلوگیری از مهاجرت‌های فعلی تمهیدات بیشتری می‌اندیشند؛ مشابه اقدامات‌شان برای کارگران خارجی الجزایری که به فرانسه مهاجرت کرده بودند و کارگران خارجی ترک و کرد که در طول جنگ سرد به آلمان مهاجرت کرده بودند. امروز صدها هزار مسلمان امنیت اجتماعی شکننده اروپا را تهدید می‌کنند؛ مسلمانانی که تمایلی به مسیحی ‌شدن ندارند و به آرامی وارد آن دسته از کشورهای اروپایی می‌شوند که دچار رکود اقتصادی هستند. هرچند نخبگان اروپایی برای دهه‌ها خطابه‌های آرمان‌گرایانه‌ای برای انکار فشارهای دینی و قومیتی می‌کردند اما همان فشارها بود که انسجام درونی دولت‌های اروپایی را به ایشان ارزانی کرد. در این میان مهاجرت‌های جدیدی که بر اثر جنگ و سقوط دولت‌ها ایجاد می‌شود، تمایز بین امپراتوری‌ها و مستعمرات سابق‌شان را از میان برمی‌دارد. همان‌گونه که ادوارد سعید حدس زده بود، در دنیای تعاملات جهان‌وطنی و پژوهش‌های تطبیقی، شرق‌شناسی از میان می‌رود، چراکه برای تسلط فرهنگی بر فرهنگ دیگر شکل گرفته بود. اروپا در واکنش به این تحولات، هویت‌های بومی- ‌فرهنگی خود را به‌شکل تصنعی در تفکرات راست و چپ افراطی بازسازی کرده است تا بتواند با تهدیدات آن تمدنی مقابله کند که پیش‌تر بر آن تسلط داشته است. اگرچه ایده پایان تاریخ با تمام مباحث سرزمینی و قومیتی‌اش‌، نوعی خیال‌پردازی از آب درآمده است، تحقق این واقعیت عذر مناسبی برای بازگشت به ناسیونالیسم نیست. یکپارچگی فرهنگی‌ای که اروپا در مواجهه با سیل پناهندگان مسلمان به آن نیاز دارد، در دنیای تعاملات فزاینده انسانی امروز به‌کلی ناممکن است. «غرب» اگر فراتر از جغرافیا معنایی داشته باشد، روح لیبرالیسمی فراگیر را نشان می‌دهد. همان‌گونه که در قرن 19 بازگشتی به فئودالیسم وجود نداشت، امروز هم بازگشتی به ناسیونالیسم نخواهد بود؛ حداقل نه بدون ایجاد یک فاجعه، همان‌گونه که روشن‌فکر بزرگ روس «الکساندر هرتسن» گفته: «تاریخ به عقب برنمی‌گردد... هرگونه بازگشت به وضع قبلی یا تجدید آن همواره فریب و تظاهر بوده است.» بنابراین این پرسش مطرح می‌شود: چه چیز در جایگاه تمدنی جایگزین روم می‌شود؟ این از آن رو است که هرچند امپراتوری معایب خود را داشته (چنانکه ادوارد سعید برای اثباتش مستنداتی می‌آورد) اما قدرت آن در حکمرانی بر سرزمین‌های وسیع و اقوام گوناگون اطراف مدیترانه راه‌حلی بوده که دیگر وجود ندارد. اکنون اروپا باید راه‌های دیگری برای متحد کردن فعالانه جهان اسلام با خود بیابد، البته بدون ضعیف‌ ساختن علاقه آنها به نظام حکومتی قانون‌بنیان که در شمال اروپا به وجود آمده است. منظور نظامی است که در آن، حقوق و عمل فرد، درجه اول اهمیت را دارد. اگر جهان اسلام نتواند منطبق با ارزش‌های جهانی پیش برود، تنها جنون ایدئولوژی یا ناسیونالیسم ناپخته است که می‌تواند این خلأ را پر کند. این می‌تواند نشانه پایان «غرب» در اروپا باشد.
* رابرت دی کاپلان (Robert D. Kaplan) همکار سردبیر در سایت آتلانتیک و عضو ارشد مرکز امنیت نوین آمریکایی
منبع: آتلانتیک
ترجمه: سوده هرمزان/ ترجمان


Page Generated in 0/0063 sec